فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

وبلاگم میانگین روزانه از ۱۵۰ تا ۲۵۰ بازدید کننده دارد؛ و نسبتا بازخورد‌های خوبی هم به پست‌ها داده می‌شود؛ چه مثبت و چه منفی. و با بیش از ۳۰۰ دنبال کننده.

و هر یادداشت بعد از گذشت یک روز از انتشار، تقریبا ۲۵ بازدید می‌خورد؛ البته بعد از گذشت چند روز بازدید‌ها زیاد‌تر می‌شود ولی به نظرم مخاطب واقعی همین ۲۵ بازدید است و در معاملات باید همین را در نظر گرفت.


با این آمار و ارقام در حال رسیدن به این نتیجه هستم که کرکره وبلاگم را پایین بکشم و تعطیل کنم. این آمار و ارقام که عرض شد همه از لحاظ کمی بود و به لحاظ کیفی خدا می‌داند چه اتفاقی رقم خورده است؛ چه مثبت و چه منفی، چه ایجابی و چه سلبی؛ ولی به هر حال این جمع‌بندی در حال شکل‌گیری است که دیگر در این دوران «جوان مرگی وبلاگ» فصل تعطیل کردن این وبلاگ است.

منتظر سخنان شما-مخالف و موافق- در راستای این تصمیم و جمع‌بندی هستم.

این ها حرف های بچه هاست که از بسیاری از شعارها و تبلغات فرهنگی امروز ما بهتر بیان شده اند. شاید بتوانیم از این جملات ایده بگیریم:


کاشکی من خدا بودم

به همه آدم ها یک عالمه بچه می دادم 

فاطمه،۵ و نیم ساله


دوست دارم یه مردی داشته باشم که اجازه نَده من برم سر  کار…

دختر. سه سالگی


مامان! اون وقتی هم که عروس بودی دوست داشتی منو به دنیا بیاری؟

دختر/ پنج سال و چهار ماهه


بابا چرا بابا نمی شم؟

پسر/سه ساله


خطاب به خواهرش با حسرت:

می دونستی خوبی زن ها اینه که می تونن بچه دار بشن؟

پسر/ پنج ساله


در آغوش پدر:

بابا! من کاملا درکتون می کنم که بچه داشتن چه حس خوبیه!

محمدعلی عابدی/ 7 ساله


مامان دلم میخواد وقتی بزرگ شدم پلیس شم اما نمیشه...

برادرش: چرا نمیشه مگه ندیدی تو گاندو اون خانمه پلیس بود؟

چرا دیدم آخه قبلا می خواستم وقتی بزرگ بشم مامان بشم... هنوزم دلم میخواد ...

حانیه/ 5 ساله


مامان به خدا بگو یه دیقه پیرت نکنه یه خواهر برای من به دنیا بیاد

فاطمه رقیه/5 ساله


مامان ماهی زینب چون تک بود احساس تنهایی کرد مُرد

حلما 5 ساله


+می دونی خدا توی قلبش یه عالمه بچه داره؟

_ خب؟ چه کار می کنه با این همه بچه؟

+ هرچقدر بخواد به دنیا میاره می ده به مردم

محمدامین 4 ساله


میخوام به این قاصدک بگم بره به خدا بگه بهمون یه بچه ی دیگه بده...

حانیه ۶ ساله از قم


منبع: کانال شعر و کودکی

امروز دوستی را از دست دادم که حکم برادر بزرگ‌ترم را داشت؛ او که رفت و راحت شد؛ او که میهمان اهل بیت شد؛ او که زائر حضرت رضا بود، در مسیر رضا جان فدا کرد، حال هم قطعا حضرت ثامن الحجج میزبانِ مهمان خودش است و او را در آغوش گرفته است؛ امّا دلم از چیز دیگری می‌سوزد؛ همراهان می‌گفتند هنگامی که تصادف کرده بودند و خون ریزی شدیدی داشته و هر چه در کنار جاده تقاضای کمک کردند هیچ ماشینی نایستاده است؛ هیچ کس به درخواست‌ها عاجزانه و ملتمسانه کنار جاده آن‌ها توجه نکرده؛ شاید اگر کسی می‌ایستاد و کمی زود‌تر به بیمارستان می‌رسید، او را از دست نمی‌دادیم ... شاید!

این انسانیتی که مرده است، از بین رفته است، بسیار دردآور و ناراحت کننده است؛ به خصوص در حق کسی این اتفاق رقم خورده است که تمام وجودش را وقف انسان‌ها کرده بود؛ وقف دین و انقلاب.

او یک مجاهد بزرگ بود، او پرتلاش و پرکار بود، و واقعا یک نخبه بود و نخبگی‌هایش واقعا در خدمت ایران و انقلاب و اسلام بود؛ و واقعا رفتنش خسارت بزرگی بود؛ وقتی الان به این فکر می‌کنم که نگذاریم کارهایی که پیش می‌برد زمین بماند، با خود می‌گویم که چگونه او یک تنه این همه کار را پیش می‌برد؟ و اگر نگویم که نمی‌توان کار او را ادامه داد، باید بگویم که ادامه دادن و تکمیل کردن کار‌هایش واقعا سخت است ...

نمی‌دانم چه چیزی باعث شده است که دیگر کمک به هم نوع برای‌مان مهم نباشد، چه چیزی باعث مرگ انسانیت شده است، نمی‌دانم چه چیزی بوده است که اینگونه انسانیت را پرپر کرده است ولی هر چه هست، ریشه‌اش برافتد؛

نمی‌دانم چرا از کنار این چنین حادثه‌ها با بی‌تفاوتی می‌گذرند، یا اینکه احساس خطر می‌کنند و یا ... نمی‌دانم چه‌مان شده است ولی امیدوارم درست شویم و الّا سخت باید پاسخگو باشیم؛

فکرش را بکنید اگر خدا قرار باشد جلو کسانی که بی‌تفاوت از کنار پر پر شده رفیق ما گذشته‌اند، بگیرد و حساب بکشد، چگونه خواهد بود؟
     همه‌ی نخبگی‌ها و تلاش‌ها و مجاهدت‌هایی که داشت به کنار، و همه‌ی استعداد‌هایی که داشت به کنار، و همه‌ی خدمت‌هایی که به ایران می‌توانست بکند و با بی‌تفاوتی یک عده از دست دادیم به کنار، اگر قرار باشد تنها برای اینکه جان یک انسان را نجات نداده‌اند بازخواست بشوند در درگاه الهی، چه می‌خواهند پاسخ دهند؟ در برابر خدایی که از نهان هم با خبر است.

امیدوارم که از این بی‌تفاوتی، از این روزمرگی نجات پیدا کنیم و دردمند بشویم.

 اگر فاتحه‌ای هم نثار روح این عزیز سفر کرده، بکنید ممنون می‌شود.

همان ابتدای ظهور شبکه‌های اچتماعی و پیامرسان‌ها کسی به راحتی نمی‌توانست بفهمد که حیات وبلاگ‌ها و حتی سایت‌ها با این پدیده به خطر می‌افتد و به تعبیری «جوانمرگ» می‌شود! والّا مانند چند صباح پیش که احساس خطر شد، اعتراضات و کنش‌هایی هر چند ناکام و ناچیز می‌شد و ممانعت‌ها و تحریم‌ها شکل می‌گرفت.

به هر حال با گسترش گوشی‌های هوشمند، دیگر قدرتی که وب ۲ پیدا کرده است، قابل مقایسه با قبل نیست و دیگر با وب ۱ نمی‌توان به جنگ آن رفت و عمده کسانی را هم که می‌بینید در وبلاگ مانده‌اند؛ البته اگر این حضور‌های نیم‌بند را ماندن بحساب بیاوریم، بیشتر دلی و یا احتراما ماندند؛ هر چند در همین ماندن‌ها هم هزاران نماندن است وقتی که بیشتر حضور مجازی در شبکه‌های اجتماعی و یا پیامرسان‌ها است و سهم وبلاگ شاید بسیار ناچیز باشد.

بگذریم.

به نظر می‌رسد با وجود تغییرات وب۲ که فضای متن محور وب ۱ را که محل تامل و تفکر بود به یک فضای مدیا محور برده است ولی با این وجود هم هنوز هستند کسانی که در تلاش هستند همان حالت تامل را در شبکه‌های مجازی و پیامرسان‌ها حفظ کنند ولو به هزینه ریزش مخاطب و تعداد کم فالور؛ بعضی از این افراد هم از وبلاگنویسان هستند.


تصمیم گرفتم کانال‌های ایتایی وبلاگنویس‌ها را فهرست کنم؛ و از شما در تهیه این سیاه درخواست کمک دارم؛ هر یک از وبلاگنویسان را که در پیامرسان «ایتا» کانال دارند در نظرات معرفی کنید تا به امید خدا یک فهرست تهیه شود و در راستای نشر خوبی‌ها و توصیه به آن، این فهرست را بازنشر کنیم.

پی‌نوشت:
مواردی را که خودم هم می‌شناسم در نظرات می‌آورم.


در شب ولادت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، مراسم جشن تکلیف دختران دانش‌آموز در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد. این مراسم پرنشاط و معنوی، با اقامه نماز مغرب و عشا به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همراه بود.


بعضی از تصاویر این جشن را در ادامه می‌توانید ببینید ولی به نظرم حتما به این لینک مراجعه کنید و تمام تصاویر را ببینید؛ واقعا این زیبایی که در جشن به نمایش گذاشته شده است؛ به راحتی نمی‌توانید جایی دیگر پیدا کنید.



در اینکه امیرالمومنین علیه‌السلام در کعبه به دنیا آمده است شکی وجود ندارد و غیر از شیعه بسیاری از منابع اهل تسنن هم به این مهم اعتراف دارند. حتی با قید این نکته که دیوار خانه کعبه شکافته شد و حضرت فاطمه بنت اسد علیها‌السلام مادر امیرالمومنین علیه‌السلام وارد کعبه شد و دیوار به هم آمد و بعد هم مجدداً دیوار از همانجا شکافته شد و فاطمه همراه با نوزاد مطهر خود از خانه خدا بیرون آمد و دیوار به هم آمد.

البته باید توجه داشت که بنای کعبه ای که امیرالمومنین علیه‌السلام در آن به دنیا آمد در همان دوران پیش از اسلام فرو ریخت و کعبه مجدداً بنا شد و در دوران حکومت عبدالله بن زبیر دوبار کعبه ویران شد و بار دوم به دست حجاج، جنایتکار معروف که عبدالله را از بین برد، کعبه بنا شد و بعد از آن هم در چند نوبت کعبه تخریب و مجدداً بنا شده است.

ولی از معجزات امیرالمومنین علیه‌السلام این است که هر بنایی برای کعبه ایجاد می‌شود همان دیواری که هنگام ولادت امیرالمومنین شکافته شد، اثر شکافته شدن روی آن باقی می‌ماند. در اعصار پیشین و قبل از حاکمیت وهابیت خبیث بر این سرزمین مقدس، در دوران حکومت اشرافِ مکه که بعضاً از نوادگان حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام بودند، این شکاف با نقره پر شده بود و مورد افتخار شیعه و خاندان پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود و امروز هم به رغم تلاش آل سعود خبیث برای پنهان کردن شکاف خانه کعبه این اثر همچنان باقیست و سعی می‌کنند که هنگام زیارت زائران آن را بپوشانند تا مورد احترام و افتخار شیعه قرار نگیرد.

در این پست می‌خواهم دو قسمت از یک برنامه تلویزیونی را پیشنهاد بدهم؛ برنامه مجازیست که گمان می‌کنم نوروز ۹۷ از شبکه افق با اجرای حامد عسکری پخش می‌شد.

یک قسمت که خیلی برای وبلاگ‌نویسان و بلاگرا جذاب خواهد بود؛ قسمت ۶ از فصل دو با موضوع وبلاگ تا اینستاگرام و میهمان این قسمت آقای حسن صنوبری است که ایشان از وبلاگنویسان است و وبلاگ ایشان در بیان هم تا حدودی فعال است؛
      لینک این قسمت در آپارات: https://www.aparat.com/v/ahVqr


قسمت دیگر که به عنوان پیشنهاد برای دوستان به ارمغان آورده‌ام؛ قسمت ۱۲ این برنامه است با موضوع مادرانگی و فضای مجازی و میهمان هم یک مادر فعال فضای مجازی، منصوره مصطفی‌زاده می‌باشد.
       لینک این قسمت در آپارات: https://www.aparat.com/v/CW7as



پی‌نوشت:
      ابتدا قسمتی که مربوط به مادرانگی و فضای مجازی است را ببینید و بعد به این فکر کنید که کرونا و بیشتر ترس برساخته از رسانه کرونا، چقدر در این موضوع بلا بر سر ما آورد؛ آموزش و پرورش به راحتی همه‌ی بچه‌های ما را گوشی به دست و کاربر اینترنت و فضای مجازی کرد؛ بله تا حدی این بود؛ ولی به این گستردگی از بلاهایی بود که کرونا و اشتباه و نفهمی آموزش و پرورش بود.


برای مردم خوی امشب خیلی دعا کنیم...

سرمایی که اونجا داره قابل تصور نیست و ظاهرا حجم خسارات بالاست.

خدا کند که امکانات لازم به موقع بهشان برسد... اوضاع نگران کننده‌ است.


به تازگی کتاب "اخلاق نوشتن" نوشته دکترحسین معصومی‌همدانی به همت انتشارات فرهنگ معاصرمنتشر شده‌است. با همه تحولاتی که دردهه‌های اخیر با گسترش اینترنت و غلبه فضای مجازی بر فضاهای سنتی ارتباط، میان مردمان رخ‌داده و نوشتار را از رسانه‌ ارتباطی اصلی به رسانه‌ای در کنار رسانه‌های دیگر تبدیل کرده‌است، مسائلی که هرکس، وقتی دست به قلم می‌برد یا بر دکمه‌های صفحه کلید رایانه خود می‌کوبد، خواه‌‌ناخواه در نظر دارد:

- از چه می‌نویسم؟- برای چه می‌نویسم؟- برای که می‌نویسم؟- چگونه باید بنویسم؟

 شانزده مقاله‌ای که در این کتاب آمده و در مدت بیش از چهل سال نوشته یا ترجمه شده، مدعی پاسخگویی به این پرسش‌ها نیست. اما نویسنده کوشیده‌است زمینه‌ای برای اندیشیدن به این مسائل برای کسانی که با نوشتن سروکار دارند، از نویسنده و مترجم و ویراستار تا کسانی که تنها گاهی بنا به یک ضرورت اجتماعی یا شخصی چیزی می‌نویسند، فراهم آورد.


نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه یازدهم بهمن ماه ساعت ۱۵به نقد و بررسی کتاب «اخلاق نوشتن» اختصاص دارد که باحضور حسین معصومی‌همدانی، ضیاء موحد، علی صلح‌جو، هومن پناهنده و امید طبیب‌زاده برگزارمی شود. علاقه‌مندان می‌توانند این نشست را از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به نشانی ketabofarhang، کانال تلگرام bookcitycc و صفحه‌ی این مرکز در سایت آپارات پیگیری کنند.


چارپاره 


🔹روز مادر🔹


ای شکوهت فراتر از باور

ای مقامت فراتر از ادراک

وصف تو درک «لیلة القدر» است

فهم ما از تبار «ما اَدراک»


کوثری،‌‌ بی‌کرانه دریایی

ما و ظرف حقیر این کلمات

باید از تو نوشت با آیات

باید از تو سرود با صلوات


آیه در آیه وصف تو جاری‌ست

«فتلقّی...»، «مباهله»، «کوثر»

در دل «اِنَّما یُریدُ الله...»

در «فَصَلِّ لِرَبکَ وَ انحَر»


از بهشت آمدی به هیئت نور

عطر سیبت وزید در هستی

تو گلِ... نه، تو نوبهارِ... نه

تو بهشت دل پدر هستی


پدر و مادرم فدای شما

مادری کرده‌ای برای پدر

چشم بد دور، چشم شیطان کور

دست تو بود و بوسه‌های پدر


از بهشت آمدی و روشن شد

سرنوشت دل علی با تو

بی‌تو کم بود در تمام جهان

نیمۀ دیگرش ولی با تو...


وصف ذات تو و صفات علی

وصف آیینه است و آیینه

غربت و خندۀ تو و دل او

قصۀ گرد و دست و آیینه


خانه می‌شد بهشتی از احساس

با گل افشانیِ بهاریِ تو

عاطفه با تمام دل می‌زد

بوسه بر دست خانه‌داری تو


خانه از زرق و برق خالی بود

از صفا، عاشقی، محبت، پُر

داشتی، ای کلیددار بهشت

پینه بر دست، وصله بر چادر


از بهشت آمدی و آوردی

یازده سورۀ بهشتی را

مصحفِ سرنوشت خود دیدیم

سوره‌هایی که می‌نوشتی را


نسل تو نوحِ با شکوهِ نجات

نسل تو خضرِ آسمانیِ راه

جلوه‌ای از دم تو را دیدیم

در مسیحی به نام روح الله


روز مادر شده دلم با شوق

پر زده در هوای تو مادر

منم و وسعت بهشت خدا

منم و خاک پای تو مادر


آرزو دارم این که بنشینم

لحظه‌ای در جوار تو اما...

آرزو دارم این که بگذارم

شاخه گل بر مزار تو اما...


آه در حسرت زیارت تو

دل ما آشنای دلتنگی‌ست

حرم دختر کریمۀ تو

شاهد لحظه‌های دلتنگی‌ست


روز مادر شده به محضر تو

آمدم پا به پای این کلمات

هدیۀ من برای تو اشک است

هدیۀ من برای تو صلوات


📝 سیدمحمدجواد شرافت 

shereheyat.ir/node/167



یک سوال عجیب و غریب: «تاریخ چگونه می تواند عبرت بیافریند؟»


این پرسش هر چند عجیب و غریب باشد ولی بسیار مهم است؛ به این معنا که علیرغم اینکه همگی میدانیم تاریخ امری عبرت آموز است اما به دلیل بدیهی فرض گرفتن آن به فرآیند عبرت آموزی آن دقت نمیکنیم و در نتیجه معمولا از تاریخ درس و عبرت نمی‌گیریم.


خیلی دوست دارم تاملات‌تان در خصوص این سوال را بدانم.



سه روز متوالی در دیماه؛ دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم؛ سه روز خاص!


دوازدهم دی‌ماه:

سالروز ارتحال اندیشمند و دانشمندی که حتی مخالفان سیاسی او، از سفره گسترده علمی او بهره می بردند. حضرت آیت الله مصباح واقعا چراغی بود که در عین روشنایی بخشی، هنوز هم ناشناخته است.


سیزدهم دی‌ماه:

سالروز شهادت شاگرد اول مکتب امام؛ مکتب سلیمانی به عبارتی همان مکتب امام است. و هر دو در معرض تحریف!


چهاردهم دی‌ماه:

سالروز شهادت کسی دکتر سعید کاظمی آشتیانی؛ که رهبر انقلاب او‌ را "دانشمند مؤمن و جهادگر"،  "شخصیت ارزشمند"،  "کانون امید و ابتکار و نوآوری"  و  "یکی از فرزندان صالح انقلاب"نامیدند.

دانشمندی که با توسعه دانش سلول‌های بنیادی، دست برتر علمی را برای ایران ایجاد کرده بود. او در فهرست ترور موساد قرار گرفته بود.

#تجربه #تست


حجم بین الملل بسته اینترنتی ‌ام تمام شده است و تنها حجم داخلی باقی مانده است؛ با این بسته اینترنتی نرم‌افزار‌های داخلی را امتحان کردم که کدام با نت داخلی کار می‌کند.

در ادامه فهرست را مشاهده خواهید کرد.


نرم‌افزار‌هایی که با نت داخلی کار کردند:

۱. ویراستی 

۲. ایتا

۳.فیلیمو

۴. طاقچه

۵. بازار

۶. آپ

۷. همراه بانک ملی

۸. دیوار

۹. سایت بیان


فهرست نرم‌افزار‌های که با نت داخلی کار نمی‌کردند:

۱. روبیکا

۲. آپارات

۳. نشان(نقشه را می‌آورد ولی برای مسیر یابی به سرور متصل نمی‌شد، یعنی سرور داخلی نبود!)

۴. اسنپ

۵. همراه بانک رسالت

۶. کتابراه

۷. فیدیبو( اکثر بخش‌هاش با سرعت پایین کار می‌کرد ولی بخش اصلی که دانلود کتاب باشه، مشکل داشت!)


پی‌نوشت:

۱. ممنون می‌شوم اگر در این زمینه تجربه‌ای دارید، در نظرات بگویید! #اشتراک_تجربه

۲. این هم بماند که اپراتور نامحترم، در ساعات اوج مصرف نت، اونقدر سرعت را کاهش می‌دهد که بی‌خیال شوی!


بعدانوشت:

ظاهرا این سایتی که توی نظرات معرفی شده برای اینکار بهتره و به‌صورت تخصصی بررسی می‌کند.

linkirani.ir

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم
از در گشاده روی چو صبح وطن درآ

تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم به ته پیرهن درآ

مانند شمع، جامه فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ

خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند
خندان تر از سهیل به خاک یمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین سخن درآ
غزلی از جناب صائب تبریزی


❁پی‌نوشت:
۱. عنوان، بیتی از غزل جناب حافظ است؛ 
سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان / ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت

۲. اینگونه که آدرس این پست نشان می‌دهد، در این وبلاگ ۴۳۰ پست منتشر کرده‌ام؛ همه‌چیز درهم بوده است؛ از آنجایی که مخاطبین عزیز این وبلاگ تا ۴۳۰ پست من را تحمل کردند شایسته است که ایشان را به مکانی دعوت کنم که در آنجا با هویت واقعی خود می‌نویسم. بله در یک کانالی در پیامرسان ایتا با اسم و رسم حقیقی خود مشغول کیبرد فرسایی هستم؛ البته خیلی زود به زود بروز نمی‌شود؛ هر چند که آن کانال با یک وبلاگ در بیان ارتباط دارد و در واقع آن کانال اطلاع‌رسانی یادداشت‌های منتشر شده‌ی آن وبلاگ است، ولی دوست دارم از راه آن کانال با مخاطبانم در ارتباط باشم تا ببینیم در آینده چه می‌شود. به هر حال گفتم اینجا از مخاطبین عزیز دعوت کنم که هر کس مایل بود در نظرات همین پست بگوید تا لینک آن کانال تقدیم شود.

کسانی که برای خدا کار می‌کنند، هیچ وقت باخت ندارند.

کسی که برای غیر خدا کار کند اگر برسد هم باخته است.


امام ما

نقل قول:


دانش‌آموزی که برای کشیدن یک پاره خط به‌جای دوختن نگاهش به نقطه‌ی مقصد، به دست و قلم خودش چشم می‌دوزد، خطی پریشان و کج و معوج می‌کشد که احتمالا به نقطه‌ی مقصد منتهی نخواهد شد.

پریشانی ، نتیجه‌ی ندیدن مقصد است. ملتی که آینده را در تخیلش نمی‌بیند و به روزمرگی التفات دارد، پریشان و افتان و خیزان راه می‌پیماید.

دشمن دانا همان‌کسی است که نقطه‌ی مقصدِ یک ملت را غبارآلود و محو می‌کند.

منبع


پی‌نوشت:

    در تلاش هستم نقل قول‌های وبلاگ را کم کنم و بیشتر در کانال ایتا این نقل قول‌ها را بازتاب بدهم. ولی بعضی وقت‌ها هم از دستم در می‌رود!

«آزادی» احترام به انسانیتِ انسان‌ها است. 


برای به تفصیل کشیدن این اجمال، به این لینک مراجعه کنید.

امروز مهم‌ترین ابزار «جنگ» بین قدرت‌ها   رسانه   است!

          و «روایت» کلیدی‌ترین عنصر در رسانه.

در نظرات ذیل چند یادداشت که اخیرا و مرتبط با جنگ ترکیبی نوشته شده بود یک مسئله و سوال وجود داشت؛ آنهم این که "چرا این قدر دشمن دشمن می‌کنید؟" و یا اینکه کو دشمن؟ چرا تقصیرات را گردن دشمن می‌اندازید؟ چرا ناکارآمدی را قبول ندارید و از این قبیل.

در این یادداشت می‌خواهم از منطقی که در پس اندیشه خود دارم بنویسم؛ همان اندیشه و منطقی که باعث می‌شود نقش دشمن در تحلیل‌هایم پررنگ باشد.

ایرانِ اسلامی یک چالشی بزرگی دارد با مستکبرین، با دنیای استکبار؛ به این چالش و درگیری باید نگاه کلان داشت.

مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، «پیشرفت» کند، رونق بگیرد، در دنیا بدرخشد، منطق «لیبرال‌دموکراسی» دنیای غرب باطل خواهد شد.


چرا «لیبرال‌دموکراسی» برای مستکبرین اینقدر اهمیت دارد؟

با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. اگر کمی از تاریخ هند بخوانید و کمی هم از اوضاع امروز هند مطلع باشید، خواهید فهمید که این بدبختی و بی‌چارگی امروز هند از کجا ناشی می‌شود. اگر علاقه داشتید کتاب سه جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو را بخوانید.

یک نمونه دیگر که با همین منطق توسط مستکبرین نابود شد، همین کشور همسایه؛ افغانستان است. به بهانه‌های واهی ۲۱ سال دزدیدند و بردند و کشتند و نابودکردند و در نهایت هم مفتضحانه مجبور به ترک آنجا شدند.


حال اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق «لیبرال‌دموکراسی» را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرال‌دموکراسی بِایستد، واضح است که این خود باعث شکست لبیرال‌دمکراسی است و مایه دلگرمی مستضعفین؛ و نظامی که با «پیشرفت» و موفقیت‌ِخود  آن‌منطق را درهم خواهد شکست، جمهوری اسلامی است.


لیبرال‌دموکراسی بر پایه‌ی «نفیِ دین» بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایه‌ی «دین» بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک «نظام مردمی» است. یک 
دلیل و شاهد هم برای مردمی بودن همین است که بعد از رحلت امام تا امروز، دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده است.


مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی در حال «پیشرفت» است، رونق میگیرد، و این پیشرفت را همه‌ی دنیا می‌بینند و به آن اعتراف میکنند و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این ریشه اصلی چالش و درگیری است؛ هرچند که در داخل هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات این پیشرفت را نمی‌بینند و یا منکر آن هستند. این تحریم‌ها و این فشار‌ها هم به خاطر پیشرفت ایران است به خاطر قوی شدن ایران است، به خاطر ترس از ایران قوی و پیشرفته است؛ ایران قوی و پیشرفته که باعث تضعیف منطق و ابزار چپاول استکبار می‌شود. پس  چالش اصلی چالش «پیشرفت و عقبگرد» است. و خط مقدم این دشمنی هم آمریکا است.


چند نمونه از پیشرفت‌ها:
در همین چند هفته‌ای که اکثرا به مشغول به اغتشاشات بودیم، چندین پیشرفت در عرصه‌های مختلف داشته‌ایم که در ادامه اشاره‌ای به بعضی از آن‌ها می‌کنم؛ از شما تقاضا دارم منصفانه به این موارد را در ذهن خود مرور کنید و بگویید کدام یک از این‌ها پیشرفت نیست!
یکی از پیشرفت‌های بزرگی که در همین چند هفته رقم خورده است؛ 
دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون می‌باشد، پیشرفت بعدی بومی‌سازی یک دستگاه کلیدی برای چاه‌های نفت و گاز، اقدام مهم بعدی افتتاح خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان که در واقع خط شمال به جنوب است، خلیج فارس و عمان را به خزر وصل می‌شود، یک پیشرفت که باعث سوزش زیادی برای دشمنان داخلی و خارجی شده است راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی است، شش نیروگاه برق در همین چند هفته بهره‌برداری شده است، اگر به یاد داشته باشید همین چند سال اخیر دولت قبل در تابستان مشکل برق داشتیم و گاها در زمستان مشکل گاز. یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان در همین روز‌هایی که ما مشغول به «زن، فحشا، هرزگی» بودیم، رونمایی شد. از موشک ماهواره بر رونمایی شد. اگر واقعا به دنبال حقیقت هستید همین موشک هایپرسونیک را سرچ کنید و ببینید این چه فناوری است که به آن دست‌یافته‌ایم و وجدان‌تان را قاضی کنید که این‌ها پیشرفت هست یا نه؟!


منکر مشکلات نیستیم!
و البته که در واقعیت جامعه مشکلات هم هست؛ و عمده هم مشکلات اقتصادی هست و 
مهم‌ترین مشکل ما هم امروز مشکل اقتصادی است؛ چنانچه مشکل اقتصادی اختصاص به ایران ندارد البته شرایط ایران متفاوت است. و البته که دهه‌ی ۹۰ به لحاظ اقتصادی، وضعیت خوبی نداشتیم ولی از طرفی نباید تلاش‌هایی که در حال انجام است برای بهبود وضعیت اقتصادی را منکر شد، این بی‌انصافی است. و برای رفع این مشکل اقتصادی باید تلاش کرد اتفاقا باید همه بیایند پای کار حل این مشکل.


و امّا وظیفه در این مقطع چیست؟
فکر می‌کنم وظیفه در این مقطع کاملا روشن باشد؛ اینکه نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» است، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها است؛ اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ با مرور دوباره‌ی قلم‌فرسایی‌های بالا به این‌ نتیجه می‌توان رسید.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛ و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یک از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ که جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است.

در «مسجد» دیدن این فوتبال استعاره فوق العاده بزرگی دارد و طعمی نو و متفاوت. اگر این امکان برای‌تان فراهم است که این مسابقه امروز که بین ایران و انگلیس هست را در مسجد، هیئت، کانون مذهبی، ایستگاه صلواتی ببینید؛ این فرصت را از دست ندهید؛

خود را محروم نکنید!
حداقل یک‌بار تجربه کنید.

محمد علی جعفری نویسنده خوش‌قلم که عنوان‌های آثارش+ را هم اگر نگاهی بیاندازید، جذابیت را احساس خواهید کرد؛ در این ایّام جنگ چند جانبه، شروع کرده است با دستگیر شدگان و زندانی‌های اغتشاشات گفتگو کند؛ این گفتگو‌ها و همچنین کمی هم حواشی‌های پیرامون آن را در کانال ایتایی خود روایت می‌کند.

پیشنهاد می‌کنم بخوانید؛ تا قسمت ۱۸اُم هم بیشتر پیش نرفته است و به مرور زمان می‌نویسد؛ یعنی داغ داغ می‌توانید بخوانید!

عنوان این روایت‌ها را هم «اندر اندرزگاه» گذاشته است.

 علائم صداقت دولت آیت‌الله رئیسی 


۱) کرونا را که قول داده بود جمع کرد 

۲) اقتصاد را به برجام گره نزد 

۳) به مردم صدها توهین نکرد 

۴) هر جا مردم گرفتار بودند حاضر شد هم خودش، هم وزرا و هم استاندارها 

۵) در کاخ زندگی نکرد 

۶) پول بی‌پشتوانه چاپ نکرد 

۷) یارانه‌ها را ۹ برابر کرد 

۸) کارخانه‌ها و شرکت‌ها را فعال کرد 

۹) انرژی هسته.ای را به حدی رساند که قابلیت تولید بمب اتم را داریم 

۱۰) به رهبری توهین نکرد 

۱۱) رتبه‌بندی معلم‌ها را پس از چهل سال عملیاتی کرد 

۱۲) بودجه‌ی مناطق محروم را چند برابر کرد 


۱۳) از قاچاق هزاران تن آرد، روغن یارانه‌ای جلوگیری کرد 

۱۴) انبارهای کالاهای متروکه را ساماندهی و درآمد ده‌هزار میلیارد تومانی حاصل کرد که قبلا فقط ۲۰۰میلیارد تومان بود

۱۵) صنعت فضایی را فعال کرد و ماهواره‌ها یکی پس از دیگری به فضا پرتاب می‌شوند 

۱۶) ایران را عضو شانگهای کرد 

۱۷) کرویدر شمال جنوب را فعال کرد در آمد حاصل از آن در آینده به اندازه‌ی فروش نفت خواهد بود

۱۸) فروش نفت با قیمت بالای صد دلار را به حد مطلوب رساند 

۱۹) ۴۰ میلیارد دلار فقط از روسیه سرمایه‌ی خارجی جذب کرد 

۲۰) پترو پالایشگاه‌ها را فعال کرد تا از خام‌فروشی جلوگیری شود 

۲۱) کشت فرا سرزمینی را در روسیه، ونزوئلا و... فعال کرد 

۲۲) صادرات خدمات فنی مهندسی را به ۸ میلیارد دلار رساند 

۲۳) ساخت هواپیمای مسافری را با مشارکت چین و روسیه آغاز کرد 

۲۴) فروش کشتی‌های اقیانوس‌پیما را آغاز کرد فعلا دو فروند به ونزوئلا فروخته شد


۲۵) کف حقوق بازنشستگان را ۵۰ درصد افزایش داد و بقیه را از این ماه ۳۸ درصد 

۲۶) اغلب هفته‌ها سفر استانی داشت و به درددل مردم گوش کرد 


۲۷) بسیاری از شوراها که ده سال تشکیل نشده بود با حضور خودش تشکیل داد 

۲۸) ظرفیت پزشکی را ده درصد افزایش داد 

۲۹) ابر بدهکارهای بانکی را افشا کرد 


۳۰) تمام سواحل دریاها شمال و جنوب را آزادسازی کرد

۳۱) کناره‌های رودخانه‌ی کرج را آزاد کرد 

۳۲) حق آبه‌ی ایران از افغانستان را وصول کرد 


۳۳) نرخ خرید گندم از کشاورزها را ۳ برابر کرد 


۳۴) مشکل نهاده‌های دامی را حل کرد 

۳۵)مشکل قطعی برق که پارسال پشت سر هم قطع می‌شد حل کرد 

۳۶) سامانه‌ی صدور بر خط صدور مجوزها را راه‌اندازی وامضاهای طلایی را حذف کرد 


۳۷) یک و نیم میلیون مسکن را در مراحل مختلف ساخت دنبال کرد

۳۸) وام ازدواج به زوجین داد 

۳۹) وام ودیعه‌ی اجاره‌ی مسکن داد 

۴۰) وام میلیاردی به شرکت‌های دانش‌بنیان داد 

۴۱) استخدام و جذب کلی نیرو برای خرید خدمات


این ۴۱ اقدام آقای رئیسی را من اینگونه سیاهه نکرده‌ام، بلکه فقط نقل کردم ولی این نقل اتفاقا به معنای پذیرش و قبول آن است؛ گمان می‌کنم همه‌ی این موارد اتفاق افتاده است و این بی‌انصافی است که این کار‌ها و زحمات و تلاش‌ها دیده نشود! هرچند قبول دارم هنوز مشکل داریم و همه‌چی گُل و بلبل نیست؛ ولی بی‌انصافی هم نباید کرد؛ نقد منصفانه این است که امور مثبت هم دیده شود.


ولی همه‌ی این‌ها به کنار تنها اگر یک مورد که در این فهرست به آن اشاره نشده، را دقیق مورد تامل قرار دهیم، می‌گویم ارزش و لیاقت نام 《دولت انقلابی》را دارد! نوع تعامل و مواجهه او و دستگاه‌های دولت او با اعتراضات/اغتشاشات که معلوم شد یک جنگ چند جانبه در پس آن پنهان بود.

شما کافی است این رفتار ایشان را با رفتار روحانی، رئیس جمهور قبل در سال‌های ۹۶ و ۹۸ که اعتراضات/ اغتشاشات شد، مقایسه کنید؛ کافی است کمی انصاف داشته باشید و چشم حق بین خود را بگشایید.


پی‌نوشت بی‌ربط: ۲۴ آبان به مناسبت هفته کتاب، عضویت در تمام کتابخانه‌های کشور رایگان است!

اسلام از ما می‌خواهد با《حضور عقل》زندگی کنیم؛ چگونه می‌گویند در نماز حضور قلب داشته باشید؟ حضور عقل در زندگی هم از همین سنخ است.

چقدر در تعبیر‌های "اولوا الباب" که در قرآن آمده است، دقت کرده‌اید؟

چه دشوار است چیزی را از مردم بخواهی که خودت آن را انجام نمی‌دهی، یا از آن‌ها چیزی درخواست کنی که فراتر و بیشتر از توان خودت باشد!
آیا می‌توان «ناقلِ» خیر و نیکی بود، هرچند عامل به آن نباشیم؟

شهید آرمان علی‌وردی زیر شکنجه، علی ورد زبانش بود. عمّار دارد این خاک، اما علی تمّار هم می‌خواهد. «سرِ خُمّ می سلامت» می‌گفت آنگاه که میثم، سرِ چوب‌پاره سرخ می‌کرد. منصور می‌داند زبانِ سرخی که سرِ سبز به باد دهد، آرزو و «آرمان» ماست. اینجا ایران است و وقتی خواصّ پیر در دفاع از حق لکنت می‌گیرند و نطق نمی‌زنند، نطق شیربچه‌‌ها باز می‌شود. بر شاخه‌های سرو تناور انقلاب، جوانه‌های نو جای برگ‌های پلاسیده را می‌گیرند. ملتی که ریشه در دشت شقایق دارد را از داغ جوان می‌ترسانند! اهل خباثت چه می‌فهمد که ما با شهادت زنده‌ایم. تَرَکه‌ی داعش کجا می‌داند که شهادت، ماتَرَک ماست.


آنها که آشیانه بر دهانه‌‌ی آتشفشان دارند، با واژه‌ی «براندازی» با ما شوخی می‌کنند. روی زمین تور «مجازی» پهن می‌کنند و نمی‌دانند که آشیانه‌ی عنقا بلند است. فرعون هم به موسی (ع) می‌گفت: «عصایت فتوشاپ است»؛ زیرِ آب کردن سر عوامل داخلی موساد که دیگر معجزه‌ی باهره نمی‌خواهد. بُرد رسانه‌ای فقط «پیام عاشورا» که زمان، فرکانس آن را تضعیف نه بلکه تشدید می‌کند؛ پروپاگاندای یزیدیان زمان ما که «نویز» هم نیست. باطل، کف روی آب است و حباب فتنه‌اش به پُفی می‌ترکد اما تایتانیکِ غرب را امواج انقلاب ما غرق خواهد کرد.


مصدق گواه است که لانه‌ی جاسوسی شیطان بزرگ را باید قبل از مرداد ۳۲ می‌بستیم، نه در آبان ۵۸. تومور سرطانی اگر زود خارج نشود، در دیگر ارگان‌های بدن میزبان ریشه می‌دواند. جمهوری اسلامی امروز مشغول شیمی‌درمانی است تا خود را از دست تربیت‌یافتگانِ پشت میز نشین غرب و شرق آزاد کند. افول آمریکا از آنچه در رسانه‌ها می‌بینیم، نزدیک‌تر است. ما اما تازه میخمان را در عالم کوبیده‌ایم. ما، خودمان «مرگ بر آمریکا» هستیم.


یادداشتی از زهرا محسنی‌فر


انسان امروز بر یک «فریب عظیم» می‌زید و بزرگ‌ترین نشانه‌ی این حقیقت آن است که خود از این فریب غافل است. 

می‌انگارد که آزاد است؛ امّا از همه‌ی ادوار حیاتِ خویش دربندتر است؛ 

می انگارد که فکر روشنی دارد؛ امّا از همه‌ی ادوار حیات خویش در ظلمت بیشتری گرفتار است.

آزادی در نفی همه‌ی تعلقات است جز حقیقت که عین ذات انسان است.

شهید آوینی


برنامه جهان‌آرا در ۷ اُم آبان ماه به «اتفاقات / اعتراضات / اغتشاشات اخیر» پرداخته است؛ با حضور حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی.

توصیه می‌کنم این قسمت را ببینید؛ 

لینک کامل این قسمت از برنامه در تلویبون:

https://telewebion.com/episode/0x29bc876

ما در عصر دزدی شعار‌ها هستیم؛ به خصوص شعار‌های فطری بشری؛ شعار‌ «زن، زندگی، آزادی» از فطری‌ترین و دینی‌ترین شعار‌ها است که دزدان غاصب به ناحق آن را دزدیده‌اند؛ البته محافظت نکردن خودمان - توجه نکردن - از این قبیل شعار‌های فطری هم موثر بوده است. و این دزدی فقط دزدیدن ظاهر است و در محتوای آن هم به نفع خود تصرف می‌کنند؛ به عنوان نمونه همین شعار «زن، زندگی، آزادی» را فریاد می‌زنند ولی در عمل مد نظرشان «زن، فحشا، هرزگی» است.

طرف‌داران شعار «زن، فحشا، هرزگی» باید پاسخگوی این باشند، که چرا لیدر‌های آنان در «عربستان سعودی تکفیری» هستند؟ آیا روشن نیست که از کجا خط می‌گیرند؟ 

پیوند طرفداران شعار «زن، فحشا، هرزگی» با «عربستان سعودی تکفیری» را تبریک می‌گوییم!! و البته لیدر‌های‌شان قبل‌تر پیوند داشته‌اند و قبلا بهشان تبریکات رسیده است؛ وقتی در «عربستان سعودی تکفیری» و با پول و حمایت آن به دنبال «زن، فحشا، هرزگی» هستند، چه توقعی از آنان هست!

امروز فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، فقط برای انتقال پیام‌های ساده و یا محتوا نیست، بلکه رسالت‌ش حکمرانی است. امروز صاحبان پلتفرم‌ها برای خود شأن حکمرانی قائل‌ند، چون فضای مجازی چنین قدرتی را دارد. فکر نکنید در حال استفاده یا تولید محتوا هستید!

مستند «معضل اجتماعی» را قبلا معرفی کردم و همچنین لینک دانلود آن را هم گذاشته بودم . توصیه می‌کنم این مستند را از دست ندهید؛ اگر به هر نحوی از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنید، دیدن این مستند برای‌تان ضروری است.

"گذشته" اگر مورد واکاوی قرار نگیرد، آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.

قبلا در پستی قابلیت دنبال کردن بیان را با فید‌خوان‌ها مقایسه کرده بودم و در نهایت تصمیم بر استفاده از فیدخوان گرفته بودم، ولی با این اوضاع اینترنت که در این روز‌ها پیش آمده است، ناچارا دوباره از همین قابلیت بیان استفاده می‌کنم؛ این را گفتم که بگویم اولا از موضع قبلی کوتاه نیامده‌ام و دوما اینکه به اصلاح بیان امیدوار نشده‌ام و سوما ممکن است بعضی از دوستان را گم کرده باشم، خوشحال می‌شوم دوباره بخوانم‌شان.

پیرمردی در فرودگاه می‌گفت: آمریکا ما رو بدبخت کرده!
گفتم:‌ چه‌طور؟ چی‌کار کرده؟

گفت: دخترم رو فرستادم برای درس خودن آمریکا، الان می‌خواد استخدام ناسا بشه، بهش می‌گم اونجا موشک می‌سازی می‌زنی توی سر ما! ولی باز هم مغزش رو شستشو دادن می‌خواد استخدام بشه! 

پیرمرد بسته‌ای هم به دست داشت که می‌گفت این‌ها هم کشک است؛‌ هوس کشک کرده است،‌ می‌خواهم برایش بفرستم. 

از اصالت‌ها، این اندازه را حفظ کرده بود؛ کشک. به نظرم لازم بود به‌همراه کشک، کمی هم زرشک برایش می فرستاد، نظر شما چیه؟


بعدا‌نوشت:
    شخصی در نظرات گفته بود که داستان‌سرایی بلد نیستی! البته به خاطر توهین در نظرات، نظرش تایید نشد؛ اول بگویم که بله داستان گفتن اصلا بلد نیستم، اگر مخاطب این وبلاگ باشید، کاملا مشهود است، ولی این جریان هم کاملا واقعی بود.
گفته بودی کسی که در ناسا کار می‌کند، وقت غذا خوردن هم ندارد؛ فقط یک کلمه با لبخند بگویم که عاشق تصورات و تخیّلاتت شدم!

این دوره رو که هم حضوری داره و هم مجازی از دست ندید!

برای اطلاعات بیشتر لینک رو باز کنید.

پیامرسان ایتا از یک ویژگی جدید رونمایی کرده که به نظرم اهل وبلاگ خیلی بهتر درک می‌کنند که این ویژگی چقدر خفن هست. نمی‌دانم تلگرام هم این ویژگی رو دارد یا نه، دوستانی که بیشتر از تلگرام وب استفاده می‌کنند بگن!

ولی اگر به این ویژگی رسیدگی بشود و همچنین دیگر پشتیبانی‌ها هم انجام بشود، شاید یک تحولی و یا یک مرزی ایجاد کند که دوران پیامرسان‌ها را به قبل و بعد از خودش تبدیل کند.

می‌دانم که از پیامرسان باید همان توقع رساندن پیام را داشت و نه بیشتر و توقع تولید محتوا را از بستر وبلاگ و سایت داشت، ولی در فضای پیامرسان‌های فارسی، به راحتی می‌توان تصدیق و اذعان کرد که صرفا پیامرسان نیستند و حتی از شبکه‌های اجتماعی هم گاها کارکرد بیشتری در تولید دارند.

امّا یادم نرود این ویژگی را برایتان بگویم:

امکان مشاهده کانال‌های عمومی ایتا بر بستر وب

#قابلیت_جدید_ایتا

🔹 ضمن عرض تبریک به مناسبت حلول ماه #ربیع_الاول و آرزوی قبولی عزاداری‌های کاربران عزیز در ایام سوگواری آل‌الله و گرامی‌داشت هفته #دفاع_مقدس به اطلاع می‌رساند از این پس مطالب «کانال‌های عمومی ایتا» بر بستر وب برای همه کاربران اینترنت در سطح دنیا قابل مشاهده خواهد بود

🔸 برای استفاده از این ویژگی، می‌توانید آدرس هر کانال عمومی در ایتا را با الگویی مشابه لینک زیر در یکی از مرورگرهای اینترنت وارد کرده تا "بدون نیاز به ثبت نام یا ورود به حساب ایتا"، محتویات کانال را مشاهده فرمائید:
https://eitaa.com/eitaa

✳️ از جمله مزایای این طرح می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

🌐 افزایش گستره مخاطبان

از این پس مخاطبان کانال عمومی شما محدود به کاربران پیام‌رسان ایتا یا حتی مرزهای جغرافیایی ایران عزیز نیست و هر کسی در هر نقطه از دنیا می‌تواند صرفا با دسترسی به وب، مطالب شما را دنبال کند. یعنی هر کانال عمومی می‌تواند به مثابه یک وب‌سایت یا وبلاگ بکار گرفته شود

🔍 مشاهده محتوا در موتورهای جستجو

ارائه محتوا بر بستر وب [با رعایت قوانین سئو] موجب می‌شود مطالب شما توسط موتورهای جستجو (مانند گوگل و...) قابل جستجو باشد.
این موضوع برای کانال‌های مؤلف و تولیدکننده محتوا حائز اهمیت بالایی است

⛔️ رهایی از محدودیت‌های نظام سلطه

یکی از دغدغه‌های تولیدکنندگان محتوای فاخر و انقلابی در شبکه‌های اجتماعی وابسته به نظام سلطه، حذف محتوا و اعمال محدودیت این شبکه‌ها برای افراد آزاد اندیش و مستقل است.
با طرح جدید ایتا، فعالان فرهنگی می‌توانند سخن خویش را با آزادی عمل بیشتری به گوش جهانیان برسانند

🔹 گفتنی است این قابلیت هم‌اکنون «بصورت آزمایشی» ارائه شده و در صورت استقبال مخاطبان، به تدریج به امکانات آن افزوده خواهد شد

•┈••✾••┈•
🔰کانال رسمی اطلاع‌رسانی ایتا:
https://eitaa.com/eitaa

منبع

برای تست هم می‌توانید در همین بالای صفحه روی کانال ایتایی وبلاگ بنده کلیک نوازی کنید! :)

شیخ جعفر ناصری:
ما اسیر تخیل هستیم. فکر می‌کنیم که رفتیم مشهد یک نفر آنجا نشسته است به ما اخم کرده که چرا گناه می‌کنی؟ حالا ما مریض بشویم، برویم پهلوی پزشک مگر پزشک به ما اخم می‌کند؟!غصه هم می‌خورد. امام هم همین است. غصه هم می‌خورد که چرا با خودت همچین کردی؟ خودت را با گناه مسموم کردی؟ گناه هم خودش یک نوع سم است. چرا همچین کردی؟ فقط راهش این است که انسان التماس کند با امام آن ارتباط ایجاد بشود. کار درست شود. ولی نهایت رآفت و مهربانی آنجا نشسته بارها در مشاهد مشرفه ملاحظه می‌کردم می‌دیدم غیر از مهربانی و دلسوزی چیزی نبود. برای همه، بدترین آدم‌ها که شاید ما تحمل نکنیم. آنجا حضرت تحمل می‌کنند. مهربانی می‌کنند. غصه می‌خورند. فقط یک قدم ما برویم. خصوصاً‌ امام رضا علیه السلام. منبع


┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
واقعا وقتی که با این تصور و باور به زیارت امام رئوف برویم چقدر متفاوت زیارت می‌کنیم. انگار که به خانه‌ی پدری خودمان رفته باشیم. پدری مهربان و دلسوز. حرف این عالم بزرگوار را جایی ذخیره کن و اینبار که خواستی به مشهد الرضا بروی، یکبار این‌ها را مرور کن، با یک تصور و ذهنیت دیگر به دیدار یار برو!
‌ ‌

دیروز با وجود آنکه جمعه بود و معمول جمعه‌ها ناهار را دیر‌تر می‌خوریم، ولی دیروز زود‌تر ناهار را خوردیم و آماده‌ی رفتن به راهپیمایی بر علیه اغتشاشات و آشوب‌ها شدیم.

نماز جمعه دیروز خیلی شلوغ‌تر شده بود؛ شاید به راحتی بتوان گفت که سه یا حتی چهار برابر هفته‌های قبل جمعیت آمده بود.

در راهپیمایی شرکت کردیم، هر چند هوا گرم بود و حتی قطره‌ای آب هم پیدا نمی‌شد و یک شیر آبی هم که کنار خیابان بود، یک شلوغی داشت که آدم پشیمان می‌شد از آنکه به سمتش برود، هر چند آن شیر آب گرم هم غیر شرب بود!
با تمام این وجود، راهپیمایی دل چسبی بود؛ اینکه می‌دیدی سیل خروشان مردم از زن و مرد و بچه و جوان و نوجوان و دختر و پسر و پیرمرد و پیرزن و ... برای حمایت از کشورشان، از نظام‌شان آمده‌اند و این سیل مردمی تمامی ندارد،‌ احساس هویت می‌کردی، احساس دلگرمی می‌کردی.

همانطور که در روز‌های قبلش به نیروی‌های نظامی غبطه می‌خوردم که کتک خور این نظام مقدس هستند، الان هم که این تکریم‌ها،‌ این احترام‌ها و پشتیبانی‌ها را از جانب مردم دریافت می‌کردند، باز هم به حال خوش‌شان غبطه می‌خوردم. البته که نوش جانشان و گوارای وجودشان، این‌ها در قبال خدمت‌هایشان و زحماتشان است.

شرکت ما در این راهپیمایی، اصلا و ابدا از این باب نبود که جمعیت را زیاد کرده باشیم و یا اینکه دین خود را ادا کرده باشیم، اصلا و ابدا. شرکت ما فقط و فقط برای خودمان بود، برای آن بود که بهره‌ای از این حرکت ببریم، برای آن بود که خود را در این حرکت مقدس سهیم کنیم، مثل راهپیمایی‌های ۲۲ بهمن و دیگر راهپیمایی‌ها؛ حضور ما اصلا این برای افزایش جمعیت و به چشم آمدن جمعیت نبود، می‌دانستم آنقدری مردم می‌آیند که اصلا احتیاجی به حضور ما نیست، بلکه این ما هستیم که نیازمند حاضر شده و شرکت در این راهپیمایی هستیم،‌ مانند نماز جماعت در مسجد؛ در مسجد نماز جماعت با شکوه در حال برگزاری است، اینکه ما تلاش می‌کنیم خود را به مسجد برسانیم و از ابتدای نماز، در آن شرکت کنیم، نه به خاطر با شکوه‌تر کردن نماز است که اگر این خیال باطل را داشته باشیم، خسران و دنیا و آخرا را برای خود خریده‌ایم، بلکه برای بهره بردن خودمان از این نماز جماعت است؛ دقیقا عین راهپیمایی‌هایی که برای دفاع از این نظام مقدس شرکت می‌کنیم.

پی‌نوشت:
تمام این حرف‌هایی که گفته شد را با جان و دل قبول دارم و از روی عقیده به این نظام و انقلاب و این کشور گره خورده‌ام، ولی این‌ها مانع نمی‌شود کاستی‌ها و ضعف‌ها و اشتباهات را نبینم و به دنبال توجیه و ماله‌کشی باشم.

آن یک ساعتی که در ابتدای بهار گم شده بود، دیشب پیدا شد! دیشب ساعت‌ها از حالت تابستانه بیرون آمد و آن یک ساعتی که ابتدای عید نوروز از عمرمان کم شد، دوباره دیشب اضافه شد؛ در واقع بازه‌ی زمانی ۲۳ الی ۲۴ را دوبار طی کردیم.

و این یعنی پاییز از رگ گردن هم به ما نزدیک‌تر است. تابستان تمام شد، یک تابستان گرم را پشت سر گذاشتیم، بدون قطعی برق! بیاد بیاورید تابستان‌های گذشته را که رئیس‌جمهورمان توان فراهم کردن برق خودمان را هم نداشت؛ البته بماند که بعضی‌ها می‌گفتند از عمد این قطعی‌های برق در هوای گرم را به مردم تحمیل می‌کنند تا آستانه‌ی تحمل مردم کم شود و منجر به شورش شود.

حرف دیگری ندارم، فقط می‌خواستم تذکر بدهم که بازی‌های رسانه‌ها فریب‌مان ندهد که پیشرفت‌ها و تلاش‌های این دولت را نبینیم؛ اگر می‌خواهید تفاوت اینکه چه کسی رئیس جمهور باشد را ببینید، به دور از هیاهوی رسانه‌ها، خود به تفکر بنشینید و کمی مقایسه کنید!
راستی فراموش نکنید اخبار حضور رئیس جمهور در سازمان ملل را پی‌گیری کنید به خصوص حواشی این سفر.

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد، موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
❁پاییز بهاریست که عاشق شده است

«تحریم آخرین حربه‌ی دشمن است و انسان عاقل میداند که باید آخرین حربه را از دست دشمن خارج کند نه آن که در برابر آن منفعل شود»

«اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی، اسلامی و عزتمندانه تحریم‌ها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها باشد که ابتکار آن به دست شما است»
سخنان رهبر در تاریخ (26/9/99)

دکترین دفع تحریم رهبر معظم انقلاب  در دولتهای ۱۱ و ۱۲ به‌خوبی دیده نشد، بلکه نادیده گرفته شد. امّا اکنون با تغییر رویکرد دولت ۱۳ در بسیاری از زمینه‌ها از جمله در حوزۀ اقتصادی به این دکترین نیز عطف توجهی شده است و نتیجۀ آن برون رفت ایران از مضیقه‌های اقتصادی خواهد بود. 
این برای دشمن خسته و رو به افول یک تصویر دهشت‌آور است. طبعاً تمام تلاش خود را میکند که این حرکت‌ها را کُند کند یا به تعویق بیاندازد.

دشمن هم به خوبی میداند که با چند آشوب خیابانی ـ بخصوص در این دولت که عاقل است و انقلابی است و آینده‌ی خوبی پیش روی خود دارد ـ نمیتواند اقتدار ایران را به هم بریزد، ولی در ضمن میداند که نباید بی‌کار بنشیند و اجازه‌ی پژواک یافتن توفیقات دولت انقلابی را بدهد. و جنگ نرم البته همیشه در صدر میدان‌های نبرد دشمن با ملت قیام کرده ایران اسلامی است.

هیاهوی امروز سر حجاب و گشت ارشاد و بحث‌هایی از این قبیل نه به اندازۀ حربۀ «تحریم» وزن اجتماعی دارد و نه می‌تواند فشار چندانی به جامعه وارد کند. البته انتخاب یک موضوع چندوجهی در یک زمان بسیار بسیار سنجیده پیام‌آور این نکته است که دشمن خوابیده و خموش نیست و از روی مطالعه و با تمهیدات فراوان به عملیات می‌پردازد. 

ولی در عین حال اگر خوب به موضوع نگاه شود معلوم می‌شود دشمن فکور و چالاک و جدی ما خیلی دستش خالی شده که به این موضوع دست چندم و دارای برد پایین، این طور چسبیده است. ما در تجربه‌ی انقلاب و نظام اسلامی در موضوع زن و حجاب دست پایین و منطق ضعیفی نداریم و این طبعاً برای دشمن امر پنهانی نیست.  

این هجمه‌ی پرتکلف و این هماهنگی گسترده نشان می‌دهد که دشمن نگران فرداهای گام‌هایی است که دولت انقلابی و ایران اسلامی پیش روی خود دارد. همان طور که حضرت آقا نیز توجه دادند، تحریم دارد از نفس می‌افتد و دولت عاقل سیزدهم توجه خود را به واقعیت‌ها معطوف کرده و مسیرهایی را در پیش گرفته که طعمه را از دام دشمن فراری خواهد داد. (برداشت آزاد به همراه دخل و تصرف از اینجا)
با شنیدن کلمه «سلبریتی» چه چیزی به ذهن‌تان می‌آید؟
پاسخ‌های متفاوتی در اینجا وجود دارد از جمله:
نوکیسه‌های بی‌ریشه.
تازه به دوران رسیده‌های بی‌اصالت.
آنان که سخت تشنۀ "دیده‌شدن" هستند.
شما هم هر آنچه واقعا به ذهن‌تان می‌آید بگویید!

سلبریتی نانش در تداوم نگاه و توجه ما است و در واقع این ما هستیم که از آنان سلبریتی ساخته‌ایم و برای آن‌ها اعتبار به ارمغان آورده‌ایم.
سلبریتی می‌خواهد همه چیزش دیده شود؛ از خانه و وسایل زندگی گرفته تا زن و شوهر و سفر‌ها و جشن‌ها و چهره و موی سر و سگ و حتی ... همه چیز‌شان هم همین‌ها است چیز دیگری ندارند؛ در واقع فقیر‌ترین آدمیان سلبریتی‌ها هستند؛ کسی که این همه محتاج دیده شدن توسط دیگران است، آیا فقیر نیست؟ آیا کم‌بود ندارد؟ سلبریتی از نظر درونی هم بی‌چیز و ضعیف است؛ بی‌مایه و پرمدعا، سطحی و مغرور، و بدتر از همه بی‌اندیشه وفکر حرّاف ... در واقع باید گفت حرف مفت زن!

این جماعت در این چند روز فوت خانم مهسا امینی، فرصتی پیدا کردند برای بیشتر دیده شدن و جلب توجه بیشتر؛ برای جاه‌طلبی، برای شهرت بیشتر، برای به چشم آمدن بیشتر، برای خودنمایی و ... برای همه‌ی این‌ها فرصت پیدا کردند؛ و شاید ته دلشان هم خوش‌حال هستند مانند براندازان که فرصتی پیدا کردند.
اینان کاری به حق و حقیقت ندارند، و دلشان برای هیچ بنی بشری نمی‌سوزد چه برسد برای یک مملکت؛ از لحظه وقوع حادثه فرصت را غنیمت شمردند و در آتش روایت‌های دروغین و کج دمیدند؛ آنقدر دروغ بستند که خدایی نکرده از قافله‌ی سیاه‌نمایی‌ها و لجن‌پراکنی‌ها عقب نمانند. حتی به جبهه رسانه‌ای دشمن اعلام وفا داری کردند و به تکه استخوانی برای‌شان پارس کردند. حرف دشمن را تکرار کردند بدون آنکه شواهدی در دستشان باشد و اطلاعی داشته باشند؛ بدون ذره‌ای سواد رسانه‌ای.

در این پست می‌خواهم از شما دعوت کنم که حداقل ما خودمان را بازیچه زندگی بی‌مایه اینان نکنیم؛ کسانی که درگیری روزانه‌شان «سگ‌بازی» و «خودشیفتگی» و «اشرافی‌گری» و «خودنمایی» هست. بیایید دست کم ما پله‌های پول پرستی و جاه طلبی این جماعت نباشیم.
به جهنم که فلان سلبریتی به خارج رفت ...
به جهنم که فلان سلبریتی ازواج کرد و یا طلاق گرفت ...
به درک اسفل و سافلین که چه نظری داده و چه چرتی گفته ...
به درک که چه پوشیده ...
به درک که کشف حجاب کرد ...
به جهنم که چه خرید ...
به جهنم که خانه‌اش کجاست ...
به جهنم که چه ماشینی سوار شده است ...
و ...
این جماعت نون به نرخ روز خور، هر روز خدایی را دارند و تابع جهت وزش باد هستند. به هر سمت که منفعت شخصی‌شان باشد می‌چرخند و این چند روز هم منفعت‌شان را در ابراز نظر در مورد فوت خانم امینی می‌بینند، در واقع سوژه خوبی برای جلب توجه پیدا کرده‌اند.

اینان از ساختن یک زندگی شخصی ساده و طبیعی، عاجز هستند، آنگاه می‌خواهند برای مردم سبک زندگی درست کنند؟!! اینان در اداره‌ی زندگی خود هم مانده‌اند آنگاه می‌خواهند در مورد حوادث جامعه نظر بدهند و تحلیل کنند و اندیشه ورزی کنند؟ کسانی که سواد‌شان هم بی‌مایگی است، چگونه این توان را دارند؟
کسی که به خاطر رنگ چشمش وارد سینما شده است، فکر می‌کند بهره‌ای از هنر دارد و یا دیگری که تمام توانایی و اوج توانمندی‌اش بازی با توپ است، توهم زده است که عقل کلّ است و می‌تواند حوادث جامعه را تحلیل کند و درباره‌ی حقایق نظر بدهد! 

سلبریتی می‌خواهد منطق ما را تغییر دهد، چشمان ما را تغییر دهد که جور دیگر ببینیم تا خودش در صدر بنشیند به فخر فروشی خود بپردازد.
شما بگویید: زیبایی در ساده‌زیستی، قناعت و زهد است یا در تجمل، اسراف و اشرافی‌گری؟ نجابت و عفت و پوشیدگی زیبا‌تر است و یا ولنگاری و برهنگی؟ روح لطیف و محبت انسانی و قلب زلال زیبا‌تر است یا بینی عمل شده و لبان پروتزی و پوست صیقل خورده؟ زیبایی در مروّت و جوان‌مردی است یا در بی‌ناموسی و بی‌رگی و اباحه‌گری؟ (با دخل تصرف برگرفته از نوشته مهدی جمشیدی)

و در پایان شاید نیازی نباشد که بگویم در مورد فضای غالب جماعت سلبریتی حرف زدم؛ نه همه. هستند کسانی که به این فضا آلوده نشده باشند.

 الف. کج‌روایت‌ها از اربعین:

۱. اربعینِ نمادین/ بی‌مضمون/ قشری/ سطحی/ غیرمعرفتی/ بی‌اثر/ پوستی/ مناسکی/ ظاهری.

۲. اربعینِ حکومتی/ سیاست‌زده/ دولتی/ دولت‌زده/ توجیه‌گر/ قدرت‌زده.

۳. اربعینِ پُرهزینه/ بیت‌المالی/ پُرخرج.


ب. راست‌روایت‌ها از اربعین:

۱. اربعینِ عارفانه/ معنوی/ معنااندیشانه/ باطنی/ سالکانه/ عاشقانه/ شورانگیز/ مؤمنانه/ جذبه‌وار.

۲. اربعینِ تمدّنی/ تمدّن‌ساز/ تمدّن‌پرداز/ جهانی‌اندیش.

۳. اربعینِ رهایی‌بخش/ انقلابی/ ظلم‌ستیز/ طاغوت‌برانداز/ عدالت‌طلب/ آزادی‌خواه/ سیاسی.

۴. اربعینِ هم‌افزا/ وحدت‌بخش/ ائتلاف‌آفرین/ فرامذهبی/ فرادینی/ فراملّی/ جهانی.

۵. اربعینِ اخلاق/ مودّت/ انسانیّت/ تعاون/ مشارکت/ همدلی/ اجتماع‌ساز.

۶. اربعینِ مردمی/ مردم‌پایه/ خودجوش/ خودانگیخته/ اجتماعی/ جامعه‌خیز/ جامعه‌زاد.

۷. اربعینِ فتنه‌سوز/ دشمن‌سوز.


منبع



تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی  درباره کنگره عظیم جهانی اربعین


شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.

مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.

همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(علیهم السلام).


این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.

بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.

اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(علیهم السلام) به ما ارائه دادند.


سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲

خداوند متعال توفیق داد امسال هم در پیاده‌روی اربعین شرکت کنم؛ تصمیم گرفتم به نیابت از دوستان فاصله یک عمود را پیاده روی کنم، و هر کدام از دوستان هم خواستند از طرف او به نیابت یک شهید این فاصله یک عمود را قدم بردارم.

فاصله هر عمود تقریبا ۵۰ متر است، حدودا ۱۰۰ قدم.

بسم الله ... دوستان در نظرات همین پست بگویند که به نیابت از کدام شهید و یا اعلام کنند که به نیابت خودشان قدم بردارم. فقط لطفا هر چه‌زود‌تر بگویید که ممکن است دسترسی به اینترنتم قطع بشود و شرمنده دوستان بشوم.

راستی، الان هم در نجف اشرف در حال تایپ با گوشی هست.

دستی به سر و گوش قالب وبلاگ کشیدم؛ البته آنچنانی نیست که به چشم بیاید، مثلا در عنوان‌های جعبه‌های ستون کناری، ایموجی اضافه کردم - کسی می‌دونه فارسی ایموجی چیه؟ - و یا دو جعبه جدید اضافه کردم؛ یکی با موضوع "نویسندگی" و دیگری با موضوع "کتاب".

در این پست چیز مهمی برای گفتن نداشتم و ندارم، بلکه بیشتر تمرین است برای خودم، تمرین برای نوشتن در شرایط‌های متفاوت و با ابزار‌های مختلف؛ چراکه یک عادت بد -  و شاید هم خوب، نمی‌دانم شما بگویید؟ - پیدا کرده بودم، اینکه برای نوشتن حتما باید صدای کیبورد را در می‌آوردم، ولی این پست را با گوشی و به حالت دراز کشیده نوشتم، هر چند سخت بود و زمان بیشتری برد.

تا به وقتی که به مرحله‌ای برسم که حالت و ابزار مختلف، تفاوتی در نوشتنم نیاورد، مجبورم مطالب کم فایده و یا بی‌فایده بنویسم. شما به بزرگی خودتان اتلاف وقت‌ها را بر من ببخشید.

خداوند متعال در قرآن می‌فرمایند: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»

خداوند انسان را در ابتدای امر هرکس که باشد به نحوی ضعیف و با انواع ضعف‌ها خلق کرده و مسئله اصلی در این‌جا است که ضعیف‌بودن بد نیست، ضعیف‌ماندن بد است. یکی را عجول خلق کرده و دیگری را ترسو و سومی را بی‌باک و چهارمی را بدبین، و بنا است هر کدام از این افراد در زندگی خود به نور الهی از این ضعف‌ها عبور کنند تا هرکدام معنای خود را در تولد جدیدشان احساس نمایند.

«معنای صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام این است که:خدایا رحمتت را بر آنان فرو فرست تا از آنان به ما نیز برسد. اگر قرار است رحمتی ببارد، ابتدا بر این خاندان نازل می‌شود و سپس به دیگران می رسد، از این رو درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف گفته می‌شود: «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»


آیت الله جوادی آملی
کتاب سلونی قبل ان تفقدونی
(تحریر نهج البلاغه)
جلد ۳ صفحه ۱۵۲

 با «جریِ تمدنی» می‌توان از مسائل جزئی تحقق یافته تمدنی گذشته به ویژه تمدن پیشین اسلامی به روح این مسائل و معانی ساری در پس زمینه آنها دست یافت و بر مورد جزئی کنونی و مورد نیاز شرایط حمل کرد.

در این پست اینستاگرام، استاد یزدان‌پناه در خصوص جری تمدنی بیشتر توضیح می‌دهند؛ کسانی که دغدغه تمدن‌سازی و علوم انسانی دارند این مبحث را از دست ندهند.

پیاده‌روی اربعین از دهه ۳۰ شمسی شروع شده است و به تدریج تا دهه‌ی ۵۰ شرکت‌کنندگان زیاد شدند و به جمعیت هزاران نفری رسید.

با اوج گرفتن‌های این پیاده‌روی، دولت بعث احساس خطر کرد و مخالفت‌ها و مانع‌تراشی‌هایش شروع شد؛ در سال ۱۳۵۴ شمسی جمعیت بزرگی به سمت کربلا حرکت کرد، این جمعیت شعاری با این مضمون که «ای آقا و سرور ما اگر دست و پایمان را هم قطع کنند سینه‌خیز به‌سوی تو خواهیم آمد» داشت، در میانه‌های راه نظامیان دولت بعث برخورد شدیدی داشت و عده‌ای بازداشت شدند و حتی شش نفر از شیعیان نجف که برنامه‌ریز این حرکت بودند، اعدام شدند.

پس از این اتفاق، پیاده‌روی اربعین به صورت مخفیانه و در قالب گروه‌های کوچک دو سه نفره آن هم از مسیر‌های بیابانی انجام می‌شد؛ اگر در ایّام اربعین برنامه‌های صدا و سیما را دنبال کرده باشید، یک فیلم سینمایی هم چند سالی است در این ایام پخش می‌شود که مسافران یک مینی‌بوس به بهانه خراب بودن ماشین‌شان آن را هُل می‌دهند که پیاده به زیارت رفته باشند و در مسیر با مشکلات و برخورد‌های نظامیان بعثی مواجهه می‌شوند -هر چه در گوگل سرچ کردم نتوانستم نام این فیلم را پیدا کنم!-

در برخورد‌های صدام با این پیاده‌روی منقول است که بر سر زائرین با بالگرد قیر داغ می‌ریختند و یا تیر اندازی و ... ولی خوب بنده در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و شفاهی این موارد را شنیده‌ام.

در آن ایام اهالی و ساکنین روستا‌ها و آبادی‌های در مسیر زائرین، به صورت پنهانی پذیرای زوار بودند و در مواجهه با مامورین بعثی آن‌ها را میهمانان خود معرفی می‌کردند تا جان‌شان در امان باشد.

امّا خوب این‌روز‌ها می‌بینیم که یک سیل جمعیت از زن و مرد و بچه، کوچک و بزرگ، پیر و جوان در این مسیر در جریان است. چندسالی هم هست که مردم ایران استقبال خوبی از این مراسم باشکوه داشته‌اند، تا حدی که در دو سال آخر قبل از کرونا، احساس می‌شد ایران خالی شده است و دیگر کسی در آن نیست!! بماند که رفقای ما در همین سال‌های کرونایی که مرز‌ها مثلا بسته بود هم به پیاده‌روی رفتند.

در خصوص اصل رفتن یا نرفتن به زیارت اربعین و پیاده‌روی اربعین نمی‌خواهم صحبت کنم بلکه موضوع کمی خاص‌تر است آن هم به فراخور سوال یکی از وبلاگ‌نویسان و نظرات ذیل آن، که تک به تک نظرات برایم جالب بود؛ البته این سوال، سوال جدیدی نیست بلکه همان اوایل که مردم ایران به این مراسم رو آورده بودند، این چنین مسئله‌هایی مطرح بود و البته آن زمان بیشتر در میان خانواده‌های مذهبی‌تر؛ سوال در خصوص «حضور بانوان در پیاده‌روی و زیارت اربعین» است.

قبل از پرداختن به مسئله اصلی، می‌خواهم یک کتاب پیشنهاد کنم به همه‌ی دوستانی که تا به این‌جای پست همراه بوده‌اند؛ چه کسانی که مصمم به شرکت در این پیاده‌روی و زیارت هستند و چه کسانی که مصمم به نرفتن و چه کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند و یا کسانی که ته‌دلشان هنوز راضی نشده است و به کسانی که زیارت اولی هستند و همچنین کسانی که توفیق‌ داشته‌اند در این سفر معنوی شرکت کنند، به هر حال اگر تا اینجای کیبرد‌فرسایی‌های من دوام آورده‌ای، اگر این کتابچه‌ی حدودا ۹۰ صفحه‌ای را نخوانی، به خودت جفا کرده‌ای؛ منظورم کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» از استاد طاهرزاده است، در خاطرم هست این کتاب را قبلا هم معرفی کرده‌ام، امکان دانلود رایگان آن هم وجود دارد. اگر هنوز به خواندنش راضی نشدی، حداقل فهرست این کتاب را نگاهی بینداز!

برگردیم بر سر اصل مسئله حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین آری یا خیر؟

همین ابتدای کار برای کسانی که حوصله خواندن ادامه متن را ندارند یک کلمه‌ای جواب بگویم: هیچ کدام بلکه باید!

بانوان باید در این حرکت تاریخی شرکت کنند، حضور بانوان در این حرکت لازم است؛ البته در حد امکان. نمی‌خواهم نسخه شخصی برای کسی بپیچم، هر کسی خود می‌تواند شرایط خود را بسنجد و وظیفه خود را بیابد ولی اگر قرار باشد حکم کلی کنیم در خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین، بنده فقط و فقط لزوم آن را می‌فهمم ولاغیر!

به تعبیر استاد طاهرزاده اگر بانوان در این حرکت تاریخی شرکت نکنند،‌ این حرکت عقیم خواهد ماند. وجه تشبیه خوبی هم ایشان در این خصوص دارند که به حضور بانوان در صحنه‌ی انقلاب اسلامی و مبارزات تشبیه می‌کنند که در حرکت انقلاب اسلامی هم زنان پا به پای مردان حاضر در صحنه بودند.
آیا در دوران انقلاب اسلامی و دوران مبارزه قبل از انقلاب اسلامی، کسی می‌گفت زنان نباید بیاند در میدان مبارزه؟ حضرت امام به این حضور بانوان افتخار هم می‌کردند.

خوب از روی منبر بیاییم پایین و کمی هم کف میدانی مسئله را بررسی کنیم؛ بنده که این گونه محکم نظر می‌دهم البته خود در اوایل از دسته مخالفین بودم با همان استدلال‌های دیگران؛ ولی اگر آدم نظرش تغییر نکند که آدم نیست؛ بنده بعد از اینکه چندین سال توفیق شرکت در این مراسم را داشته‌ام و به عینه مسئله را در دل حادثه تجربه کرده‌ام، می‌گویم این حرف بی‌خودی است که به طور کلی می‌گویند اربعین جای زنان نیست. کسانی که بر این باور هستند، نه واقعا این حرکت را فهمیده‌اند و نه نقش زنان را در جامعه می‌فهمند! در نهایت این زنان هستند که تمدن‌ساز هستند و اگر واقعا اربعین را یک حرکت تمدنی بدانی، نمی‌توانی بر این عقیده باقی بمانی که اربعین جای زنان نیست!

البته با همه‌ی این‌موارد خوب باید ملاحظاتی را هم در نظر گرفت که واقعا عمده‌ی بانوان ما خود به این مسائل واقف هستند؛ منظورم سختی‌ها و مشکلات سفر اربعینی نیست، این سختی‌ها برای زن و مرد، برای هر دو هست، حالا یکی کمی بیشتر یا کمتر؛ مسئله این است که باید باور خودمان را نسبت به این سفر معنوی و این حرکت تاریخی تغییر دهیم؛ به تعبر عرفی‌تر به دنبال این نباشیم که حتما دست‌مان را به ظریح مطهر برسانیم و یا اینکه حتما در بین الحرمین وارد شویم و... شما وقتی در حال قدم زدن در این مسیر هستید، هنگامی که در ۸۰ کیلو‌متری کربلا هم هستید، باز هم در حال زیارت هستید، باز هم در محضر امام تشرف پیدا کرده‌ای، اصلا چرا می‌خواهی این پیاده‌روی را زود تمام کنی؟ چرا این‌قدر عجله داری؟ مگر دلت می‌آید وقتی در محضر امامت هستی، زود مجلس را تمام کنی؟ شاید یک‌ماه پیش بود که این پست را منتشر کردم، نگاهی به این چند خط در این پست بیندازید. چرا در زیارت به دنبال یک لذتی هستید که شاید اصلا توهمی باشد، چرا فقط در حرم می‌خواهید با امام ارتباط بگیرید؟ بنده منکر شرف و اهمیت مکان که در اینجا حرم مطهر باشد، نیستم، و منکر این نیستم که در حرم راحت‌تر ارتباط با امام برقرار می‌شود؛ ولی شما می‌توانید در تمام طول مسیر همان ارتباطی که در حرم با امام می‌گیرید را با امام خود داشته باشید، با همان کیفیت. این توصیه عمومی بود و مرد و زن نمی‌شناسد، امّا بیشتر متوجه بانوان مکرم است که لازم نیست حتما خود را به ضریح برسانید.

در خصوص بردن یا نبردن کودکان هم سخن بسیار است، ولی می‌دانم دیگر دارم زیاده روی می‌کنم و سر عزیزان را با حرف‌هایم درد می‌آورد؛ لذا همه‌ی دوستان را به چند پست اینستاگرامی از حمید کثیری ارجاع می‌دهم.

بچه‌ها را اربعین پیاده‌روی ببریم یا نه؟
برنامه‌ریزی پیاده‌روی اربعین همراه با بچه‌ها
وسایل مورد نیاز سفر خانوادگی اربعین
هزینه‌های سفر اربعین برای خانواده



و در پایان امیدوارم وقت با ارزش‌تان را تلف نکرده باشم!

در دانمارک کتابخانه‌هایی وجود دارد که می‌توانید به‌جای کتاب، فردی را امانت بگیرید و به مدت 30 دقیقه به داستان زندگی او گوش دهید. هدف مبارزه با تعصبات است. 

هر شخص یک عنوان دارد - "بیکار"، "پناهنده"، "دو قطبی" و غیره. - اما با گوش دادن به داستان آنها متوجه می شوید که چقدر نباید "کتاب را از روی جلد آن" قضاوت کنید. 

این پروژه خلاقانه و درخشان در بیش از 50 کشور جهان فعال است. نام آن "کتابخانه انسانی" است.

▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
اینکه چقدر واقعیت داره و چقدر از آن استقبال شده و در عمل چقدر مفید بوده رو نمی‌دونم و کاری هم بهش ندارم، ولی اصل کار و ایده خیلی برام جالب و تامل برانگیز بود به خصوص برای من که از طرف‌داران شدید استفاده از تجربه‌های دیگران هستم؛ تجربه‌ها را شنیدن، چندبار زیستن است!

تنها پرنده‌ای که میتواند به عقاب نوک بزند کلاغ است!
کلاغ پشت گردن عقاب می نشیند و به او نوک می زند.
جالب این که عقاب واکنشی نشان نمیدهد؛ یعنی وقتش را با کلاغ هدر نمیدهد، تنها بالهایش را بازتر می کند و در آسمان اوج می گیرد.
در ارتفاع بالا نفس کشیدن برای کلاغ دشوار می شود تا حدی که به دلیل کمبود اکسیژن سقوط می کند.
این خود یک راهبرد حکیمانه برای برخورد با برخی دشمنی ها و بدخلقی ها است.

کلمه یعنی چه؟
جایگاه کلمه چیست؟اهمیت کلمه تا چه اندازه است؟

چرا امام حسین علیه السلام یک کلمه نگفت به یزید و یک بیعت نکرد، اینکه یک کلمه‌ای بیش نیست؟

پیشنهاد می‌کنم کلیپ دو دقیقه‌ای زیر را از دست ندهید!

در تلگرام

در ایتا

چه بسیار مواردی که حرف‌های درست ما پشت سد کلمه‌های خراب و غلط و اشتباه، فاسد می‌شوند.

نباید کلمات را دست کم گرفت!

تک‌تک جملات بلکه کلامات اثر دارد ... مراقب باشیم!

دیروز برای درمان پرایدم به مکانیکی رفته بودم، بنده خدای دیگری هم پرایدی آورده بود برای درمان و هنگامی که من رسیدم در خصوص دستمزد صحبت می‌کردند. مکانیک گفت دستمزد ۲۰۰ تومن میشه، آن بنده خدای دیگر گفت که صاحب ماشین دستش تنگ است و اگر امکان دارد با او راه بیایید، فهمیدم که ماشین از خود او نیست.

جالب ماجرا از اینجا شروع می‌شود که مکانیک بزرگوار و با انصاف گفت اگر ندارد اصلا دستمزد نمی‌خواهد بدهد؛ به هر حال در این شرایط بد اقتصادی و اوضاع مالی باید خودمان هوای همدیگر را داشته باشیم و باید به همدیگر رحم کنید. که بنده خدا گفت نه آن قدر هم دستش تنگ نیست که هیچ هزینه‌ای ندهد، فقط اینکه کمی ملاحظه اوضاع اقتصادی صاحب ماشین را بکنید؛ مکانیک هم گفت اون که شما هم نمی‌گفتید باید مدنظرمان باشد.

هنگام خداحافظی هم گفت فقط قبل از اذان بیا که اذان تعطیل می‌کنم برای نماز ...

کسی می‌تواند اسم این عمل مکانیک را بگوید؟ قطعا این فراتر از انصاف و وجدان کاری است!

این ماجرا مرا به یاد این پست مسعود کوثری انداخت! 

وقتی دست برسینه می‌گذاریم و السلام علیک را به امام می‌گوییم یعنی به محضر ایشان مشرف شده‌ایم، این اصلی در خور توجه است که دوری یا نزدیکی و یا حیات و ممات در این گفت و گوی مستقیم و تشرف باطنی و قلبی بی‌تاثیر است.

#کتاب جرعه‌هایی از زلال معنویت

امسال هم زنده ماندیم تا یکبار دیگر با محرم معاشقه داشته باشیم، تا طعم چای‌ روضه را بچشیم، تا با گریه درسوگ تو بار سبک کنیم، تا برایت مشکی بپوشیم، تا ...

نباید فراموش کرد که این دو ماه خیلی گران تمام شده است، خون‌ها ریخته شده است تا حفظ شود! روزگاری بود که گریه بر حسین جرم بود، چه برسد به مجلس عزا گرفتن ... آری روضه‌ی هر شب ما برکت روح الله است، یک دنیا مجاهدت پشت این روضه‌ها است؛ قدرش را بدانیم و آنچه در توان داریم دریغ نکنیم.

مرحومه عصمت خامه چین خیابانی همسر شهید عبد الزهرا کاشی و مادر ۷ شهید بنامهای مبارک علی، حسین، رسول، عباس، کاظم، محمدرضا و باقر است.

ایشان مادر یک خانواده معزز و پر جمعیت(۱۰ پسر و ۵ دختر) ایرانی ساکن نجف بودند.
مرحومه عصمت خامه چین خیابانی اهل سبزوار و شهید عبد الزهرا کاشی اصالتاً تبریزی بودند. چون محل کار پدر خانواده(عبد الزهرا کاشی) در نجف بود این خانواده هم به نجف رفته و آنجا ساکن شدند.

حاج صادق کاشی یکی از فرزند این خانواده می‌گوید: مادرم، همسر و ۷ پسرش را در راه اسلام از دست داد. رژیم بعث صدام، پدر و برادرهایم را به دلیل مبارزاتشان علیه حزب بعث و فعالیت‌های انقلابی‌شان در نجف به شهادت رساندند.

با این حال در سال‌های آخر عمر خیلی کسی سراغ ایشان را نگرفت. هر چند که حالا روحش در کنار پدر و برادرهایم آرام گرفته است.

لینک برای کسانی که می‌خواهند بیشتر با این خانواده آشنا شوید.

اگر به دنبال آن هستید که مطلقا اشتباه و غلط نداشته باشید، تنها کاری که لازم است بکنید این است که هیچ کاری نکنید؛ چرا که این تنها مشق نانوشته است که غلط ندارد!

این قاعده در هر کاری هم هست، نوشتن، اندیشیدن، سخن‌راندن، ساختن، خراب‌کردن و ...

پس دل را به دریا بزنید و دست به کار شوید، در هر حرفه‌ و کاری که مدنظر دارید، اقدام کنید و از اشتباه کردن نترسید!

تحلیل «سلام فرمانده» کار یک یا دو یا صد یادداشت نیست، کار یک یا دو یا صد جلسه هم نیست. پدیده‌ی سلام فرمانده که دیگر در حال جهانی شدن است به راحتی قابل تحلیل نیست و آنچه در فضای مجازی مطرح می‌شود بیشتر بازی با الفاظ است تا نقد و تحلیل؛ به جای واقعی به تماشای این پدیده نشستن در حال تفسیر خود هستند، نه این پدیده‌ای که عمق اثرگذاری آن و گستره نفوذ آن به حدی است که دیگر دشمنان نتوانستند آن را تحمل کنند. پدیده‌ای که این چنین فراگیر می‌شود، با گذر زمان خود را نشان می‌دهد، شاید چند صباح دیگر این سرود از یادها برود و یا جایگزین آن بیاید، امّا آنچه پدید آورده است قابل چشم‌پوشی نیست.

این سرود امید به آینده را متذکر می‌شود، امیدی در دل فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی. ما آینده انقلاب اسلامی را به ظهور می‌شناسیم، و این سرود متذکر و زنده کننده این آرمان است. ظهوری که در همین نظام است و ظهوری که نقطه‌ی کامل این نظام است، نه اینکه ظهور حضرت چیزی جدای از این انقلاب باشد. «سلام فرمانده» باور فلسفه تاریخ این انقلاب را متذکر می‌شود و آن هم ظهور حضرت حجت است. و نهادینه شدن این باور در قلب دو یا سه نسلی که در آینده برسرکار این نظام هستند، پدیده‌‌ی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت، حتی دشمنان هم احساس خطر کردند.

یک نقل به مناسبت سالروز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

حامد عسگری نوشت:

کاشی اول:
جوان با صورتی استخوانی، موهایی مثل حجرالاسود سیاه و براق و‌ دندانهایی مثل صدف حرف می‌زد و‌ گزارش میداد، دفتر حساب کتاب را گذاشته بود وسط و‌ با صدایی چون رطب گزارش مالی سفر شام را می‌داد: زن آب گلویش پایین نمی‌رفت، لرزشی محو‌ در دست‌هایش بود: چه گواراست این جوان قریشی، چه ملاحتی دارد... حرف که می‌زند از دهانش می‌شود پرواز پروانه‌ها را دید...
کاشی دوم:
جوان قریشی دلش را برده بود و صحبت‌ها شده بود و حالا کنارش پای سفره عقد نشسته بود، جوان شرمگین و مومنانه دستش را گرفته بود و‌ خدیجه‌ حالا خوشبخت‌ترین زن جهان بود.
کاشی سوم:
جوان یک بار دستش را گرفته بود و برده بودش حرا را نشانش داده بود، گفته بود من اینجا می‌آیم فکر میکنم، به ستاره ها نگاه می‌کنم، اینجا یواشکی من است، فقط تو می‌دانی...

کاشی چهارم:
عصرها بقچه نان و خرما و کوزه‌ای آب و شیر را می‌زد زیر بغل یال کوه را می‌رفت بالا و سلام میکرد، بعد می‌نشستند به تماشای کعبه و غروب آفتاب و ماه و ستاره‌ها...
کاشی پنجم:
جوان وضو گرفتن یادش داده بود، از اینجا اب بریز اینجوری مسح بکش ... با هم وضو می‌گرفتند، می‌آمدند کنار کعبه نیایش و نماز می‌کردند... علی هم بود...
کاشی ششم:
دختر توی بطنش مدام با زن حرف می‌زد، تنها بود و برای به دنیا آمدنش هیچکدام از زنان مکی نیامدند، خدا چهار زن آسمانی فرستاد، دختر به دنیا آمد، سوره کوثر نازل شد، اسمش را جوان قریشی گفت بگذاریم فاطمه.
کاشی هفتم:
جوان عاشق عطر بود، برایش مدام عطر می‌خرید، لباسهای جوان را که می‌شست، وقت پهن کردن یقه لباس را به بینی می‌چسباند و بهشت را تصور می‌کرد.
کاشی هشتم:
زن همه دارایی اش را داده بود به محمد که خرج خدا کند، روزگار سوی نامهربانش را داشت نشان می‌داد، هرچند این سالها هم کم رنج و عذاب نکشیده بودند.
کاشی نهم:
از چند روز پیش ناخوش بود امروز حالش بدتر شد، اذان را که گفتند توی شعب ابی طالب یک خرما را ده نفری افطار کردند، زن پلکهایش روی هم آمد، مرد استرجاع خواند، اشک ریخت و دخترشان نرم گریست، زن رفته بود ... زنی که کارآفرین برترحجاز بود و خرمای خاورمیانه را تامین می‌کرد حالا توی مراسم ختمش یک بشقاب خرما نبود که بچرخانند.

کاشی دهم:
خدیجه بهترین اسپانسر جهان بود و هست، نگفت پول میاورم پسرعمویم اسمش توی تیتراژ باشد از فلانی و فلانی تشکر کن، بنر و‌آرم شرکتم حتما اول و آخر و‌وسط پروژه کار شود. دین بزرگترین پروژه فرهنگی محمد بود و خدیجه پول گذاشت و آبرو‌ گذاشت در آخر هم جان گذاشت...

تیمسارخلبان خلیلی، طی یک موقعیت اضطراری و اعلام آلرت و اسکرامبل ( آژیر) در ساعت 4 صبح روز 14 بهمن ماه سال 1366 برای دفاع از تاسیسات نفتی در خلیج فارس و برای مقابله با جنگنده های میراژ اف1 تازه خریداری شده توسط عراق، با اف14 خود به پرواز در می آید.

در ابتدا رادار ماهشهر خبر از شلوغی آسمان می دهد، چندین جنگنده عراقی اعم از میگ21 و میگ23 با اف 5 های دزفول درگیر شده اند. اما هجوم 6 فروندی میگ های 23 به موقعیت تاسیسات دریایی به ویژه جزیره نفتی خارک، خبر از عملیات اصلی آنها دارد. البته تعقیب میراژ اف 1 ها که هنوز در آسمان عراق بودند نشان دهنده یک عملیات بزرگ هوایی بود.

در آن دوران موشک های فینیکس جنگنده اف 14 به علت تحریم تسلیحاتی و عدم فروش آن به ایران غنیمت بود و از آنجا که عراقی ها با دیدن اف 14 در رادار خود متواری می شدند نیروی هوایی ارتش ایران از اف 14 به عنوان یک عنصر وحشت استفاده می کرد.
اما اینبار تیمسار خلیلی متوجه جسارت خلبانان عراقی می شود. هر 6 فروند میگ 23 به صحنه درگیری با اف 14 نزدیک و نزدیک تر می شوند. اما تیمسار خلیلی همچنان از شلیک موشک های فینیکس که قبلا هر کدام از آنهارا به مبلغ 24 میلیون تومان یا 3/5 میلیون دلار در آن روزگار خریداری کرده بودند و دیگر به ما نمی دادند، خودداری می کند.

در نهایت در نزدیکی آسمان خارک یک فروند جنگنده اف 14 ایرانی مسلح با 6 فروند میگ 23 عراقی کاملا مسلح درگیر می شود.

در ابتدا چند فروند موشک از میگ 23 ها به سمت جثه بزرگ اف14 ایرانی شلیک می شود اما در هر بار به کمک رادار بوشهر و رادار قدرتمند Awg9 اف 14 ، تیمسار خلیلی از اصابت این موشکهای تعقیب کننده راداری و حرارتی جلو گیری می کند. میگ 23 ها تغییر فرمیشن می دهند و تقریبا تیمسار خلیلی محاصره می شود. اما تیمسار خلیلی یک فروند میگ 23 را از روبرو میبیند که برای شکار او تمام سرعت و سمت را درست انتخاب کرده و از قضا در رادار چندین فروند موشک نیز به سمت اف 14 پراکنده هستند!

تیمسار خلیلی که متوجه شده تسلیحات میگ 23 ها فقط برای شکار اف 14 های ایران هستند و فاقد بمب و سلاح های هوا به زمین جهت بمباران خارک هستند وارد درگیری داگ فایت ( تن به تن نزدیک) می شود. او با رها سازی فلیر و چف ( نوعی منور جهت گمراه کردن موشک های حرارتی) موشک های در تعقیب خود را گمراه می کند و با افزایش شدید سرعت دلاورمردانه به سمت میگ 23 روبرویی یورش می برد و توپ 20 میلیمتری اف 14 را در مسیر میگ23 می نوازد. میگ 23 نگون بخت وارد خط تیربار می شود و در نزدیکی اف 14 منفجر می شود.

تیمسار خلیلی گردش شدیدی انجام می دهد. میگ 23 ها مانده و وحشت زده همه موشکهای خود را به سمت اف 14 ایرانی شلیک می کنند. سامانه های اف 14 به شدت به تیمسار یدالله خلیلی هشدار می دهند اما او تصمیم به اجرای مانور شدید و مرگ آور اسپلیت اس می گیرد.

او به صورت وارونه به سمت زمین شیرجه می رود و طی یک حرکت نیم دایره ای پشت سر میگ 23 ها ظاهر می شود. تیمسار خلیلی دوباره توپخانه 20 میلیمتری خود را به کار می اندازد و میگ 23 ای که کامپیوتر اف 14 در اولویت شلیک قرار داده را هدف قرار می دهد. میگ 23 دوم منفجر می شود و ترکش های ان به دو میگ 23 کناری اصابت می کنند و دود غلیظی از آن دو بلند می شود.

تیمسار خلیلی به دنبال میگ 23 پنجم یورش می برد اما او سوخت کافی ندارد. خلبان وحشت زده میگ 23 پنجم اجکت می کند تا با اف 14 ایرانی درگیر نشود تا هوادریای نیروی دریایی او را اسیر کند.
میگ 23 ششم راه فرار به یک کشور عربی را در پیش میگیرد اما احتمال زیاد با اتمام سوخت به علت برخورد ترکش با مخزن سوختش او نیز اجکت کرده.

اف 14 ایرانی که هنوز حتی یک موشک شلیک نکرده در خواست تانکر سوخت رسان می کند. در خواستی که به علت هیجانات وارده به افسر رادار بوشهر، او را بیهوش می کند. تانکر فورا به منطقه اف 14 نزدیک می شود و تیمسار خلیلی یکی دیگر از قطعات پازل دلاورمردی و مهارت خود را تکمیل می کند. او در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی انجام می دهد و آماده درگیری با 4 فروند میراژ اف 1 که احتمالا خلبانان اجاره ای فرانسوی هدایت 2 فروند از آنان را بر عهده دارند می شود.

پیش از آنکه میراژ اف1ها به برد موشکی خودشان برسند در برد هوایی 400 کیلومتری ابر رادار اف 14 قرار گرفته بودند اما تیمسار 200 کیلومتر دیگر برای شلیک اولین موشک خود نیاز داشت. اف 14 با سرعت 2 ماخ و میراژها نیز با همین سرعت به سمت یکدیگر نزدیک می شوند. پس از لحظاتی تیمسار میراژها را در برد موشکی خود میبیند و یک تیر موشک فینیکس شلیک می کند. موشک نیمه فعال فینکس زمانی که روی هدفی در دور دست قفل می کند نیاز به رادار اف 14 دارد، پس اف 14 می بایست هدف را در رادار خود تا رسیدن موشک به 60 میلی داشته باشد و پس از آن است که موشک میتواند الگوریتم مرگ آور خود را میراژ پیاده کند.

تیمسار خلیلی با شجاعت تمام در صحنه نابرابر می ماند. موشک به 60 میلی میرسد. رادار اف 14 انواع هشدار ها را می نوازد. اما تیمسار تمکین نمی کند. خلبان کابین عقب فریاد می زند. قربان موشک!!! موشک!!! تیمسار طی یگ گردش شدید موشک را پشت سر می گذارد اما موشک فرانسوی در طراحی خود "انفجار در نزدیکی هدف نا موفق" را دارد. موج انفجار اف 14 ایرانی را تحت تاثیر قرار می دهد و سامانه های الکترونیکی برای لحظاتی مختل می شوند.
در همین لحظات تیمسار خلیلی خود را ریکاوری می کند. داد و فریاد افسران رادار بوشهر و ماهشهر احتمالا خبر خوبی دارند. بله اولین میراژ اف 1 شکار شده و موشک فینیکس کار خود را کرده. دود غلیظی آسمان را فرا گرفته است.

3 میراژ عصبانی دیگر فرصت را غنیمت شمرده و به دنبال ضربه به سکوی نفتی ایران هستند. اف 14 ایرانی آنان را تعقیب می کند اما دیگر موشک فینیکس شلیک نمی کند. تیمسار تلاش می کند از پشت به میراژها نزدیک شود تا بتواند موشک کوتاه برد سایدواندر شلیک کند. اما یکی از میراژ ها گردش می کند و پشت سر تیمسار خلیلی قرار می گیرد. به هر حال تیمسار خلیلی کار خود را می کند و موشک سایدوایندر را شلیک می کند. میراژ گردش می کند و موشک به هدف نمی خورد، اما تیمسار دوباره آهنگ گوش خراش توپخانه اف 14 را می نوازد، میراژ دوم آسیب شدیدی میبیند و از صحنه دور می شود.
لحظاتی بعد رادار بوشهر خبر از اجکت و در خواست امداد و نجات خلبان فرانسوی را می دهد.

دو میراژ دیگر با دیدن چنین موقعیت وحشتناکی و دستور اکید کنسل شدن عملیات، راه عراق را در پیش می گیرند. تیمسار نیز به دنبال تانکر می گردند تا شاید افسر رادار دوم نیز بیهوش شود!!! او برای بار دوم در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی می کند. و هیجان و شور و شعفی وصف ناپذیر در نیروی هوایی پدید می آید. اف5 های دزفول آن دو میراژ را تعقیب و یکی از آنها را شکار کردند. و میراژ اخر با اتمام سوخت در نزدیکی بصره سقوط کرد. اما رکن دوم ارتش (سازمان اطلاعات ارتش) حمله جدید هوایی برای ساقط کردن حتمی اف 14 ایرانی را گزارش می کند. در آن روز تیمسار خلیلی درجه های ارتقا خود را در آسمان و در کابین اف 14 دریافت می کند.

در آن روز او برای 6 بار دیگر در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی انجام می دهد. و 12 ساعت در آسمان گشت زنی می کند. جنگنده های عراقی به سمت او یورش می بردند اما در نزدیکی برد موشکی اف 14 با گردشی بزدلانه عملیات را کنسل می کردند.

تیمسار سرتیپ خلبان یدالله خلیلی ضمن شکار مستقیم 8 فروند جنگنده عراقی ( یک فروند دیگر در بعد از ظهر همان روز) و 10 فروند شکار غیر مستقیم و کنسل کردن 18 عملیات هوایی عراق، طولانی ترین گشت هوایی رزمی جهان را به نام خود ثبت کرد.

او در ساعت 17 و 50 دقیقه بعد از ظهر همان روز در حالی که هنوز مسلح بود در پایگاه هوایی بوشهر فرود آمد.
یاد او و دیگر قهرمانان واقعی جنگ گرامی باد!
┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄

اگر این «حکایتهای واقعی» را بتوان به تابلوهایی ماندگار تبدیل کرد، زمزمۀ شوم «ما نمی توانیم» کیلومترها از ذهن جوانان ایران فاصله می گیرد. ما این همه قهرمان برای الگوسازی داریم و اهالی رسانه هیچ نمی‌کنند! از این قبیل حکایت‌های واقعی فراوان داریم؛ تصورش را بکنید اگر همین یک روایتی که برای‌تان در بالا نقل کردم، تبدیل به انیمیشن یا یک فیلم سینمایی شود، چه غوغایی در باور جوان ایرانی برپا می‌کند!

سالروز امامت امت مبارک باد

┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄

... من در این روز مبارک، روز‏‎ ‎‏امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می کنم

صبحگاه 12 فروردین ـ که روز نخستین حکومت الله است ـ از بزرگترین اعیاد مذهبی‏‎ ‏و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره های‏‎ ‎‏قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطۀ شیطانی برای همیشه رخت‏‎ ‎‏بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.‏

‏‏ هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را‏‎ ‎‏عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی‏‎ ‎‏را با پشتیبانی خود اجرا نمایید.

#امام_خمینی

امروز ۲۵ اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی است. پروین یک تیپ و حالت سعدی‌گونه دارد؛ سعدی‌وش است. رهبر انقلاب به مناسبت‌های گوناگونی از شعر پروین  تمجید کرده است و آن را در رتبه‌ی بالایی می‌دانند. البته رهبری کسی است که شعر می‌شناسد و اهل شعر است و خود او شعر گفته است.

در کلیپ زیر قسمتی از نظر ایشان در مورد پروین را ببینید:

 

نمی‌دانستم کدام شعر را برای‌تان بیاورم، شعر محتسب را عموما به خاطر داریم،‌ همان شعری که در دبیرستان باید حفظش می‌کردیم؛ شاید هم نباید حفظش می‌کردیم و من به خاطر علاقه‌ای که به این شعر پیدا کردم در ذهنم مانده است. شعر محتسب را بیاورم یا شعر گره‌ گشای و یا ... در نهایت تصمیمم بر آن شد که شعری که خود او برای سنگ قبرش سروده است برای‌تان بیاورم.

اینکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و زهر جا برسی

آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد

چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند

چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن

دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت‌گاه

خاطری را سبب تسکین است
                              منبع

در نهایت دو لینک از دو ترانه‌ای که در آن شعر محتسب (مست و هشیار) پروین خوانده شده است را برای‌تان می‌گذارم؛ به امید آن که اندکی از جفای به حق ایشان کاسته باشیم.

در ایتا: آهنگ محتسب علیرضا عصار /  آهنگ سیاه و مست از پرواز همای
در تلگرامآهنگ محتسب علیرضا عصار آهنگ سیاه و مست از پرواز همای

رهبرانقلاب‌اسلامی:

فرهنگ و سبک زندگی یک رکن قدرت است. اگر چنانچه [یک ملّت] از لحاظ سبک زندگی، تابع و اسیر دیگران و تابعِ بدونِ رأی و نظرِ دیگران باشند و فرهنگ مستقرّ خودشان را نداشته باشند، طبعاً این ضعف شدیدی در قدرت ملّی است.

 ۱۴۰۰/۱۲/۱۹

سلام خدمت همه‌ دوستان

یک راهنمایی می‌خواستم؛

اگر بخواهیم برای عید نوروز کتاب عیدی بدهیم، با توجه به رنج سنی زیر و اینکه اهل کتابخوانی نیستند، چه کتاب‌هایی پیشنهاد می‌کنید.

پسر ۱۸ ساله

دختر ۱۷ ساله

پسر ۱۶ ساله

دختر ۱۵ ساله

دختر ۱۱ ساله

پسر ۱۰ الی ۱۱ ساله

پسر ۷ ساله

هرچقدر تنوع پیشنهاد‌ها بیشتر باشه، بهتره؛ چون نمی‌خوام یک کتاب به همه داده بشه و جذابیت کتاب هم مهم است.

فارسی، زبان دوم اختیاری دانش آموزان هندی
زبان فارسی به عنوان نماد و تجلی هویت ایرانی با پشتوانه بیش از هزار سال ادبیات غنی، با استقبال مردم از کشور‌های مختلف جهان قرار گرفته است.

https://www.iribnews.ir/fa/news/3377459

خبری که می‌بایست در صدر خبر همه رسانه‌ها قرار میگرفت...

معمولا ما از جریانات تاریخی تصور صحیحی نداریم والبته این درخصوص اهل بیت علیهم السلام و شهادت و زیست ایشان بیشتر رایج است؛ در ادامه یک نقل قولی از آقا برای‌تان آورده‌ام.

تصوّر این است که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) یک آقای مظلومِ بی‌سروصدای سر‌به‌زیری بود در مدینه و مأمورین رفتند و او را زندانی کردند!
قضیه این نبود؛ قضیه یک مبارزه‌ی طولانی، یک مبارزه‌ی تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلام بود....

۱۳۶۱/۱/۲۳

شهادت امام موسی کاظم علیه السلام را خدمت‌تان تسلیت عرض می‌کنم.

مقام معظم رهبری: یک "جنگ نرم وسیع متنوع" در جریان است. ۱۹دی۱۴۰۰


لَّا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا(سوره نساء آیه95)


ترجمه:

ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺟﺴﻤﻰ [ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻣﺎﻟﻲ ، ﻭ ﻋﺬﺭ ﺩﻳﮕﺮ ، ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ] ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺎ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ . ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ] ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺤﺸﺎﻥ ] ﻭﻋﺪﻩ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻚ ﺩﺍﺩﻩ ، ﻭ ﺟﻬﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥِ [ ﺑﻲ ﻋُﺬﺭ ] ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.


پی‌نوشت:

چقدر خود را برای مبارزه آماده کرده‌اید؟ آیا احساس می‌کنید که در میدان نبرد هستید؟

دوستان در مورد توییتر چه نظری دارند؟ چه فضایی دارد؟ امکانات و ویژگی‌هایش مدنظرم نیست، منظورم جو غالب آن‌جاست، مثلا اینستا را دیده‌اید کلا فضا خود نمایی است و هر چه بیشتر و شدید‌تر خود‌نمایی کنی، مخاطب بیشتری دارد، در توییتر چه فضایی حاکم است؟

کسی می‌گفت فضای توییتر نخبگانی است و یا حداقل شبه نخبگانی.

کسانی که در توییتر هستند و یا حتی اگر نیستند هم حرف‌هایشان برایم راه‌گشا است، اگر به توییتر رفته‌اید، چرا؟ و اگر نرفته‌اید چرا؟ یا اینکه چرا فکر می‌کنید باید رفت یا نباید رفت؟ و حتی اینکه چرا توییتر تا به حال به عنوان یک گزینه برای‌تان مطرح نبوده است.

ممنون می‌شوم نظرات‌تان را دریغ نفرمایید!

در ایّام آسمانی شدن سردار دلها هستیم ... ایشان بزرگوارانه رفتند، آنگونه که شایسته رفتن بزرگان بود.


این رفتن‌های بزرگ، شایسته انسان‌های بزرگ است ... و شاید این رفتن‌ها نیاز است تا دوباره بیدار شویم و صحنه را درست ببینیم؛ خدا می‌داند که این پرواز‌ها چقدر نیاز است...

┄┄┄┅•••==؛؛==•••┅┄┄┄

«مکتب سیاسی اسلام فکر درست و سخن نوی خود را با تبیین در فضای ذهن بشریت رها میکند و مثل نسیم بهاری و عطر گلها در همه جا میپیچد.»

(مقام معظم رهبری حفظه‌الله، 83/3/14)


۹ دی دیگر تنها یک روز مانند دیگر روز‌های سرد ابتدایی زمستان نیست، این روز گرمای مردم را به خود دیده است و واقعا این گرمای حضور جا دارد که هر سال، سالروزش گرفته شود.

پیشنهاد من برای این روز‌ها مطالعه‌ی کتاب فتنه‌ی تغلب است و البته نسخه صوتی رایگان آن در ایران‌صدا وجود دارد.

و اگر باز هم حوصله‌تان نکشید، در این زمینه هم مستند ساخته‌اند و هم چند‌تایی فیلم سینمایی؛ که البته به نظر من جای ساختن فیلم‌های بیشتری وجود دارد و باید به آن پرداخته شود. به هر حال یک قسمتی از تاریخ معاصر ما است و از آن خواندن و دیدن آن زمانه برای عبرت‌گیری لازم و ضروری است.


شما هم اگر مستند، کتاب، فیلم و ... در این زمینه می‌شناسید، ممنون می‌شود در نظرات این پست بگویید تا همه از آن‌ها بهره‌مند شویم!


خدایا! 

چگونه با انسان‌ها سخن می‌گویی ؟!!!

بشر حقیر چگونه می‌تواند مخاطب تو قرار بگیرد !!!؟

(+)

‍ عین القضاة همدانی در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: 

دریغا که مردم در بند آن نیستند که چیزی بدانند بلکه در بند آن‌اند که خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالم‌اند!

چرا مقر فرماندهی مختل است و چرا فرمان آتش به اختیار صادر شد و چرا از بازسازی ساختار فرهنگی سخن می گوییم؟

خطاب بیانیه گام دوم به چه کسانی است؟ و چه مطالباتی دارد؟


بازسازی مقر فرماندهی وظیفه کیست؟ همان مقرّی که به دلیل اختلال در آن، فرمان آتش به اختیار صادر شد!

چه کسی می خواهد ساختار فرهنگی کشور را تحول بخشد؟


امیرمومنان علی (ع) چگونه بسیاری کارها مانند اجرای عدالت، تغییر فضای فرهنگی و آماده کردن مردم برای جنگ را در دوران حکومت خود انجام می داد؟ 


شما را به مطالعه یک مصاحبه دعوت می‌کنم و خوش‌حال می‌شوم نظرات شما را در خصوص این مصاحبه بخوانم.


خبرگزاری ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی)
پایگاه خبری قدس آنلاین


از روز کتاب و کتابخوانی و کتابداری یعنی ۲۴ آبان، دو روز گذشته است ولی در هفته‌ی کتاب که قرار داریم و همین بهانه‌ی خوبی است که از کتاب بگوییم.

ما وبلاگی‌ها که از عهد عتیق در این دوران شبکه‌های اجتماعی باقی مانده‌ایم و گونه‌ی در حال انقراض شناخته می‌شویم، معمولا یک وجه مشترک داریم؛ آن هم کتاب است. و معمولا علاقه‌ی به کتاب ما را گرفتار وبلاگ کرده است.

مناسبت روز و هفته‌ی کتاب، فرصت خوبی برای گفتن بسیاری از حرف‌های کتابی است، حرف‌های تلخ و شیرین، درد‌ها و خاطره‌ها ولی شور گفتن نیست ...

شما را به تماشای کلیپ جدید کبریت دعوت می‌کنم تا شاید کمی انگیزه بگیرید و در مورد کتاب هم کمی بنویسید.

و اگر باز هم مثل من حس نوشتن نیامد، حداقل از داستان‌هایی بنویسید که در مورد کتاب هستند. رمان‌هایی که در مورد کتاب‌فروشی، کتاب‌باز‌ها، کتابخانه و ... و دیگر کمترین آن این است که نام آن‌ها را در نظرات همین پست بنویسید! حتی اگر تکراری بود و قبل شما کسی قبلا آن را معرفی کرده بود، باز هم شما از آن یادی کنید تا میزان محبوبیت آن هم مشخص شود.

چرا هیچ نشانی از این اسناد لانه جاسوسی در مدارسِ دبیرستانی و دانشگاهی ما نیست؟

این یکی از اعتراض‌های من است

امام خامنه‌ای ۹۵/۸/۱۲

..................

به مناسبت روز ۱۳ ابان

پیرو تاکید رهبر معظم انقلاب در دیدار روز۱۲ آبان سال ۹۶ با دانش‌آموزان و دانشجویان بر مطالعه‌ درس آموز اسناد لانه‌ جاسوسی آمریکا، دانلود رایگان همه این اسناد از لینک‌های زیر امکان پذیر است:


🔻 | دانلود مجموعۀ ۱۱ جلدی اسناد لانه‌ جاسوسی

تلگرام

ایتا


این که اشتباه کسی را به او گوش زد کنی و به او بفهمانی که اطلاعات ورودی‌ات از جای اشتباهی است، اهانت و توهین نیست. اهانت و توهین معنای خودش را دارد، نخواهید که با برچسب زدن و قدسی کردن، باب نقد را ببندید.

باب نقد باز است، حال کسی که نقد می‌شود آخوند باشد یا آیت الله.

ما آن دستگاه قضایی که برای اهانت یقه چاک می‌دهد دوست داریم، البته اگر واقعا به دنبال مانع شدن اهانت به بزرگان باشد، نه بستن باب نقد و انتقاد و آزاداندیشی. جناب دستگاه، آیا اهانت به آیت الله مصباح و علامه حسن‌زاده، اهانت محسوب نمی‌شود، یا چون پشت آن‌ها هیاهوی ژورنالیست‌‌چی‌ها نیست، شما هم دست‌تان به کار نمی‌رود؟ و یا آنکه عواقب و سروصدای بعد از واقعه‌، مانع‌تان می‌شود؟


ضمیمه:

نوشته مهدی جمشیدی

یادداشت دوم مهدی جمشیدی

به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام یک صوت از سخنرانی استاد عابدینی در کانال تلگرام بارگذاری کردم. با خودم گفتم حیف است شما هم این سخنرانی زیبا را گوش ندهید، لذا لینک آن را اینجا هم می‌گذارم تا بهره ببرید.

https://t.me/fanuss_andishe/24

اگر کمی چشم در اطراف خود بگردانید، حضور انبوه فروشگاه‌های زنجیره‌ای را احساس می‌کنید؛ از انواع و اقسامش.
از همان ابتدا از این گسترش هایپرمارکت‌ها، احساس خطر می‌کردم و نسبت به آن خوش بین نبودم؛ حال اینکه نام‌های ایرانی و یا مذهبی بر آن بگذارند.

چند وقت پیش در پیوند‌های روزانه، مطلبی را از دوست نویسنده عزیزم لینک کرده بودم که ظاهرا توجهی به آن جلب نشده است، این پست در رابطه با این فروشگاه‌ها است لذا برای جلب توجه شما به این پست از کانال تلگرامی مجال اجمل دوباره لینک آن را در اینجا قرار می‌دهم؛ منتظر نظرات مخالف و موافق هستم!

یک سال دیگر گذشت و ما همچنان پای در گل داریم ... توفیق قدم زدن در مسیر یار را نداشتیم!


ما ز عشقت آتشین دل مانده‌ایم

دست بر سر پای در گل مانده‌ایم

خاک راه از اشک ما گل گشت و ما

پای در گل دست بر دل مانده‌ایم



خدایا، آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند

آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند

 آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند

آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند


پس خدایا، به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند، خیر و نیکی برسان!

منسوب به شهید چمران

بحران امروزه بشر، پوچی است؛ چون از جاودانگی و ابدیت به دور مانده است! بشر حضور در ابدیت خود را فراموش کرده است، و زندگی را کوچه بن بستی می‌بیند که به هر سمت برود به بن‌بست می رسد؛ لذا ناچار است برای کم کردن سردی زندگی، دلخوشی دروغین بسازد. 

این روزها تحولات افغانستان بر سر زبان بسیاری است؛ عده‌ای طالبان را متحول شده می‌دانند، عده‌ای همان چهره‌ی قبلی طالبان را به یاد دارند، بعضی‌ها سخن بستن طالبان با آمریکا در پس پرده می‌گویند، عده‌ای تجمع می‌کنند بر علیه حامیان طالبان و ...
از دور در مورد یک کشور و سرنوشت یک مردم سخن گفتن راحت است و کسی را هم که محاکمه نمی‌کنند و ما هم که برای بحث کردن‌هایی که هیچ‌گونه کارشناسی و تخصص در آن نداریم، وقت بسیار داریم؛ اما از همه‌ی این‌ها گذشته صحنه‌ای که در سقوط از هواپیما در چند روز گذشته پیش آمده واقعا دردناک بود، خیلی‌ها فیلم آن را دیده‌اند واگر هم ندیده‌اید با یک سرچ ساده در گوگل در دسترس است. 

فعلا تحلیلی از این تحولات ندارم ولی این را می‌فهمم که صحنه بسیار پیچیده است؛ خیلی بیش از آنکه تصور کنیم پیچیده است؛ اگر این تحول‌های این روز‌های افغانستان را رصد می‌کنید توصیه می‌کنم بسیار با احتیاط وارد شوید مخصوصا اگر روایت‌های یک خطی را می‌پسندید.

برنامه ۳۰مرداد جهان‌آرا

▫️ گودال قتلگاه

┄┄┅••=✧؛◾️؛✧=••┅┄┄

دارد دلم بهانه گودال قتلگاه، 

 داغ دلم نشانهٔ گودال قتلگاه.


 بی‌بال و پر دوباره به معراج می‌رود،

 تا عرش بی‌کرانهٔ گودال قتلگاه.


 دلتنگ حال روضهٔ گودال گشته باز،

 سر می‌نهد به شانهٔ گودال قتلگاه.


 گشته به پا، به شور و نوا، مجلس عزا،

 در بزم عاشقانهٔ گودال قتلگاه.


 زینب به نوحه خوانی و زهراست سینه زن،

 با دختری، میانهٔ گودال قتلگاه.


 می‌خواند او به ناله که: خنجر به دست، شد

 آن بی‌حیا روانهٔ گودال قتلگاه.


 آتش به جان عالم و آدم فتاده از

 غم‌های نازدانهٔ گودال قتلگاه.


 آورده در خروش همه کائنات را

 این «روضهٔ زنانه»ی گودال قتلگاه.


 حالا دگر زمین و زمان گریه می‌کند،

 در محفل شبانهٔ گودال قتلگاه.


 شد شعله ور دل و خاکسترش نماند،

 از سوز مادرانهٔ گودال قتلگاه.


 ذکر «غریب مادر» زهرا هنوز هست،

 محزون‌ترین ترانهٔ گودال قتلگاه.


رضا فراهانی

┄┅••؛••┅┄

عزا و مصیبت از عصر عاشورا شروع می‌شود و ما عصر را به خاطر گرمی هوا به خانه برمی‌گردیم و شب را که یتیمی و اسارت شروع می‌شود ما به استراحت می‌پردازیم.

در ادامه می‌توانید این شعر بلند انقلابی و پر از معانی زیبای محمد کاظم کاظمی را بخوانید برای طولانی نشدن پست، شعر در ادامه آمده است. همچنین می‌توانید موسیقی از حامد زمانی که قسمت‌هایی از این شعر را خوانده است گوش دهید. دانلود موسقی.

اگر شعر را خواندید خوش‌حال می‌شود بیت‌هایی از شعر را که دوست‌داشتید در قسمت نظرات با من به اشتراک بگذارید!

گفت: احوالت چطور است؟

گفتمش: عالی است؛

مثلِ حالِ گُل

حالِ گُل در چنگِ چنگیزِ مغول!!


#قیصر_امین‌پور

دردناک‌ترین خبری که می‌توانی در روز عید بشنوی این است که یک نخبه تلاشگر، یک اندیشمند مجاهد، یک انقلابی به معنای واقع کلمه به همراه اعضای خانواده‌اش در یک سانحه رانندگی فوت کرده باشد. إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِهرگاه عالمی بمیرد رخنه ای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد می شود که تا روز قیامت هیچ چیز آن را فرو نمى ‏پوشد. و واقعا ایشان یک عالم بوده است؛ کافی است نام مرحوم محمد حسین فرج‌نژاد را در گوگل سرچ کنید تا بفهمید چه سرمایه‌ای را از دست دادیم آن هم فقط به خاطر عدم حمایت از نخبگان. 

چنین شخصیتی که خود نخبه بوده و اهل تلاش و مجاهدت که قطعا برای پدید آمدن این چنین شخصیتی هزینه‌های مادی و معنوی صرف شده است، اگر حمایت نشود واقعا ظلم و جفا است بر تمامی مردم این مرز و بوم و تمامی مسلمانان و حتی می توان ادعا کرد بر تمام بشریت ظلم شده است. بعد از آن که در مورد ایشان کمی سرچ کردید، خود قضاوت کنید که آیا یک چنین شخصیتی نباید حداقل امکانات یک زندگی را می‌داشت؟ آیا این ظلم نیست که وسیله نقلیه یک خانواده ۵ نفره، یک موتور سیکلت باشد؟ من به شخصه وقتی خانواده‌هایی را می‌بینم که چند نفره با موتور سیکلت جا به جا می‌شوند از ته دل غمگین می‌شوم ولی وقتی این چنین سرمایه‌هایی را به خاطر عدم حمایت از دست می‌دهیم کار از غمگین شدن می‌گذرد و به عصبانیت می‌کشد. برای آنکه عمق حمایت نکردن را بفهمید قولی از یکی از دوستان درخصوص ایشان برای‌تان برای‌تان نقل می‌کنم: دوست ما می‌گفت ایشان مقداری پول کنار گذاشته بود برای خرید ماشین ولی این پول را هزینه‌‌ی چاپ و امور مربوط به کتابش کرد ... 

این پست را باید زود‌تر می‌نوشتم؛ ولی بهت فوت ایشان توان و حوصله نوشتن را از من گرفته بود.

این لینک را ببینید؛ پستی است در وبلاگ جواد انبارداران که مشتمل بر مجموعه‌ای از لینک‌ها در خصوص آن مرحوم.


با توجه به فوت حمیدرضا صدر بخش هایی از کتاب «روزی روزگاری فوتبال» ایشان را تقدیم شما می‌کنم:


شادی و اشک فوتبال برایم بازتابی از زندگی یافت. زندگی سرشار از درگیری و مبارزه در منگنه زمان. نود دقیقه یا صد و بیست دقیقه، که به هر حال تمام می شد تا بازی بعد، تا فصل بعد، تا تورنمنت بعد. فاصله پیروزی و شکست، امید و ناامیدی در ضربه های پنالتی گاهی سر سوزنی می شد. سرنوشت بازی ها گاهی با طرح و نقشه رقم خوردند و گاهی با تصادف و اقبال. گاهی با پشتکار، گاهی با فرصت طلبی. گاهی با ریاضت، گاهی با شکیبایی. گاهی با شور نوجوانی، گاهی با تجربه بزرگ ترها. فوتبال فقط به مردان قوی تعلق نداشت. فوتبال به عزت نفس چنگ می زد، به امید. کوچک های بی مقدار می توانستند گاه وبی گاه شاخ غول های پرتکبر را بشکنند. کاری که کره شمالی با ایتالیا در ۱۹۶۶ کرد، ایران با اسکاتلند در ۱۹۷۸، الجزایر با آلمان در ۱۹۸۲، عربستان با بلژیک در ۱۹۹۴، سنگال با فرانسه در ۲۰۰۲ و یونان با همه غول های اروپا در ۲۰۰۴. اگر صبور می ماندی فرصت ولو ناچیز چنگ زدن به پیروزی در فوتبال مهیا می شد. این همان آوردگاهی بود که خوشبختانه قوی ترها همیشه برنده نمی شدند. این همان آوردگاهی بود که کوچک ها و بی مقدارها هم شانسی برای پرواز داشتند.


 نژاد پرستی و برزیل:

سیاهان راه یافته به {باشگاه} فلومیننس هیچ گاه سیاه بودن و زنگی خوانده شدن را فراموش نکردند. اولین رنگین پوست معروف، کارلوس آلبرتو، سیاه دورگه ای بود که در 1916 به این تیم پیوست. او برای همرنگ شدن با همبازیانش، پیش از آغاز دیدارها، نوعی پودر برنج به صورتش می مالید تا رنگ چهره اش را روشن تر سازد. اما با جاری شدن عرق طی دقایق اولیه دیدارها، سپیدی چهره اش زدوده می شد و تیرگی طبیعی اش برجسته تر. فریاد استهزا آمیز طرفداران تیم های مقابل که یکصدا او را «پودر صورت، پودر صورت» خطاب می کردند، نه فقط لقب او یا باشگاه فلومیننس بلکه طعنه ای به همه سیاهان بود.

فلومیننس آخرین باشگاه برزیلی بود که بازیکنان سیاه را پذیرفت. بعدها هم که سیاهان پرشماری، به ناگزیر، به این تیم رسوخ کردند، به تمسخرگرفتن سیاهان در فرهنگ باشگاه و طرفدارانش باقی ماند. طرفداران فلومیننس هنوز هم با پودر ویژه ای چهره های خود را سپید کرده و روی سکوها به تماشا می نشینند. فلومیننس به عنوان باشگاهی برآمده از بطن آرستوکراسی و سرمایه داری ریودوژانیرو در ابتدای قرن توسط آرتور کاکس انگلیسی تاسیس شد و حضور انگلیسی ها در این تیم، فاصله عمیق آن از اجتماع بزرگتر سیاه را خاطر نشان می کرد...



کتاب برنامه‌ریزی به روش بولت ژورنال نوشته‌ی رایدر کارول (Ryder Carroll) است و با ترجمه‌ی خوب خانم زهرا نجاری در انتشارات کوله پشتی چاپ شده است. نویسنده این کتاب را مخترع این برنامه‌ریزی به روش بولت ژورنال می‌دانند و  این کتاب هم شاهدی است بر این مدعی. از پست‌های نویسنده کتاب می‌توان فهمید که خود او هم اهل عمل است و از این روشی که توصیه می‌کند، استفاده می‌کند و ظاهرا جواب هم گرفته است. همچنین این گزاره در خصوص مترجم هم صدق می‌کند و شاید بیشتر از نویسنده! شما می‌توانید با کلیک بر روی نام نویسنده یا مترجم به صفحه‌ی اینستاگرام ایشان بروید و خودتان مشاهده کنید.

از کنار این دست کتاب‌ها که نویسنده و مترجم آن به توصیه‌ها و دستورات و راه‌حل‌های کتاب خود عمل می‌کنند، نباید به راحتی گذشت؛ حداقل این فاکتور برای انتخاب کتاب برای من مهم است.


مترجم کتاب با وجود آن که کتاب اول خود را ترجمه می‌کرد، ترجمه را خوب از آب در آورده است و خوانش کتاب را دشوار نکرده است بلکه روان هم شده است.


این کتاب را به تمام کسانی که وقت کم می‌آوردند و یا در زندگی دچار بی‌نظمی شده‌اند و همیشه چیزی را فراموش می‌کنند توصیه شدید می‌کنم و بعد از آن به تمام وبلاگ‌نویسان هم این کتاب را توصیه می‌کنم، از خواندنش پشیمان نمی‌شوید نه تنها وبلاگ‌نویسان بلکه تمامی کسانی که در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی فعال هستند، لازم است با این روش برنامه‌ریزی آشنا شوند. برای محصل‌ها که بسیار بسیار ویژه است و شاید بتوان گفت این روش برنامه‌ریزی برای آن‌ها رمز موفقیت است.

کسانی هم که خود اهل برنامه‌ریزی و نظم هستند و نگاهی هم به این روش داشته باشند، شاید نظر‌شان تغییر کرد و از این به بعد بهتر برنامه ریختند و راحت‌تر به اهداف خود رسیدند.


اگر از قبل با این روش برنامه‌ریزی و یا کتاب آشنا بودید، خوش‌حال می‌شوم از تجربیات‌تان برایم بگویید!

باشگاه سوره یک دوره به صورت رایگان برگذار می‌کند. دوره‌ی سلسله جلسات روایت رمان‌نویسان. نشست‌هایی به صورت مجازی و البته حضوری هم هست برای بررسی زمانه، زندگی، آراء و آثار داستان نویسان بزرگ جهان چون بالزاک، داستایوفسکی، کافکا، کامو، زولا و ... جذاب‌تر از همه استاد این دوره‌ است؛ دکتر شهریار زرشناس.


اطلاعیه این دوره در اینستاگرام منتشر شده بود و برای آنکه رفقای بلاگستان از آن جا نماند این‌جا اطلاع‌رسانی کردم و البته خودم هم خیلی دلم می‌خواست شرکت کنم، حداقل به صورت مجازی؛ ولی خوب در این روز‌‌ها اصلا فرصت نمی‌کنم. از این جنس دوره‌ها برای کسانی که با فرهنگ سرکار دارند ضروری است مخصوصا وبلاگنویس‌ها. شما هم این اطلاعیه را نشر دهید تا به دست علاقمندان برسد؛ مخصوصا در وبلاگ.


اگر کسی شرکت کرد ما را از آنچه می‌گذرد بی‌خبر نگذارد؛ اگر صوت‌هایش هم ضبط می‌شود به صورت آفلاین گوش‌دادنش هم سود‌مند است؛ من که به شخصه اگر امکان دسترسی به صوت‌هایش برایم فراهم باشد، دوست‌دارم گوش بدهم.


لینک اطلاعیه برای ثبت‌نام و اطلاع از تاریخ و زمان

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش

قدرِ یک پنجره است زین دوار

بسم این پنجره است اگر گاهی

ماهم آید کنارم از اغیار


احمد محبی آشتیانی

اسم بولت ژورنال را شنیده‌اید؟ و یا برنامه‌ریزی به روش بولت ژورنال؟ در پاییز سال گذشته بود که به صورت کاملا اتفاقی کتابی به نام «برنامه‌ریزی به روش بولت ژورنال» را در در نرم افزار طاقچه دیدم؛ قصد نداشتن به صورت کامل آن را بخوانم، تنها نیت کرده بودم که فهرست آن را ببینم تورقی داشته باشم. دلیل آن هم این بود که دیگر بعد از این همه سال مطالعه در زمینه برنامه‌ریزی و بیش از ۱۶ سال تجربه، دیگر برای خودم دیدگاه در این زمینه داشتم و حوصله‌ی حرف‌های تکراری را نداشتم؛ خیلی از این حرف‌ها را در عمل تجربه کرده بودم و بسیاری هم ضد این حرف‌ها را تجربه کرده بودم لذا تنها می‌خواستم نگاهی به این کتاب انداخته باشم و از طرفی چون فرصت طاقچه‌ی بی‌نهایتم در حال اتمام بود در اولین زمان ممکن این کتاب را باز کردم. 

امّا همین که مقدمه و پیشگفتار را خواندم و عناوین را در فهرست نگاه کردم کششی در من برای خواندن این کتاب ایجاد شد وصف ناپذیر ... خودم هم تعجب کردم که چگونه دوباره توانستم در زمینه برنامه‌ریزی مطالعه داشته باشم و کتاب دست بگیرم! به هر حال این کتاب یک روش برنامه‌ریزی کاملا متفاوت و کاربردی در اختیار شما قرار می‌دهد. در هر سن و هر شغل و رده تحصیلی که باشید به این روش برنامه‌ریزی نیاز پیدا خواهید کرد.

اینکه چرا الان بعد از گذشت چند ماه این کتاب و این روش برنامه‌ریزی را به شما پیشنهاد می‌کنم به این دلیل است که می‌خواستم ابتدا خود با امتحان کردن این روش برنامه‌ریزی قوت آن را بسنجم و بعد از کاربردی بودنش و موفقیت آن برای شما بگویم و آن را به شما توصیه کنم. من از آذر ماه  سال گذشته تا به امروز که می‌شود ۷ ماه از این روش استفاده کردم و به کارآیی آن ایمان آوردم و اینکه برای شما این پست را می‌نویسم برای ماه هشتم است که از این روش برنامه‌ریزی استفاده می‌کنم.

شما می‌توانید با یک سرچ در گوگل با این روش و مبدع آن آشنا شوید ولی پیشنهاد می‌کنم زیاد در اینترنت غرق نشوید و به این کتاب پناه ببرید. و اینکه اگر تصمیم گرفتید از این روش برای برنامه‌ریزی استفاده کنید همانطور که در خود کتاب آمده است حداقل تا سه‌ماه این روش را ادامه دهید و بعد نگاهی به عقب داشته باشید تا کارآیی آن درک کنید.

بیشتر از این سرتان را دردنیاورم؛ در مورد این کتاب و معرفی بیشتر آن پست دیگری خواهم نوشت و در خصوص این روش برنامه‌ریزی که به اختصار به آن bujo هم می‌گویند پست‌های بیشتری خواهم نوشت و امیدوارم که گره‌ای از کار شما باز کند.

بزرگان و عرفا برای رسیدن یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده روزشماری می‌کردند و چشم انتظار آن بودند. 

حتما می‌خواهید بپرسید چرا و مگر چه چیزی دارد؟ شما را به پستی که مربوط به سال ۹۷ بوده ارجاع می‌دهم در آنجا مختصری از فضیلت نماز یکشنبه ذی‌القعده گفته‌ام و همچنین در ادامه کیفیت خواندن آن نماز ویژه را آورده‌ام.

http://fanuss.blog.ir/post/84


التماس دعا

باشگاه فیلم سوره، یک فیلم سیاسی ساخته است؛ این اثر سوره با کش قوس‌های زیادی مواجه شد تا توانست اکران شود. البته موضوع حساسی را هم در نظر گرفته بود؛ تقابل دو تفکر قالب در کشور را. فیلم «دیدن این فیلم جرم است» ارزش چند بار دیدن دارد و همچنین ارزش هزینه کردن و خریدن. دست به جیب ببرید تا کمی نیرو‌های فرهنگی این مرز و بوم دل‌خوش شوند.  من خود دوبار در دو روز متوالی این فیلم را دیدم.

باید تمام دیالوگ‌های را با دقت تماشا کنید؛ اگر خوب دقت کنید با هر دیالوگ یک شخصیت سیاسی در ذهن‌تان تداعی خواهد کرد. 

نقد‌های تکنیکی که کار من نیست ولی نقد‌های محتوایی -هم مثبت و هم منفی- نسبت به این اثر دارم که البته الان نمی‌خواهم از آن‌ها بنویسم؛ ترجیح می‌دهم که بدون پیش فرض تماشا کنید و اگر عمری باقی بود و فرصت بود در آینده که این اثر به خوبی دیده شد کمی از آن‌ها را می‌نویسم.

معرفی این اثر در سایت باشگاه فیلم سوره


اگر نقد جدی از این اثر دارید و یا در جایی دیده‌اید خوش‌حال می‌شوم با من هم در میان بگذارید.


دیدن این فیلم جرم است (@jormmovie) • Instagram photos and videos

دقت کرده‌اید نوشته‌های بعضی از دوستان را بیشتر می‌خوانیم و منتظر بروز شدن وبلاگشان هستیم؟ به نظرتان علت جذاب بودن قلم بعضی از دوستان چیست؟ البته که ایده‌ها و سخن‌های نو یکی از عوامل این جذابیت است؛ اما خوش‌فکری را اگر کنار بگذاریم چیزی که باعث شده است تا حدودی ما به بعضی از نوشته‌ها وفادار بمانیم؛ روان فهمیدن آن نوشته است. وقتی چیزی درست و روان و ساده نوشته می‌شود، خوانش و فهم آن روان خواهد بود.


این یک اصل است که مخاطبین، مشتری‌‌های یادداشت‌های ما هستند و اگر می‌خواهیم دوباره یادداشت‌های ما را مطالعه کنند، باید به آن‌‌ها توجه کنیم. برای در نظر گرفتن مخاطب هنگام نوشتن، مهارتی نیاز است تحت عنوان «خود را جای دیگری گذاشتن». باید از چشم مخاطبین خود، متن را بخوانیم. این مهارت کم‌یاب، آموختنی است؛ باید با تمرین و تلاش این مهارت را افزایش داد والا دودش بیشتر به چشم خودمان می‌رود.


فقط در نوشتن نیست که باید خود را جای مخاطب گذاشت بلکه این مهارت در خیلی از کار‌های دیگر هم لازم است؛ مانند: معلمی، مشاوره، سخنرانی و ... پس بهتر است برای اثر گذاری بیشتر، این مهارت را در خود تقویت کنیم.

خوشا‌دردی‌ڪه‌درمانش‌توباشی

خوشاراهی‌ڪه‌پایانش‌تو‌باشے


خوشاچشمی‌ڪه‌رخسار‌تو‌بیند

خوشاملڪی‌ڪه‌سلطانش‌توباشے



اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ

      

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏


شهادت انسان ‏ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی‏، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض می ‏کنم. 


تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه‏ های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه می ‏آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. 

و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده ‏های مستضعف می‏ کند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش می ‏دهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.


چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروه های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.


هنر آن است که بی ‏هیاهوهای سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی‏، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما می ‏توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض می ‏کنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

(یک دقیقه فیلم سخنرانی امام)


منبع: صحیفه امام، ج‏۱۴، ص: ۴۷۸

اهل دنبال کردن سلبریتی‌‌ها و بازیگران نیستم ولی این حمایتی که تعدادی از بازیگران از انتخابات ۱۴۰۰ کردند و دعوتی که برای شرکت در انتخابات داشتند در حد خوبی پخش شده است که من هم دیده باشم. شما هم احتمال زیاد دیده‌اید. اگر ندیده‌اید کافی است داریوش ارجمند یا بهنوش بختیاری را گوگل کنید، به راحتی فیلم دعوت‌هایشان را می‌یابید.

در چند روز گذشته این بازیگران در شبکه‌های اجتماعی مغضوب واقع شده‌اند که چرا دعوت به مشارکت کرده‌اید و خوب البته تا حدودی مشخص است که حمله به این کار از کجا آب می‌خورد و سردم‌داری این تخریب از سمت منافقین است و شاید بعضی از مردم ناآگاه همراهی کنند. 

از همه‌ی این‌ها گذشته این وظیفه‌ی ما به عنوان یک ایرانی است که در قبال هزینه‌ای که این بازیگران به خاطر حمایت از انتخابات و ایران داده‌اند، از آن‌ها حمایت کنیم. نباید اجازه دهیم حادثه‌ای که برای استاد موسیقی جناب افتخاری افتاد، باز تکرار شود. نباید بگذاریم آنقدر هزینه‌های حمایت از ارزش‌های ضروری انقلاب زیاد شود که کسی جرئت نکند برای ایران هزینه بدهد.

اگر در راستای حمایت از این اقدام کاری ازدست‌تان بر می‌آید، کوتاهی نکنید؛ هر چند کوچک مثل یک تشکر خشک و خالی در صفحه آن‌ها و یا اینکه راه انداختن یک کمپین تشکر در شبکه‌های اجتماعی و ...

اگر شما هم کاری به ذهن‌تان می‌رسد در نظرات بگویید تا بقیه هم انجام دهند. و اگر اقدامی داشته‌اید بگویید تا ما هم تشویق به انجام شویم!
صندوق‌های رای روز به روز در حال نزدیک شدن هستند و چند روزی بیشتر نمانده که به ما برسند و شاید ما به آن‌ها. همه می‌دانیم که میزان مشارکت در انتخابات امثال پایین است؛ آن هم به خاطر افتضاحی که منتخب قبلی مردم به بار آورده است. و البته توپخانه‌های منافقین هم مشغول هستند و مانع فکر کردن مردم می‌شوند و از میتینگ‌های انتخاباتی به خاطر کرونا خبری نیست که کمی شور و هیجان به فضا تزریق کند؛ البته گاها خبری از جمع‌شدن‌های انتخاباتی به گوش می‌رسد ولی خوب ما قبلا جو انتخاباتی کشورمان را دیده‌ایم و این‌ها چیزی به حساب نمی‌آید.

در این دوران رسانه‌ها برای افزایش مشارکت می‌توانند نقش خوبی ایفا کنند؛ به خصوص رسانه ملی یعنی صدا و سیما که خوب متاسفانه تا به امروز که حرکت ویژه‌ای نزده است. نمی‌دانم چه کسانی در اتاق برنامه‌ریزی صدا و سیما نشسته‌اند که توقع دارند مشارکت با پخش گل خداداد عزیزی بالا برود و یا مثلا با یک موسیقی انقلابی و یا یک آهنگ از سالار عقیلی مردم بیایند پای صندوق‌ها. یا واقعا نمی‌دانند و نمی‌فهمند که مشکل مردم چیست و دغدغه مردم کجاست که اینگونه کارهایی را برای افزایش مشارکت انجام می‌دهند یا اینکه برای‌شان مهم نیست چه اتفاقی قرار است رقم بخورد.

بهتر بود صدا و سیما از فرصت‌های قبلی استفاده می‌کرد و به دغدغه‌ای اصلی این مردم می‌پرداخت تا آنکه بخواهد با به هیجان آوردن این مردم رنج دیده آن‌ها را به پای صندوق‌های رای بکشاند. مردم از وضع موجود گله‌مند هستند.
آیا آنقدر که رسانه‌های غیر ملی برای عدم مشارکت مردم تلاش می‌کنند رسانه ملی تلاش می‌کند تا مردم را اقناع کند برای رای دادن؟


بعداً اضافه شده: یک کار از بچه‌های کبریت در اینستا (+)

مدتی بود که نظرات را خصوصی کرده بودم؛ البته قبل از آن برای زمان کوتاهی کلا نظرات را بسته بودم. به دو دلیل؛ اول اینکه نمی‌خواستم نظرات نوشته‌هایم را سمت و سو دهد و نوع نوشته‌هایی که نظرات بیشتری جلب می‌کنند رشد کنند و زیاد‌تر شوند. و دوم اینکه نمی‌خواستم احساس کنید که اگر خواندید حتما باید نظر بدهید.

گمان می‌کنم غایت این دو دلیل به سر آمده است و با وجود باز بودن نظرات به صورت عمومی، توان کنترل بر خود را داشته و نظرات سمت و سو به نوشته‌ها نخواهند داد و همچنین دوستان متوجه شدند که اجباری در نظر دادن نیست و مهم‌تر اینکه فرهنگ بلاگران آنقدر بالا رفته است که نظرات زیر یک پست را محل تبلیغ خود نکنند! لذا با توجه به این گمان نظرات دوباره باز می‌شوند و اگر توانستم خوب خودم را کنترل کنم، بخش لایک و دیس‌لایک پست‌ها را هم باز خواهم کرد.


یکی از ارکان وبلاگنویسی تعامل است و این تعامل در نظر دادن و پاسخ به نظرها شکل می‌گیرد و فهم مطالب وبلاگ‌ها را روان و تصحیح می‌کند و حتی برای نویسنده هم رشد دهنده است، نقد‌های مثبت و منفی بسیاری از زوایای مطلب را برای نویسنده باز می‌کند که اگر این نظرات نبود هرگز بحث روشن نمی‌شد. من به شخصه از این تجربیات بسیار داشته‌ام... چه بسیار نظراتی که باعث رشد من و نوشته‌ام بوده است. پس وبلاگنویسان را از نظرات‌ سازنده‌تان محروم نکنید.

انتخابات باعث شده است حساب توییترم را از تعلیق درآورم و کمی گرد و خاک‌هایش را بتکانم. چقدر جذابیت‌هایش را زیاد کرده‌اند هم سازندگان و هم کاربران. و چقدر کاربران ایرانی زیاد شدند!

هرچند مخاطب بیشتری می‌توان در آنجا یافت، اما مخاطبی که به دنبال عمق باشد در بلاگستان است. کتاب کم عمق‌ها - نام دیگرش اینترنت با مغز ما چه می‌کند - را خوانده‌اید؟

این توییت بازی‌های انتخاباتی، حس و حال بلند نوشتن را از انگشتانم گرفته است، بعد از انتخابات باز هم محدود خواهد شد؛ نمی‌خواهم فعالیت در توییتر وبلاگم را تحت الشعاع قرار دهد. رشدی که وبلاگ برایم داشته است بیشتر بوده است و یا حداقل تجربه شده.

دیروز در پیاده‌رو می‌رفتم که دیدم کارگر یکی از مغازه‌ها در حینی که موتور برق را جابجا می‌کرد تا مشکل برق مغازه صاحب‌کارش را حل کند و در حین این کار غرغرکنان می‌گفت: برق ما را می‌دزدند و به افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق می‌دهند!


نظر شما چیست؟ این همه کمبود برق و قطعی برق از چه روست؟ و چرا؟


قبل از نظر دادن پیشنهاد می‌کنم نگاهی هم به لینک زیر داشته باشید؛

سید یاسر جبرائیلی (@syjebraily2) • Instagram photos and videos

چقدر اهل مباحث اقتصادی هستید؟ از علم اقتصاد مطالعه‌ای داشته‌اید؟ 

حداقل آن است که این چند سال شعار اقتصادی که آقا برای سال انتخاب کرده‌اند را شنیده‌اید؟

این روزها با داغ شدن انتخابات، به مباحث اقتصادی بسیار نیاز است تا کاندیدا‌ها با وعده‌های پوچ،‌ فریب‌مان ندهند!

یک صفحه آپارات خدمت‌تان معرفی می‌کنم که برای از اقتصاد دانستن خوب است. البته معمولا کلاس‌های اقتصادی آن طولانی است ولی ارزش وقت گذاری دارد. البته من تنها موفق به دیدن یکی از فیلم‌ها شدم. این صفحه تازه راه افتاده است با معرفی آن از این دست کار‌ها حمایت کنید، به امید روزی که از این قبیل دانشگاه‌ها در ایران فراوان شود.


آپارات | دانشگاه مردمی اقتصاد مقاومتی (aparat.com)


به دنبال کتاب «تلخ‌ترین نوشته من» از حیدر رحیم‌پور می‌گشتم؛ پدر همین آقای رحیم‌پور معروف؛ هر چند کتاب را پیدا نکردم ولی در یک سایتی دیدم که قسمت‌هایی و خلاصه‌هایی از آن کتاب آورده است. واقعا با خواندن این قسمت‌‌های کم از کتاب، بسیار غمگین شدم و بسیار حرص خوردم. اگر توانستید این کتاب را پیدا کنید و بخوانید ولی قبل از آن که به دنبال کتاب بگردید، به این سایت مراجعه کنید و این چند خط را بخوانید تا بدانید از چه سخن می‌گویم. البته عناوینی که دیگر مطالب این سایت دارد هم جالب به نظر می‌رسند ولی چون نخوانده‌ام نمی‌توانم به شما توصیه کنم. 


این قسمتی از آن خلاصه در سایت است:

من کوچک بودم. روزی درشکه مامور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رییس صنف بود آمد و گفت : ما فلان مقدار هیزم پسته می خواهیم. در آن ایام، خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم های باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابان ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می کردند و به سفارت خانه انگلستان می فروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به رؤسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش می کرد تا می توانید زغال سنگ، که کربنش موذی است مصرف نکرده و کنده پسته که همه چیزش بهتر است مصرف کنید! این جنایت تا روزگاری که دولت مصدق قطع بوته های پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت!


روزی در آینده خواهند نوشت که چقدر مسئولان به خصوص در این ۸ سال اخیر، چقدر تولیدی‌ها‌ی خرد مردمی را نابود کردند...به امید آن که ننویسند خائن بودند و تنها ابلح و احمق بودند.


این روز‌ها روز‌های انتخاب است، انتخاب مسئول و انتخاب شیوه فکر حاکم بر ۸ سال مدیریت کشور؛ این‌بار بیایید کمی با تامل بیشتر انتخاب کنیم تا در آینده نام ما در جرگه‌ی بی‌غرتان و منفعلان نوشته نشود.

گرم شدن تنور انتخابات سرعت گرفته است و نفرت پراکنی‌ها اوج. دروغ‌ها و تهمت‌ها و وعده‌های پوچ شروع شدند. کاش چشم‌مان را باز کنیم و این‌بار اشتباه را تکرار نکنیم. بدون قصد و نیت از واژه تکرار استفاده کردم، ناخواسته آمد؛ می‌دانم این واژه بی‌چاره هم خسته شده است و می‌دانم که عده‌ای از دوستان عزیز از آوردن این واژه ناراحت می‌شوند ولی چه کنم که آمد ... شما به دل نگیرید! انتخابات است می‌گذرد ... به امید روزی که یک انتخابات متمدن داشته باشیم؛ روزی که کاندیداها به جای تخریب یکدیگر، از خود و برنامه‌هایشان بگویند ... نه آنکه وعده دهند، برنامه‌ای که اجرایی باشد، حداقل قبلا کمی از آن را اجرا کرده باشند ... و نخواهند با دروغ و تهمت و تخریب دیگران رای بگیرند. روزی برسد که همه بفهمیم با فحش و فحش کاری کار درست نمی‌شود.


نمی‌دانم فیلم اخراجی‌ها۳ را دیده‌اید یا نه؟ اما الان وقت دیدنش است؛ الان که انتخابات گرم شده است باید آن را تماشا کرد و درس گرفت... اگر قبلا دیده‌اید دوباره وقت بگذارید و ببینید. ارزشش را دارد. و اگر ندیده‌اید حتما حتما ببینید. پشیمان نمی‌شوید.


در پایان بگویم مهم نیست که به چه کسی رای می‌دهی ولی مواظب باش به خاطر اختلاف انتخاب، دوستی با دوستت به دشمنی تبدیل نشود، ارزشش را ندارد.

کسی که به تاریخ و سیاست توجهی ندارد، بخواهد یا نخواهد معنی دینداری واقعی را گم کرده است، و کسی هم که سیاست و تاریخ را از منظر دیانت ننگرد بازیچه‌ی سیاست‌بازانی خواهد شد که می‌خواهند تاریخ خود را بر بشریت تحمیل کنند و قدرت را در دست گیرند. در حالی‌که انقلاب اسلامی بستری است تا در آن بستر تاریخ و سیاست از منظر دین تعریف گردد و در بستری معنوی مدیریت شود تا حاکمان از حقیقت فاصله نگیرند.

«جدایی دین از سیاست» تز قبل انقلاب بود و دیگر قدیمی شده است این روز‌ها بیشتر «جدایی مردم از سیاست» مد شده است. در این تز به نام و بهانه‌ی نخبگی، مردم را از صحنه‌ اداره‌ی جامعه کنار می‌زنند.

انا لله و انا الیه راجعون؛ این مصیبتی که برتمامی ما وارد شده است را تسلیت می‌گویم. آری ما همه مصیبت زده‌ایم به خاطر تمام شدن ماه مبارک رمضان. و چه مصیبتی بزرگ‌تر از اینکه از میهمانی الهی بیرون بیاییم؟

و تنها دل‌خوشی ما عیدی است که در انتهای این مهمانی است. بعد از این تسلیت، لازم است عید را هم به شما تبریک بگویم؛ اسعد الله ایّامکم!

در مهمانی امسال توفیق شرکت در دورهمی  قرآنی  دوستان وبلاگنویس را نداشتم. و چقدر حسرت خوردم به خاطر این بی‌توفیقی. و چه بسیار شرایط و انتخاب‌های اشتباهم که باعث شدند کمتر توفیق استفاده از این ماه عزیز و مهمانی آن داشته باشم. امیدوارم سال آینده استفاده بهتری ببرم، البته اگر زنده باشم ... واقعا اصلا مشخص نیست که سال دیگر زنده باشیم که بتوانیم در این مهمانی شرکت کنیم.

طبق روال این چند سال باز هم هنگام ماه مبارک رمضان باید خداحافظی کنم تا عید فطر. هرچند مثل قبل فعال نبودم، ولی تلاش می‌کردم حداقل هر ماه یک پست بگذارم، ولی خوب ماه مبارک استثنا است. البته چه بسیار وقت‌ها که پست نمی‌گذارم ولی به این پنل سر می‌زنم و همچنین به وبلاگ‌های شما دوستان عزیز هم سر می‌زنم، هرچند خیلی کم نظر می‌دهم.

در سال‌های قبل دو کتاب را خدمت دوستان معرفی می‌کردم؛ نمی‌دانم چقدر موفق به مطالعه آن‌ دو شدید؛ امسال هم به همان دو کتاب ارجاعتان می‌دهم. حتی اگر آن‌ها را خوانده باشید هم ارزش دارد دوباره در حال و هوای این ماه عزیز مطالعه کنید. من خود هر سال این کار را می‌کنم. به ترتیب اول کتاب کوچک‌تر و بعد آن یکی که مفصل‌تر است.

27فروردین
هتل+✈️ترک
آنتالیا5660
بدروم9570
تستPCRرایگان
گل***

42***021

__________________

مثلا کرونا تموم شده و وزیر بهداشت نگفته : ترکیه علاوه بر کرونای انگلیسی، کرونای آفریقایی و برزیلی هم پیدا شده. و همین چند روز پیش هم در مورد تک صدایی کسی حرف نزده ... کسی هم نگفته که ما بین عراق و ترکیه در بستن مرز‌ها فرق نمی‌گذاریم...

خیلی‌ها در نوشته دنبال نتیجه‌اند؛  امّا شاید نوشته، خود نتیجه‌ی اضطرار باشد!

آیا تا به حال در مورد «متدلوژی شکنجه خاموش» چیزی شنیده‌اید؟ و یا تا به حال اسم «ژنرال ویلیام مایر» به گوش‌تان خورده است؟

بعداز جنگ آمریکا با کره، حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان از همه‌ی امکانات رفاهی طبق قوانین بین الملل برخوردار بود. و تا حدودی محصور هم نبود و امکان فرار نیز تاحدی فراهم بود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد. و از هیچ یک از تاکتیک‌های شکنجه استفاده نمی‌شد.

اما با وجود این همه امکانات فراوان، بیشترین آمار مرگ زندانیان از این اردوگاه گزارش شده بود؛ عجیب هم اینکه با وجود راه‌های فرار، زندانیان به مرگ طبیعی می‌مردند. اکثر آن‌ها شب می‌خوابیدند و صبح بیدر نمی‌‌شدند.

دلیل این رویداد، سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه‌ی تحقیقات خود را به شرح زیر ارائه کرد:

‏۱. در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان می‌رسید و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل داده نمی‌شد.
۲. هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده‌اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند را تعریف کنند.
۳. هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستان‌شان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده می‌شود.

 

این روزها همه فقط خبر‌های بد را به گوش‌مان می‌رسانند و همگی در فکر زیرآبزنی هستیم. نقل و نبات محافل‌مان ـ چه خانوادگی و چه دوستانه ـ صحبت از خبر‌های بد و بدبختی و نا‌امیدی است. البته من منکر مشکلات نیستم، اما تا این حد فقط مشکلات را دیدن و اصلا از اتفاقات خوب خبری نداشتن، نشانه سندرم « شکنجه خاموش » است؛ اگر دوباره به ما نمی‌گویید توهم توطئه دارید.

خبر‌هایی که از درستی آن مطمئن هم نیستیم را به راحتی برای دیگران می‌فرستیم و نقل می‌کنیم و حتی احساس تکلیف می‌کنیم که باید این اخبار را به گوش هم وطنانمان برسانیم؛ امّا از اثرات آن اصلا آگاه نیستیم.

این روزها نه تنها هیچ کس به فکر عزت نفس جامعه نیست، بلکه مدام تخریب هم می‌شود؛ که ما ایرانی ها زیرکار دررو هستیم، کارگر می‌خوایی فقط افغانی. ایرانی‌ها هیچ هنری ندارند. ما دانشمند و آدم حسابی نداریم و ...
در همین محیط مجازی چقدر به هخودمان بد می‌گوییم و با مسخره کردن اقوام لذت می‌بریم. به خودمان فحش می‌دهیم و  صغیر و کبیر ایرانی را مسخره می‌کنیم.

بیایید کمی از اخبار منفی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، فاصله بگیریم و تا می‌توانیم به خود و اطرافیان‌مان امید بدهیم، به یک دیگر احترام بگذاریم، تواصی به صبر داشته باشیم و مدام آیه یأس نخوانیم. البته پر واضح است که این رفتار به معنای گول‌زدن خود و ندیدن مشکلات و عدم برنامه‌ریزی برای رفع آن‌ها نیست.

در کنار این‌ها باید اخبار خوب را هم بشنویم، از موفقیت‌ها با خبر بشویم. برای این خصوص یک صفحه در اینستاگرام به شما معرفی می‌کنم. در این مدتی که من پی‌گیر مطالب آن بودم، اخبار موفقیت‌ها و امیدبخش را منتشر کرده است. صفحه‌ی خبر خوب؛ برای ایران ما به این آدرس : khabar khoub (@khabar_khoub) • Instagram photos and videos

باید به این برسیم که ما در بن‌بست عقلی قرار داریم.
     قبول است آدمِ خوب بسیار داریم ولی این بحث جداگانه‌ای است.

اگر بناست انقلاب اسلامی به جاهایی برسد، با برگشت تفکر به جامعه ممکن است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۲ فروردین روز امامت امت مبارک

مستندی در یک موضوع «سرکاری» و البته جنجالی مثل انقلاب جنسی و ... .

و پاسخی غیردقیق.

من هنوز مستند را ندیده‌ام و بعید می‌دانم به این زودی‌ها فرصت تماشایش پیدا شود؛ امّا ادامه نوشته با ندیدن مستند در تعارض نیست و با صرف دانستن موضوع و عنوان مستند می‌توان این نتیجه را گرفت؛

مسئله این نیست که این پاسخ داده شده درست است یا غلط، مسئله این است که تبدیل کردن این موضوع به «مسئله» اشتباه راهبردی یک نیروی انقلابی است.

جبهه فرمانده دارد. «طرح رهبری» چیست؟

من از دیروزهایِ رفته دانستم
  که در امروزِ ما تقدیرِ فرداآفرینی هست
خبر دارم
  بهار بهترینی هست!

امیدوارم سالی پر از خیر و برکت داشته باشید. 

-----------------------------------

سال‌های قبل در شب عید، سالی را که گذشته بود با خود مرور می‌کردم؛ مرور سال قبل را هم البته با حذف موارد شخصی در وبلاگ منتشر کردم (+)؛ امّا امسال اصلا حوصله آن نبود... حتی تبریک سال نو خورشیدی هم با تاخیر بود! برای من انگار هنوز سال تحویل نشده است، انگار هنوز بوی عید و عیدی به مشامم نخورده است ... نمی دانم عید را خراب کرده‌اند یا حس بویایی ما را ؟

تنها چیزی که حال و هوای عید را آورد، شعار و نام سالی بود که رهبر انقلاب انتخاب کردند؛‌ «تولید، پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها» و همچنین سخنرانی ۱ فرودین ایشان خطاب به مردم.

با تمام سختی‌هایی که در سال ۹۹ گذشت، سخنان محکم و امیدوار کننده رهبر، همان تواصی به صبر و ایجاد امیدی بود که ایشان توصیه کرده بودند.

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،

روزی به امید

وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،

یک روز سفید

قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،

آهسته بگفت

در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟

این حرف شنید

یک جمع ۲۵ نفره هر روز یادداشت می‌نویسند؛ تا به امروز نزدیک به ۱۳۰۰ یادداشت آمده است. از شما دوستان و بزرگواران تقاضا دارم که ایده‌هایی که برای نشر این یادداشت‌ها به ذهن‌تان می‌رسد را با من در اشتراک بگذارید! هر ایده‌ای بود اشکال ندارد؛‌ حتی اگر فکر می‌کنید امکان اجرای آن وجود ندارد باز هم شاید منشا یک ایده شد.

نظرات این پست را باز می‌گذارم که ایده‌های دیگران را هم ببینید و از آن ایده بگیرید و حتی اگر ایده‌ای در ذهن شما بوده و دیگری هم به آن اشاره کرده است باز هم از گفتنش دریغ نکنید، علاوه برآنکه تعداد نظراتی که روی یک ایده باشد مهم است، ممکن است نوع بیان متفاوت هم خود منشا ایده‌ای جدید شود.

+

تاکی به تمنای وصال تو یگانه 

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

***

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

***

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

***

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

***

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

***

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

***

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

این شعر را سیدمجید بنی‌فاطمه خوانده‌است (+)

تا جایی که یادم می‌آید از خرید اینترنتی کتاب خوشم نمی‌آمد و تا مجبور نشوم اینترنتی کتاب نمی‌خرم. هرچند تخفیف خورده باشد و یا سریع‌تر وصال کتاب حاصل شود؛ باز هم من قدم زدن در کتاب‌فروشی‌ها، مخصوصا قدیمی‌هایش که معمولا هم کوچک‌تر هستند را به همه‌ی مزیت‌های اینترنتی خریدن ترجیح می‌دهم.

کرونای لعنتی کاری کرده که نمایشگاه کتاب را مجازی برگذار کردند؛ هر چند خرید از نمایشگاه‌ها را هم زیاد نمی‌پسندم و باز هم ترجیحم بر خرید از کتابفروشی‌های کوچک و قدیمی است، اما باز هم قدم زدن در نماشگاه و گاها خرید کردن و یک ساندویچ در کنار نمایشگاه بر بدن زدن هم کیف و حال خودش را داشت که این تفریح را هم کرونا از ما گرفت.

در اینجا آقا‌گل در خانه‌ی جدیدش راهنمای تصویری خرید از نماشگاه کتاب تهران را گذاشته است. مراجعه به این آدرس یک تیر و دو نشان است؛ هم اگر قصد خرید از نماشگاه مجازی دارید می‌توانید راهنمایی را بخوانید و هم با خانه‌ی جدید آقاگل آشنا می‌شوید. و البته انتهای یادداشت آقاگل لینک یک فهرست رمان هم قرار گرفته است.

صفر: این پست چندتا موضوع کوتاه داره که تقریبا نسبت به هم بی‌ربط‌ اند.

یک: از کسانی که درخواست آدرس وبلاگ جدید را داشتند به خاطر تاخیر عذرخواهی می‌کنم؛ می‌خواستم با دستی پر آدرس را خدمت‌شان تقدیم کنم که تنبلی من در دست پر شدن باعث تاخیر شده بود، لذا بی‌خیال شدم و تصمیم گرفتم همین ناچیز را خدمت‌شان تقدیم کنم. فعلا ۱۴ پست دارد که اکثرا از مطالب همین وبلاگ است و امیدوارم توفیق نوشتن‌های بیشتری نصیبم شود تا شرمنده دوستان نباشم. هرچند از اول هم قرار نبود آن وبلاگ جدید زیاد بروزرسانی شود و سرعت انتشار در آن وبلاگ قرار است حلزونی باشد. اینکه آدرس وبلاگ جدید را عمومی منتشر نمی‌کنم، تنها دلیلش این است که از ایجاد رابطه بین این وبلاگ و آن وبلاگ جلو گیری کنم و از دوستانی که ادرس خدمت‌شان تقدیم شده است هم توقع دارم باعث ارتباط این دو وبلاگ نشوند وگرنه حتی انتشار آدرس آن و معرفی آن به دیگران نه تنها مانعی ندارد بلکه مایه خوش‌حالی و انگیزه گرفتن نویسنده هم می‌شود البته به شرط آن که ارتباط ایجاد نشود. در خواست آدرس در آن پست قبلی امکان ندارد ولی در قسمت تماس امکان آن هست.

دو: چرا اینقدر از کانال ایتایی استقبال کردید؟؟!!! همونی که توی پست قبلی معرفی کردم.  واقعا چرا؟ مشکل‌تون چیه که بهش حتی یه سر هم نمی‌زنید؟ اگه مشکل منم که بگید تا بی‌خیال بشم؟ اگه هم مشکل کانال و شبکه اجتماعیه باز هم بگید تا بی‌خیال بشم؟ اگه مشکل ایتاست خوب اگه توی تلگرام راحت‌ترید و اونجا مشتری من می‌شید اینم آدرس کانال توی تلگرام(https://t.me/fanuss_blog_ir) . در واقع از قبل هم بوده، ولی به خاطر فیلتر بودنش زیاد کاری باهاش نداشتم ولی اگه استقبال بشه و مخاطبین عزیز اینجا اونجا هم قدم رنجه کنند من از خط قرمزم که تلگرام باشه دست‌ برمی‌دارم و چراغ اونجا رو هم روشن می‌کنم. همیشه حق با مشتری است.

سه: این چند شب مستندی به اسم «روز‌های انگلیسی» از شبکه سه پخش می‌شود؛ پیشنهاد می‌کنم حتما تماشای این مستند را در برنامه خود قرار دهید. شاید بعدا در مورد آن چیزی نوشتم و بیشتر به معرفی آن پرداختم ولی فعلا همین خبر تک جمله‌ای را بپذیرید و اگر خواستید با یک سرچ گوگل می‌توانید اطلاعات بیشتری از آن پیدا کنید.

چهار: یک مشورت یا شاید هم درخواست راهنمایی؛ این روزها قصد کردم لبتاپم را تغییر دهم، با کمی پرسوجو فهمیدم که بهترین صفحه‌ نمایش‌ها متعلق به لب‌تاپ‌های سرفیس ماکروسافت است. و از آنجایی که مدت استفاده من از لبتاپ در روز بیش از ۸ ساعت است، ناچارا برای کمتر خسته شدن چشم‌هایم مجبور هستم به ماکروساف رو بیاورم... اما حس ایرانی در دلم با استفاده از کالای آمریکایی در جنگ است و ته دلم راضی به این کار نمی‌شود. احساس می‌کنم با این خرید مرگ بر آمریکا‌هایم کم رنگ و سست می‌شود. حال سوال من از شما این است که آیا شما پیشنهاد جایگزین برای من دارید؟ کیفیت صفحه نمایش منظورم است؟ و در حالت کلی‌تر اگر این حس را داشتید چه می کردید؟ اصلا این حس برای‌تان قابل تصور است ؟ اصلا مرا درک نمی‌کنید؟

پنج: از آنجایی که این پست جنبه‌ی مشاوره‌ای و نظرخواهی زیادی دارد، مدت باز بودن نظراتش به یک هفته افزایش یافته است. خیلی ممنون می‌شود که در خصوص مورد چهار و همچنین مورد دو نظرتان را برایم بگویید.

وقتی نماهنگ معرفی مستند «غیر رسمی» را در شبکه‌های اجتماعی دیدم، با خود گفتم حتما باید این مستند را داغ داغ، همان‌موقع که از تلویزیون اولین بار پخش می‌شود، باید ببینم. دیشب وقتی مستند را از شبکه ۳ تماشا کردم با خود گفتم چقدر خوب بود و حیف که کوتاه بود ۱۵ دقیقه بیشتر‌نبود؛ شاید نهایتا ۲۰ دقیقه ولی وقتی بعد برای اینکه لینک مستند را برای شما قرار دهم به سایت آقا سر زدم، دیدم که مستند در واقع ۴۷ دقیقه بوده است و من آنقدر غرق در لذت تماشا شده بودم که متوجه گذر زمان نبودم!

یک ساعت که هیچ، اگر تمام عمر را هم به تماشای این چنین فیلم‌هایی بگذاریم، ارزش دارد. واقعا ارزش دارد. به عنوان یک دوست مجازی بر خود واجب دانستم که این مستند را به شما معرفی کنم که اگر ندیده‌اید حتما ببینید. و اینکه اگر بعد از این دوستی‌های مجازی هنوز به معرفی‌های من اعتماد پیدا نکرده‌اید، پیشنهاد می‌کند حداقل یک دقیقه وقت بگذارید و نماهنگ معرفی آن را ببینید، شاید آن وقت قانع شدید که باید این مستند را در اولین فرصت تماشا کنید. (در این لینک می‌توانید هم نماهنگ را ببینید و هم توضیحاتی اجمالی از آن را بخوانید.)

لینک تماشا و دانلود مستند غیر رسمی در دو کیفیت

با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان/هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان

زد خنده که: من بعکس خوبان جهان/در پرده عیان باشم و بی پرده نهان

فکر نمی‌کردم به این زودی فصل بعدی زندگانی این وبلاگ فرابرسد. چرا که زمان زیادی طول کشید تا وارد فصل نوجوانی بشود و امیدوار بودم بیشتر از این‌ها نوجوان بماند ولی از حال و هوای نوجوانی در آمده است و اگر نگوییم میان سال شده است دیگر اواخر عمر جوانی را سپری می‌کند. 

در این فصل از فانوس، رنگ و بوی نوشته‌ها تغییر می‌کند و همانطور که از لحاظ کمیتی کم می‌شود، بر کیفیت آن افزوده می‌شود؛ البته امیدوارم اینگونه باشد. به‌هر حال کم نوشتن بهتر از حذف کردن و رها کردن است؟ از باب قاعده دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن.
خودمانی‌تر بگویم؛ دلم نمی‌آمد اینجا را رها کنم.

در جاهای دیگر مشغول نوشتن هستم یک نمونه آن کانال ایتا فانوس است که دوست دارم مخاطبین اینجا را آنجا داشته باشم. البته آنجا معمولا کوتاه می‌نویسیم و یا فوروارد از جاهای دیگر است و البته موارد خیلی زیادی هم مدیا با شما به اشتراک می‌گذارم. و خیلی خوشحال می‌شود که در ایتا در ارتباط باشیم.

اما علاوه بر آن در اینستا هم اکانتی به نام این وبلاگ دارم که کمتر در آنجا فعالیت دارم، بیشتر برای در ارتباط بودن با دوستان است. اگر اینستا دارید و می‌خواهید هنوز هم ارتباط مجازی با نویسنده این وبلاگ داشته باشید، پیج اینستا را دنبال کنید و البته اگر بگویید وبلاگ‌نویس هستید و اینکه در کجا می‌نویسید، خوش‌حالم می‌کنید.

مورد سوم یک وبلاگ در همین بیان است که در آن با شخصیت حقیقی می‌نویسم؛ با عرض معذرت آدرس این وبلاگ را به صورت عمومی و همگانی منتشر نمی‌کنم، و قصد ندارم آدرس آن را به همه بگویم؛ امّا مخاطبانی از این وبلاگ هستند که دوست‌دارم یادداشت‌هایم را بخوانند، شما هم اگر احساس می‌کنید از آن دست مخاطبان هستید،در قسمت تماس با نویسنده یک نظر بگذارید؛ اگر جزء آن دسته بودید که آدرس را خدمت‌تان تقدیم می‌کنم و اگر هم نه، که دیگر هیچ؛ گنجیشک مفت و سنگ هم مفت. و اگر به صورت اتفاقی آن وبلاگ را پیدا کردید لطفا به روی من نیارید و بگذارید من در خیال خود خوش باشم :)

*تا چند روز دیگر به طور کامل نظرات این وبلاگ بسته می‌شود، البته به غیر از نظرات این پست که آن هم تا آخر باز نیست بلکه بعد از چند صباحی بسته خواهد شد. و نظرات پست‌های جدید که قرار است تعدادشان کم و با فاصله باشد، آن هم به صورت خصوصی است. و اگر بخواهم در وبلاگی نظر بگذارم که نیاز است پاسخ را بشنوم، با همین اکانت نظر می‌گذارم و اینکه با همین اکانت می‌خوانم‌تان.

امیدوارم دوستان وقت‌هایی که از عمر با ارزش‌شان در این وبلاگ تلف شده را، حلال کنند.

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

هشدار مهم آقای میرباقری :
خطرناک ترین پدیده ای که میتونه اتفاق بیفته در پساکرونا این است که.....

بزرگترین مزاحم طرح آندلس سازی...

توطئه است....

شدیدا توصیه به تماشای کلیپ.

خیلی دوست‌دارم بعد از تماشای این کلیپ، نظرتان را بدانم.

ژاپن به لحاظ اقتصادی یکی از چند قدرت برتر جهان است،
اما در حوزۀ اندیشۀ انسانی جایگاه چندان برجسته‌ای ندارد.

ژاپن همواره جایگاه موقتی در جهان امروز دارد.


(نعمت‌الله فاضلی، مرگ مدرسه، ص96)

آن‌ روز که‌ سهم‌ «آزادی‌»، سهم‌ «اخلاق‌» و سهم‌ «منطق‌»، همه‌ یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت‌علمی‌ و تفکر بالنده‌ دینی‌ در این‌ جامعه‌ است‌ و کلید جنبش‌ «تولید نرم‌افزار علمی‌ و دینی‌» در کلیه‌ علوم‌ و معارف‌ دانشگاهی‌ و حوزوی‌ زده‌ شده‌ است‌.

قبلا در مورد تکنولوژی، کتاب‌هایی پیشنهاد داده بودم؛ مثل کتاب اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟ و یا کتاب گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی و همچنین احساس می‌کنم که از کتاب‌های مینیمالیسم دیجیتال و کار عمیق هم برای‌تان حرف‌هایی زده باشم -پست‌هایش را پیدا نکردم!- به هر حال در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! چرا که از طرف دیگر می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است که شدیدا شما را به تماشای آن توصیه می‌کنم. از نان شب آن را واجب‌تر می‌دانم. حال خود دانید. البته در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت رو حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و در حد گفتمان باقی مانده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

برای مطالعه بیشتر و بهتر در مورد این مستند به این مقاله از روزنامه فرهیختگان نگاهی داشته باشید. هر چند می‌دانم اگر مستند را تماشا کردید آنچنان در بهت فرو می‌روید که ناخواسته به سمت این مقاله کشیده می‌شود تا کمی بیشتر از آن بدانید. امّا به هر حال اگر هنوز تحریک به تماشای این مستند نشده‌اید، این مقاله را بخوانید.

و سخن آخر اینکه اگر این مستند را دیدید به این نکته هم توجه داشته باشید که چه کسانی این مستند را ساخته‌اند و چه کسانی این حرف‌ها را می‌زنند؟ توجه داشته باشید که سنت‌گرایان نیستند که این مستند را ساخته‌اند بلکه این مستند با پشتیبانی دموکرات‌ها ساخته شده است. یعنی خودشان می‌گویند که چه بلایی بر سر جامعه بشریت آورده‌اند.


در پایان خواهشم از دوستانی که این مستند را دیدند -چه بعد از این پست و چه بعدا- این است که حتما نظر خودشان را برای من هم بفرستند. برایم مهم است. ممنون!

حضرت علی علیه‏ السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‏‌کنند: اوّل اینکه قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان درو می‌‏کنی: «انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته» و دوم اینکه دوران نوجوانی را زودگذر می‏‌دانند و گوشزد می‌‏فرمایند سریعاً آن را دریابید: «بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک» سوم اینکه شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‌‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت.

و مسئولین و سردمداران فرهنگی ما اینگونه نوجوانان عزیزمان را رها کرده‌اند، انگار بوی از این معارف به‌آن‌ها نرسیده است! چقدر خوب بود اگر تقوای این را داشتند که در جایی که توان و تخصص آن منصب را ندارند، به اهلش بسپارند! و یا حداقل در مسیر کسب توانایی قدمی بردارند.

عزیزان ما را در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یله و رها به خاطر بی‌لیاقتی مسئولان غرق بودند و کرونا و آموزش مجازی این امر را تشدید کرده است. و مسئولین هنوز هم به فکر اینترنت ملی نیستند و گوش‌شان بده‌کار امر ولی فقیه نیست. کاش به جای توئیت بازی‌ها کمی هم درد مردم را داشتند.

امروز ۲۰ مهرماه، روزی است که در تقویم‌ها به نام بزرگ‌داشت حضرت حافظ ثبت شده است. از این بزرگداشت‌‌های اسمی که بگذریم؛ این پست مناسبتی شاید از اولین پست‌هایی باشد که بدون تاخیر است و در همان تاریخ نوشته و منتشر می‌شود و آن هم به عشق حافظ است. من شعر را با حافظ شروع کردم، از همان اواخر دوران کودکی، هرچند چیز زیادی نمی‌فهمیدم ولی نمی‌دانم چرا در آن دوران حافظ شدیدا به دلم نشسته بود و بعد هم که در نوجوانی علاقه به شعر نو پیدا کردم، هیچ گاه حافظ و اشعارش را رها نکردم. و حتی در ابتدای دوران جوانی که از شعر فاصله گرفتم، باز هم حافظ جایگاهش را داشت. بگذریم از خاطره گویی.

منِ ناچیز و نالایق نمی‌توانم در مورد بزرگی چون حافظ حرفی بزنم؛ پس نقل قولی از رهبر انقلاب در مورد حافظ برای‌تان می‌آورم:

بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و بزرگداشت از آن اندیشه‌های نابی است که در این دیوان کوچک، گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است.(۲۸/ ۸ / ۶۷) منبع

منبعی که از آن این سخن رهبری را برای‌تان نقل کردم، خود خواندنی است؛ اگر حوصله داشتید حتما به آن سری بزنید!

کدام شعر از حافظ خیلی به دل‌تان نشسته و دوستش دارید؟ برای ما هم نقلش می‌کنید؟ اگر بیش از یک شعر باشد که چه بهتر!


ای حسین؛

حال که در سفر اربعینی جا مانده‌ایم،
بالی به ما بده، به هوای تو پر زنیم
حالی به ما بده، که صمیمانه در زنیم
هر سال اربعین دلِ ما رو به «راه» بود
ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود


این روزها حالم دست خودم نیست، دل و دماغ هیچ کاری را ندارم. هوای سفر دارم و ره بسته است. مدام با خود می‌گفتم دقیقه ۹۰ اعلام می‌کنند که راه باز است و باید آماده باشم ... امّا ...

 یادش بخیر سال‌های قبل وقتی بر می‌گشتم تا مدت‌ها خاطره برای گفتن داشتم و نقل مجلس‌هایم اربعین، پیاده‌روی، موکب، مبیت، عراق، کربلا، نجف، چای عراقی، قهوه، کباب ترکی، فلافل و ...
****
دوستی پرسید: امسال که راه بسته شده چی‌کار می‌کنی؟
 آهی کشیدم و گفتم : هییییچ  ... مگه دلشکسته جز حصرت و گریه کاری می‌تونه بکنه؟
دیدم بی تفاوت نگاه میکند ..
پرسیدم: شما اربعین  کربلا رفتی؟
گفت : نه
   با خود گفتم پس همین است که آرامی!

*****
امروز در خانه ماندن برایم خیلی سخت است؛‌ مگر می‌شود اربعین در خانه ماند؟  ... اما کجا را دارم برای رفتن؟ نمی‌دانم باید بیرون رفت تا دلم به سمتی کشیده شود؛ کوهی، دشتی، صحرایی و ...

گفتم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که بیایی برود غم ز  دل ما 


من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی


من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی

****

دوری و دوستی سرم نمیشه
هیچ کجا واسم حرم نمیشه
از تو دورم باورم نمیشه 
دارم میمیرم

****

کربلا واسم ضروریه حسین
اربعین اوضاع چجوریه حسین
کار من امسال صبوریه حسین
دارم میمیرم

****

من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی
جوونیم فدا سر ساقی چه فراقی چه فراقی

****

آرزومه راهی مشایه شم
کربلایی شم باهات همسایه شم
پرچم سرخت باشه آسایشم آروم جونم

****

این روزا عطر اقاقیا میخوام
تلخی چای عراقی رو میخوام
گریه تو صحن ساقی و میخوام آروم جونم

****

من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی


تماشا و دانلود نماهنگ در کیفیت‌های دیگر در آپارات

رفته‌هایش می‌دانند این روزها چه قدر دل هوای کربلا و پیاده‌روی دارد. و آنچه این درد فراق را زیاد می کند این است که هیچ پخش زنده‌ای از این مراسم باشکوه نیست تا حداقل عقده دل باز کنیم و با گریه کمی خود را آرام کنیم.

میرزا مهدی مسابقه‌ای برگذار کرده است که با بیان خاطرات اربعینی کمی این دلتنگی را کم کنیم و صد البته که در کنار اجر معنوی جایزه نقدی برای این مسابقه در نظر گرفته شده است. اما شما به جایزه و مادیات کاری نداشته باشید، به این فکر کنید که با شوری که در این مسابقه در فضای بیان به وجود می آید، چقدر دلها کربلایی و امام حسینی می شود؟ و شمایی که در این مسابقه شرکت کرده‌اید و یا آن را تبلیغ کردید، قطعا در این کار خیر سهیم هستید. پس فرصت را از دست ندهید!


پی‌نوشت: برای شرکت در مسابقه لازم نیست حتما در پیاده‌روی اربعین شرکت کرده باشید؛ می‌توانید از دیگری هم نقل کنید.

نهم مهر روز ناشنوایان است؛ هرچند که مخالف این نامگذاری‌های تقویمی هستم ولی به هر حال این روز را برای این عزیزان ثبت کرده‌اند. به مناسبت این روز شعری از رهبر انقلاب که متخلص به امین است برای‌تان می‌آورم.


ما خیل بندگانیم ما را تو می شناسی
هر چند بی زبانیم، ما را تو می شناسی
ویرانه ایم و در دل، گنجی ز راز داریم
با آن که  بی نشانیم،  ما را تو می شناسی
با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم، ما را تو می شناسی
آئینه ایم و هر چند لب بسته ایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو می شناسی
از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو می شناسی
از ظن خویش هر کس، از ما فسانه ها گفت
چون نای بی زبانیم ما را تو می شناسی
در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو
گلزار بی خزانیم ما را تو می شناسی
آئینه سان برابر گوییم هر چه گوییم
یکرو و یک زبانیم ما را تو می شناسی
خط نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو می شناسی
لب بسته چون حکیمان، سرخوش چو کودکانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو می شناسی
با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم کشانیم ما را تو می شناسی
از وادی خموشی راهی به نیکروزیست
ما روز به، از آنیم ما را تو می شناسی
کس راز غیر از ما نشنید بس «امینیم»
بهر کسان امانیم ما را تو می شناسی  
دیدید عده‌ای عشق موتور هستند؟ یا عشق ماشین؟ بعضی هم عشق کفتر و پرنده هستند. عده‌ای دیگر هم هستند که عشق کتاب هستند! من هم یک عشق کتاب بودم. نمی توانستم از کتاب دل بکنم و کتابفروشی جایی بود که هیچ‌گاه از آن خسته نمی‌شدم و همیشه به زور از آنجا بیرون می‌آمدم. بوی کاغذ نو دیوانه‌ام می‌کرد. اما روزگار است دیگر این گذر زمان حرارت‌ها را می‌خواباند. جمله معروف «گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره» برای من هم صادق بود؛ روزگار و زندگی کاری کرده است که دیگر کتابفروشی‌ها را هم نمی شناسم ... قبلا کتابفروشی‌ها من را می شناختند! بیشتر کتاب‌هایم خانه پدری است و چند جعبه کتاب هم در انباری خانه پدر است. در خانه‌ی خودمان تنها یک کتابخانه کوچک باقی مانده است که حاوی کتاب هایی است که نمی توانستم از خود دور کنم. البته رشد صنعت کتاب الکترونیک در این فاصله بین من و کتاب های کاغذی بی تاثیر نبود ولی عامل اصلی همان جمله معروف است که گفتم. همین کتابخانه کوچک هم هنگام اسباب کشی دردسر ایجاد می کند؛ جابجا کردن ۶ یا ۷ کارتون موزی پرکتاب سخت است و مخصوصا اگر پای پله در میان باشد تحمل این سنگینی خیلی سخت می‌شود. تازه چیدنش به کنار. از همه‌ی این ها بدتر وقتی می‌بینی در این اسبابکشی‌ها کتاب‌های عزیز آسیب می‌بیند غمی تو را فرا می‌گیرد که دیگر به راحتی دلت نمی‌آید در این اوضاع و شرایط کتاب بخری و ترجیح می‌دهی پاتوقت به جای کتابفروشی‌ها کتابخانه ها باشد؛ البته اگر کرونا بگذارد کتابخانه ها باز باشند.
به خاطر درگیر شدن با کرونا نتوانستم بعد از اسبابکشی کتابخانه‌ام را بچینم؛ دیشب فرصتی برای این کار یافتم و خوب کتاب‌باز‌هایش می‌دانند که هنگام چیدن کتاب چقدر خاطره با هر کتاب مرور می‌شود و آدم دلش نمی خواهد که این کار چیدن تمام شود. در حین چیدن کتاب‌ها چشمم به سررسیدهایی افتاد که در طی این چند سال پر کرده بودم و ناخواسته شروع به ورق زدنشان کردم؛ اولین سررسید مربوط به سال ۹۲ بود تقریبا ۷ سال پیش. مجموعا ۸ سررسید بود که اکثر صفحات آن ها سیاه شده بودند. در این جابجایی ها و اسبابکشی‌ها، این سررسید‌ها هم از تلفات به دور نبودند و آسیب دیده بودند. کمی مطالبش را خواندم و دلم نیامد که بعضی از مطالب آن سررسیدها را برای‌تان نقل نکنم. مخصوصا که ممکن است چند سال آینده به کلی نابود شوند؛ پس برای ماندگاری مطالب هم که شده است از این به بعد بعضی از مطالب سررسیدهایم را با کلید واژه از سررسیدها اینجا پست می‌کنم.
۱۸ سپتامبر روز جهانی کتاب الکترونیک بود که گذشت؛ امّا هدیه‌ای که به این مناسبت برای وبلاگنویس‌ها توسط نشر صاد فراهم شده است هنوز هست. پس تا فرصت باقی است سری به سایت نشر صاد بزنید و یک کتاب الکترونیک از طاقچه هدیه بگیرید. البته شرط دریافت این هدیه وبلاگ داشتن است. شرط جالبی است؛ نه؟ این که در این دوران جلب توجه اینستاگرامی و سطحی برخورد کردن های شبکه های اجتماعی کسی هنوز هست که نگاهش به وبلاگ است خیلی جای امیدواری دارد. و البته از این جنس فکرها که هم به کتاب و هم به وبلاگ و به خصوص در مورد محتوای الکترونیک است تنها از ذهن‌های دغدغه‌مندی چون آقای‌صفایی‌نژاد متولد می‌شود که خود دستی در وبلاگ دارند. خدا ایشان را برای این مرز و بوم و این انقلاب حفظ کند. و از همین جا به عنوان کوچک ترین عضو جامعه وبلاگنویسان و کسانی که دل در گرو کتاب دارند، به ایشان خدا قوت می گویم و برای ایشان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.
ظاهر بدنم نشان از پیروزی در مقابل کرونا دارد ؛ البته کرونای خفیف را شکست دادم. وقتی نظرات پر انرژی شما در پست قبل را دیدم شرمنده شدم که چرا زودتر نیامدم تا از آنها انرژی بگیرم . البته بعضی از دوستان محبت داشتند و درایتا و بعضی دوستان دیگر در اینستا احوالم را پرسیدند و خیلی احساس خوبی داشتم وقتی میدیدم کسانی هستند که سراغى از من میگیرند. و در واقع به تاثیر سنت حسنه‌ى عیادت بیمار پی‌بردم. واقعاً شریعت اسلام شریعت کاملی است؛ احوال‌پرسی‌های مجازی دوستان این‌همه در من تاثیر داشته پس فکر کنید وقتی کسی برای عیادت طی مسافت می کند چقدر میتواند روحیه بیمار را تغییر دهد؟
از کرونا نمی‌خواهم اینجا حرف بزنم؛ در کانال ایتا کوتاه نوشته‌هایی هر روز داشته‌ام و فکر می‌کنم اگر کسی بخواهد بخواند همان‌ها کافیست و بیشتر وقت عزیزان را نمی‌گیرم؛ فقط در خصوص یک نکته کمی حرف بزنم؛ اینکه کتاب خواندن و اصلا خواندن خیلی نعمت بزرگی است تا از دست ندهیم، نمی‌فهمیم. چند روز ابتدایی کرونا که شدیدا بی‌حال بودم و درد داشتم این را با تماموجود درک کردم. این فراغ برای من که روزانه ۱۰ تا ۱۲ ساعت با کتاب سروکار دارم خیلی سخت بود. شرایط طوری بود که توان و حوصله فیلم و موسیقی هم نبود چه برسد به کتاب صوتی و پادکست و سخنرانی. و از دیگر نعمت‌ها که در این مدت نمی‌توانستم از آن بهره‌بگیرم نوشتن بود. امیدوارم هیچ‌گاه چنین رنجی نکشید.

در اینجا از همه‌ی دوستانی که ابراز محبت کردند و با نظرات‌شان انرژی دادند، تشکر می‌کنم.

نویسنده عزیز مجید اسطیری  دعوت کرده است به نوشتن تجربیات وبلاگنویسی. البته ایشان به موقع چالش را راه انداختن و حتی در تلگرام هم به بنده پیام دادند؛ امّا مشکلاتی پیش آمد که ناچار شدم دیرتر به این دعوت، لبیک بگویم. از جمله آن اسبابکشی است که ما مستاجران در تابستان‌ها درگیرش هستیم. مخصوصا این روزها که گرمای قیمت‌ها از گرمای هوا سوزاننده‌تر است. بگذریم، الان دیگر جابه‌جا شدیم که فرصت پیدا کردم بنویسیم وگرنه که مثل قبل فرصت لبیک گویی به این چالش را نداشتم. از عادت های من این است که وقتی می‌بینم کسی به حرف هایم گوش می دهد، پرچانگی می‌کنم. نمیدانم عادت خوبی است یا بد امّا برای شخص خودم مفید است و امیدوارم طرف مقابل وقتش تلف نشود و یا اگر در حال هدر دادن وقت او هستم، خودش بگوید و یا اینکه ادامه متن را نخواند. و در چالش‌هایی که دعوت می‌شوم احساس می‌کنم حداقل یک خواننده دارم و این باعث می شود که پرچانگی کنم. شما هم پر چانگی مرا به بزرگی خودتان ببخشید؛ اگر هم حوصله خواندن ندارید به منشا چالش سری بزنید و حتما با نوشتن تجربیات وبلاگنویسی‌تان در این چالش شرکت کنید. حتی اگر یک ماه است که وبلاگنویس شده اید. «این یک دعوت همگانی بود، و طبق قانون چالش در پایان از سه نفر خاصتا دعوت می‌شود»

اما خوب قرار بود در این دوره و زمانه که عصر یکه تازی شبکه‌های اجتماعی است از تجربیات وبلاگنویسی بگویم. نکته‌ی جالبی که این دعوت برای من داشت این بود که دقیقا در زمانی که تصمیم گرفته بودم فعالیت در وبلاگ را محدود کنم و به دو چیز متناقض هم -یعنی اینستا و کتاب- روی بیاورم، توسط دوست عزیز دعوت به این چالش شدم. چالشی که قرار است نه تنها مانع رفتن از وبلاگ شود بلکه دیگرانی را هم که قبلا رفته اند برگرداند. و اینکه رقیب وبلاگ، شبکه های اجتماعی و به خصوص اینستا است. کتاب‌هایی که در باب بدی و آسیب های شبکه های اجتماعی و حتی اینترنت و وبگردی هست را هم خوانده بودم - مثل اینترنت با مغز ما چه می کند، کار عمیق، مینیمالیسم دیجیتال و ... - امّا ناچارا باز هم در مقابل اینستا تسلیم شده بودم. و البته این هم یک بحث جدی است که در این گذر زمان و حرکت سریع عصر ها و زمانه ها ما باید چه کنیم؟ مقاومت یا همراهی؟ و یا راهی دیگر در این میان باید باز کرد؟ بگذریم به هر حال این دعوت مرا کمی به خود آورد ولی شرایطی که حتی خود خالق چالش را هم مجبور کرده است یقه خیلی ها را گرفته است. 

نوبت اصل چالش است؛ یعنی تجربیات وبلاگنویسی من که در صفحه درباره من اشاره ای کرده ام. و اگرهم به خواهم خیلی تفصیلی بنویسم شاید خیلی ها حوصله خواندن نداشته باشند. پس تلاشم بر کم کردن اتلاف وقت شما است.

یکی از اتفاقاتی که زندگی مرا به قبل از خودش و بعد از خودش تبدیل کرد، خریدن کامپیوترخانگی بود. تابستان ۱۳۸۵ بود که اسماً رایانه وارد خانه ما شد و عملا برای من کامپیوتر خریدند. آن زمان‌ها بچه مدرسه‌ای بودم و تابستان آن سال تابستانی بود که کمترین لحظه را از خانه خارج شدم و حتی کمتر کسی مرا در جاهای دیگر خانه می‌دید؛ تا جایی که امکان داشت پای کامپیوتر ناهار و شام می‌خوردم و صبحانه هم که متاسفانه نمی‌خوردم. تا مدتی میز کامپیوتر نداشتم و کارتون مانیتور میز کامپیوترم بود. شما هم از کارتون مانیتور این استفاده را کرده‌اید؟ من خیلی از هم دوره‌ای‌هایم را که می پرسم این استفاده را داشته‌اند. آنقدر پای کامپیوتر می‌نشستم که گردن درد می‌گرفتم.  و البته چشم‌هایم هم تا حدودی از این استفاده مدام ضعیف شد و در عینکی بودن حال حاضرم، آن تابستان نقش مهمی داشت.

با کامپیوتر بازی هم میکردم اما نه آن که اصل کارم بازی کردن باشد. بعد از گذشت یک ماه از خرید آن، سیم تلفن را به مودم رساندم و خودم را به اینترنت. صداهای دایل آپ را به یاد دارید؟ اولین قبضی که برای تلفن در دوران بعد از اینترنت آمد ۵۰ هزار تومن بود. پنجاه هزار تومن در آن دوران یعنی سال هشتاد پنج خیلی بود. 

شاید هنوز یک هفته از وصل شدنم به اینترنت نگذشته بود که با وبلاگنویسی آشنا شدم و این آشناییت از جمله آن حوادثی بود که زندگی من را به قبل از خودش و بعد از آن تبدیل کرد. شاید بتوانم بگویم اصل کتابخوان شدنم و اهل نوشتن بودنم به برکت وبلاگ باشد. در آن اوایل مدتی کپی برداری می کردم و بعد هم در فاز شعر پست کردن بودم. و در دوره ای فایل الکترونیکی کتاب ها را بارگذاری می کردم. ولی اولین دوران تولید محتوایم بعد از چند ماه، یادداشت هایی بود در مورد محل زندگی خودم. در مورد روستایم می نوشتم و البته مخاطبین خوبی داشت که باعث ایجاد انگیزه شد و از طرف دیگر در باب کامپیوتر هم شروع به تولید محتوا کردم و بعد از حدود چهار ماه علاقه ام را در این زمینه از دست دادم و رهایش کردم. البته بماند که همه این وبلاگ ها حذف شدند؛ نمی دانم چرا؟ حتی بعضی موارد را آدرس هایش را هم دارم ولی باز هم نیستند. این را هم یادم رفت بگویم که سیستم های مختلفی برای وبلاگ ساختن استفاده کردم ولی هیچ کدام به دلم نبود؛ حتی بلاگفا با آن هم عظمتش که البته ناگهان فروریخت که البته قبل از فرو ریختنش من به بیان آمده بودم؛ بر خلاف کسانی که به اجبار خرابی بلاگفا به بیان آمدند، من با اختیار آمدم و البته که بهترین خاطرات و دوران وبلاگنویسی من در بیان شکل گرفته است و بزرگترین ضربه را شاید خاموش شدن بیان به من بزند.

در دورانی هم شاید اواخر دبیرستان بود که تصمیم جدی گرفته بودم که سیستم وبلاگدهی خودم را هوا کنم؛ و البته این تصمیم تا مراحلی هم به صورت آزمایشی پیشرفت و اینکه فکر می کردم من خودم مصرف کننده هستم و بیشتر درد وبلاگنویسان را درک می کنم و می‌دانم نیاز به چه هست و چه چیزی لازم نیست. و البته تا حدی برای هزینه‌هایش هم برنامه داشتم ولی بعد از گذشت چند صباحی متوجه شدم که چقدر این کار هزینه زمانی دارد و کار را در میانه و در حالت آزمایشی رها کردم. البته تغییر سطح دغدغه هایم برای کار فرهنگی در این رها کردن بی تاثیر نبود.

از وقتی با بیان آشنا شدم وبلاگنویسی برایم خیلی جدی‌تر شد. مخصوصا آن اوایل که هر کسی نمی توانست به راحتی عضو بیان شود عضو شدن با دعوتنامه بود. امکانات بیان در آن زمان آنقدر خوب بود که به راحتی نمی‌شد از آن دل کند و البته هنوز شبکه‌های اجتماعی باب نشده بودند که از بیان دل بکنیم هر چند به نظرم اگر بیان امکاناتش را گسترش می داد می توانست یک شبکه اجتماعی متن محور -متن بلند- تشکیل دهد که این روز ها حداقل در ایران با اینستا و توئیتر رقابت کند. اما معمولا کمبود بودجه و عدم حمایت دولت‌ها مانع از این قبیل کارها هستند.

در تمام دوران وبلاگنویسی من تنها یکبار اتفاق افتاد که من برای مدت طولانی از وبلاگ دور باشم. آن هم در سال نودسه به مدت هشت ماه بود.

اعتقاد من این است که این نوشتن رشد عجیبی برای انسان دارد و باید تجربه کنید. آنان که این مزه را چشیدند می فهمند چه می گویم. اما حیف که قلم من الکن است و نمی تواند خوب برساند / من گنگ خواب دیده و عالم همه کر.


و در پایان طبق قانون چالش از سه نفر دعوت میکنم که بنویسند البته همه کسانی که حوصله کردند و تا اینجا خواندند به این ضیافت دعوتند اما چه کنم که باید تنها سه نفر را دعوت کنم.

دعوت شدگان: وبلاگ دردانه - میرزا مهدی - آقاگل

البته خیلی دلم میخواست میرزای حریم خصوصی را که بخشی از خاطرات و تجربیات وبلاگی من به او مربوط است را هم دعوت کنم، اما مدت زیادی است که نمی نویسد و از او خبری نیست.


به برکت کانالی که برای محرم راه‌انداختم اولین پادکستم را هم تولید کردم. پادکست ساختن از جمله‌ کارهایی بود که دلم می‌خواست انجام بدم ولی هر بار که فرصت یا موقعیت پیش میومد، از زیر بارش شونه خالی می‌کردم؛ امّا این‌بار کمال‌گرایی رو کنار گذاشتم و دل به دریا زدم.

از لحاظ محتوا اگر این پست را خوانده باشید، احتمال زیاد چیز زیادی از آن یاد نمی‌گیرید. امّا اگر دوست‌ دارید با صدای خش‌دار من این محتوا را بشنوید و همچنین کار تدوینم را ارزیابی کنید، می‌توانید در Castbox و یا شنوتو «فاتح کربلا» را سرچ کنید و پادکست «چرا هیئت مجازی؟» را گوش کنید.

اگر گوش کردید خوشحال می‌شوم که نظرتان را بدانم.

کرونا محرم امسال را خاص کرده است و به تبع آن تبلیغ دین. چرا که یکی از مهمترین عرصه ها و فرصت ها برای تبلیغ دین همین محرم و صفر و مجلس عزای سید الشهداء علیه السلام است که امسال شرایط آن تغییر کرده است. 

نمی گویم باید مجالس و عزاداری تعطیل شود و تنها در فضای مجازی عزاداری کنیم؛ ولی در کنار برپایی مجالس باید فضایی هم فراهم شود برای کسانی که امکان حضور در مجالس را ندارند. افرادی هستند که به هر دلیلی امکان حضور در مجالس را ندارند؛ ممکن است شخصی بیمار و مبتلا باشد و نمی تواند به مجلس عزا برود، ولی خوب این شخص هم دل دارد و حق دارد که برای اربابش گریه کند و معارفی از دین را بشنود. و یا گروه پرخطر که سیستم ایمنی بدنشان ضعیف است و یا بعضی افراد مسن و پیرغلامان حضرت که اصلا نباید در معرض ابتلا قرار گیرند و یا حتی پزشکان و پرستاران و دیگر زحمت کشان جبهه سلامت.  و چه خوب که این افراد بتوانند در فضای مجازی از معارف دین و جلسات عزا بهره ببرند. البته خوب واضح است که هیچگاه فضای مجازی مثل حضور در مجلس عزا نمی‌شود و تاثیری که فضای حقیقی دارد، فضای مجازی ذره‌ای از آن را ندارد؛ اما چه می‌شود کرد؟ ما هم از باب اکل میت از آن استفاده می‌کنیم. در شریعت اسلامی وقتی به اضطرار برسیم، خوردن گوشت گربه مرده هم جایز است بلکه اگر به مرحله‌ای برسیم که تنها راه حفظ جان خوردن آن گربه مرده است، خوردنش واجب می شود و اگر آن را نخوردیم و به خاطر نخوردن آن مُردیم، بعید نیست که حکم خودکشی داشته باشد.


☆ مشورتی که با شما دارم:

این مقدمه را گفتم تا با شما یک مشورتی داشته باشم؛ اگر قرار باشد یک کانال در شبکه‌های اجتماعی هوا کنم و در این ایام سوگواری به نحوی عزاداری مجازی داشته باشیم، پیشنهاد شما کدام یک از پیامرسان ها است؟؟   ایتا، سروش، روبیکا، بله، گپ، آی گپ، تلگرام‌ملعون؟

البته واتساپ هم هست ولی در آن نمی توان کانال تشکیل داد و به خاطر ابری نبودن این پیام رسان محتوا ماندگاری برای بعد ندارد، لذا از گردونه خارج شده است.  

و اینکه گزینه ها محدود به این موارد نیست، اگر شما جای دیگری را هم سراغ دارید بگوید.


لطفا در این امر مرا راهنمایی کنید و به راحتی از کنار این مشورتی که با شما دوستان عزیز کردم نگذرید. 

☆ البته در هنگام پاسخ گویی این را هم مدنظر داشته باشید که بعد از تشکیل کانال وقتی به شما گفتم عضو شوید، نگویید که من این پیام رسان را ندارم و اصلا و ابدا هم قصد نصب و استفاده از آن را ندارم :)


بعدا‌نوشت:

کانال فاتح کربلا:

خیلی ممنون از عزیزانی که منو راهنمایی کردند! در نهایت با جمع‌بندی مشورت‌ها و نظرات اینجا و غیر اینجا به این نتیجه رسیدم که توی ایتا و تلگرام کانال هوا کنم. آی‌دی هر دو کانال @fateh_karbala  هست. البته اگه به فارسی هم سرچ بزنید فاتح کربلا پیدا می‌کنید؛ ولی به هر حال لینک‌شون را هم اینجا قرار می‌دم. و البته توی واتساپ هم یه گروه تشکیل دادم برای خانواده و فامیل و دوستان بیرون از مجازی.

تلگرام: t.me/fateh_karbala

ایتا: eitaa.com/fateh_karbala

داشتم کمکش میکردم غذا بخورد. قبلش هم کیسه ادرارش را خالى کرده بودم. بنده خدا شرمنده شده بود. نمیتوانست مدام به چشمم نگاه کند. میدانست نیروی داوطلب هستم. آرام جملاتی بر زبان جاری میکرد. یک دفعه نیرویش را جمع کرد و گفت: دردت بخوره تو سر هرچی آخونده!
از پشت ماسک لبخند زدم. نمیدانستم چه بگویم. خانم پرستار از آن طرف صدا زد: اینهایی که ده روز است اینجا کمکتون میکنند همه شان آخوند هستند!  دلم برایش سوخت که در این شرایط قرار گرفت. گفت: حاجآقا ببخشید منظورم آخوندهای بد هستند!

پی نوشت اول: این خاطره نقل قول است؛ وگرنه ما از این لیاقت ها نداریم.
پی نوشت دوم: به خاطر فاصله کم بین این پست و پست قبلی، پست قبلی از دیدگانتان مخفی نماند!
پی نوشت سوم : گاهی با تبلت پست میذارم و امکان رعایت نیم فاصله ها نیست؛ مثل همین پست؛ شما بزرگواری کنید و ببخشید!

انفجاری که در بیروت رخ داد؛ نه تنها با نگاه انسانی درد آور است، بلکه  اگر تنها توجه به خود هم داشته باشیم، این انفجار برای ما مایه رنج و درد است. لبنان و حزب الله یکی از مهم ترین هم پیمانان برای ایران است. و رابطه برادری خونی و دینی با ایران دارد. از اینکه این انفجار یک زنگ خطر برای ایران است بگذریم که واضح است؛ وقتی به برادر شما تعرض می کنند توقع ندارید که با شما کاری نداشته باشند؟

یکی از مهم ترین وقایع بعد از این انفجار سخنرانی تاریخی سید حسن نصرالله بود که متاسفانه رسانه های ما به آن نپرداختند. نه تنها رسانه های رسمی بلکه فرزندان این انقلاب هم که معمولا در شبکه های اجتماعی رسانه ای برای خود دست و پا کرده اند هم به این سخنرانی نپرداختند و حق آن را ادا نکردند. می توان از این سخنرانی کلیپ ها ساخت و با نشر آن و ترند کردن آن در شبکه های اجتماعی معاملات را برهم زد. اما حیف که از این فرصت به راحتی عبور می کنیم. 

سید مقاومت سخنرانی خود را با یاد آوری جنگ ۳۳ روزه آغاز می کند؛ جنگی که اسرائیل آمده بود تا طومار حزب الله را در هم پیچد. امّا چه اتفاقی افتاد؟ رهاورد این جنگ را رسانه ها به ما نرساندند و ما هم خود به دنبال این حرف ها نبودیم و جز غُر زدن حوصله کار دیگری نداریم. کوتاه بگویم که امنیت و صلح ۱۳ سال گذشته ما، رهاورد همین جنگ است. این پیروزی حزب الله آن قدر قاطع بود که در ۱۳ سال گذشته یک تیر هم به سمت لبنان شلیک نشد؛ ۱۳ سالی که تمام منطقه درگیر بود. با یاد آوری این جنگ نشان داد که اهل بُلُف و جنگ روانی نیست.

سید حسن نصرالله نقشه اسرائیل را به دوربین نشان داد و به صورت کامل به همراه جزئیات توضیح داد که اگر کوچکترین تجاوز به لبنان یا ایران بشود، در چه زمانی و کجای اسرائیل و چگونه و با چه شدتی نابود خواهد شد! و با عدد و رقم عینی و جمله به جمله نابودی را برای دشمن به تصویر کشید. و همچنین بعد از اسرائیل به سراغ شیخ نشینان عرب هم رفت که با خنجر از پشت به ایران ضربه زده اند.

این سخنرانی رسانه های دشمن را سردرگم کرده است و آن وقت رسانه های ما منفعل به تماشا نشسته اند. سید حسن یک تنه به جنگ رسانه ای رفت تا بگوید آمریکا جرئت و جسارت حمله به ایران را ندارد و ما چه کردیم؟ حتما می خواهیم بگوییم در این اوضاع اقتصاد؛ نه غزّه  نه لبنان  جانم فدای ایران !!

وزیر بهداشت از رهبری معظم انقلاب مثالی را نقل کردند که:«مثل اینکه مثلا چیزی به مانند گروه های سرود در معابر راه بیاندازند» منبع

تلقی غلطی که از جایگاه فقیه و ولایت در جامعه هست، این احتمال را به ذهن می‌آورد که: مثال ها را اصالت دهند و غیر آن را نتوانند بفهمند و یا خلاقیت ایجاد آن را نداشته باشند!
رهبری انقلاب در همان نقل وزیر بهداشت که در چند خط بالا آدرس آن لینک شده است؛ فرموده اند: «بروید طرحی نو دراندازید که هم آسیب به کسی نرسد و هم یاد کربلا و مصائبش بشود». عمق سخن ایشان در همین قسمت است: بروید طرحی نو در اندازید!

در سال های قبل از کرونا نسبت به عزاداری دوگانگی و اختلاف بوده است. اینکه عده ای متعصبانه به عزاداری نگاه کنند و حتی موجب وهن مذهب بشوند و عده ای دیگر برای نشان دادن اوج روشنفکری و فرهیختگی خود بگویند چرا این همه سرمایه هزینه می کنید و چرا به فکر فقرا نیستید و خرافات را کنار بگذارید و این دل است که باید پاک باشد. امّا امسال به خاطر کرونا قطعا این دوگانگی شدیدت تر خواهد شد چنانچه می بینید در فضای مجازی و حتی رسانه های تصویری چه اینور آب و چه آن طرفش از چندی قبل شروع کرده اند در این باب سخن بگویند. و خیلی از معاندین قصد دارند با دامن زدن به این دوگانگی، تقابل دین و عقل و یا دین و علم ایجاد کنند. و در به وجود آمدن این تقابل سرمایه آمریکایی ها برای به اصطلاح فرهیختگان و روشنفکران است و انگلیسی ها هم زحمت آن دسته دیگر را متقبل می شوند. چرا که تقابل و دوگانگی جامعه برایشان منفعت دارد؛ همانطور که در تاریخ خوانده ایم که برای استمرار استعمارشان از این تقابل ها ایجاد می کردند و حال هم ایجاد می کنند تا آیندگان و فرزندان ما کتاب تاریخ برای امتحان دادن داشته باشند.

امّا راه چاره چیست؟  باید به سخن حکیمانه رهبر انقلاب رجوع کنیم! باید طرحی نو در انداخت و نباید در مثال ها خلاصه شویم و ذهن را منحصر در آن کنیم.

مجالس محرم تعطیلی بردار نیست؛ من به این باور و اعتقاد دارم. امّا جمع بین شکوه و تعظیم شعائر حسینی با تضمین سلامت مردم باید به چه شکلی باشد؟  در جواب باید گفت نه الزامی دارد که مثل سالهای قبل مجالس پرازدحام باشد؛ ونه فقط یک مثال دارد که گروه سرود در معابر یا عزاداری مجازی باشد و یا توزیع پرچم و...

محسن قنبریان در کانال ایتا می گوید : خلق این ابتکارات، کار «مهندسان فرهنگی» است؛ که بین دو ضرورت(شکوه محرم/تضمین سلامت) طراحی اش کنند. ابتکارات و این طرح نو درانداختن ها بالذات نه کار فقیه است نه کارشناس بهداشت. اما این طرح ها حتما باید مجوز فقهی و کارشناسی بهداشت را بگیرند تا آن دو ضرورت را تامین کنند. یعنی با یک سه ضلعی مواجه ایم: فقیه - مهندس فرهنگی - کارشناس بهداشت؛ نه دوضلع ایندو.(دقت شود). منبع

یکی از طرح های جالب و خلاقانه را یکی از بلاگران بیان ارائه کردند و حتی به خوبی هم از آن دفاع کردند. من به شخصی از این دفاع لذت بردم. بروید اینجا را بخوانید! همچنین آقای قنبریان در ادامه همان یادداشتی که در بالا لینک شده بود مثال خوبی از هماهنگی و تعامل فقیهان با نقاشان و معماران در تاریخ گذشته ما به عنوان نمونه ای از کار خلاقانه و تعامل که قرار است بین مهندسان فرهنگی و فقیهان باشد، می آورد که خواندنش خالی از لطف نیست. 

خلاصه کلام این که بیایید خودمان را گرفتار هیچ کدام از این دوگانگی نکنیم. و عوامانه همراه با عجله زود تصمیم نگیریم که باید مجالس عزا تعطیل شود و در خانه با تلویزون عزاداری کنیم یا اینکه حتما باید مانند سال های قبل و با همان تراکم جمعیت مجالس برگذار شود. بیایید کمی هم فکر کنیم و با تامل و درنگ طرحی نو در اندازیم. باید تفکر به جامعه برگردد البته اگر دنیای رسانه ها به خصوص از نوع شبکه های اجتماعی امان بدهد.


میرزامهدی یکی از خوش قلمان بیان، پستی در خور توجه به مناسبت روز قلم نوشته است که قسمتی از آن را برای شما نقل می کنم:

قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسان ها و بیان کننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است. قلم، زبان دوم انسان هاست. هویت، چیستی و قلمرو قلم بسیار گسترده تر از آن است که در بیان بگنجد. هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و آرامش و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. تمدن ها، تجربه های تلخ و شیرین و علوم با نوشتن ماندگار می شوند و آیندگان مملو از تجربه و پر از راه حل هایند. هر کس می تواند قلمی را بین انگشتانش بفشرد و فرمانش دهد که بنگارد و هر آنچه را از مخیله صاحب انگشت تراوش می کند، بنویسد. قلم، تخریب می کند. می سازد. واقعیت ها را آشکار می کند. آشکارها را نهان می کند. به واقع قلم، معجزه ای جاودان است.

تاریخ تولد این معجزه کی بوده است؟ و یا اگر اعجاز آن را قبول ندارید، در چه تاریخی و توسط کدام نابغه قرن اختراع شده است؟ شاید قبل‌تر از اختراع خط و حتی نوشتن با خط میخی. شاید بتوان تصاویر و نقاشی های روی دیوارهای غارها را هم نمونه‌هایی از آثار قلم به حساب آورد ... همانطور که کیبورد فرسایی و وبلاگنویسی این روزها مصداقی از قلم است. کاش بودند کسانی که سیر و تطور نوشتن را در تاریخ بررسی می کردند که از کجا آمده و چه مسیری را طی کرده است. البته نه تاریخی که غرب می خواهد در ذهن ما فرو کند، منظورم همان تاریخ اشتباهی است که در مدارس آموزش و پرورش به ما غالب کردند. اصلا تا به حال از خود پرسیده‌اید که چرا غربی‌ها و مستشرقان باید برای ما تاریخ بنویسند؟ بگذریم این بحث برای خود فرصت زیادی می‌خواهد.

آن‌کس که می خواهد این تطور را به منصه ظهور دربیاورد نباید صرفا یک تاریخ‌دان و تاریخ‌شناس باشد؛ بلکه باید اهل تفلسف و تفکر باشد چرا که گفتن تنها گذاره های تاریخی سودی ندارد، باید کسی باشد که تاثیرات هر یک از این دوران نوشتن بر جامعه و مردم و حتی خود نوشتن و نویسنده‌ها را بررسی کند و همچنین در خیلی از موارد دیگر که به موضوع نوشتن و قلم مربوط است باید علمیت کافی داشته باشد. به عنوان مثال از جمله مواردی که باید در کنار بررسی تاریخی نوشتن مورد بررسی قرار گیرد عبارت است از : کتاب، چاپ، سیر و شیوه تحصیل، نقاشی و تصویرگری، عکاسی، تکنولوژی، شبکه جهانی اینترنت، وبلاگنویسی، شبکه های اجتماعی، گوشی های هوشمند و ... 

نیکلاس کار نویسنده کتاب کم عمق ها -با نام اینترنت با مغز ما چه می کند هم ترجمه شده است- تا حدودی سعی کرده است که این کار را بکند. نمی دانم اطلاعات و گذارش هایی که می دهد چقدر صحیح است، امّا روش خوبی دارد. البته او برای شاهد بحث خود و به نوعی برای استدلال نظریه خود این شیوه را انتخاب کرده است و البته بیشتر تاثیرات آن پدیده بر مغز آدمی را مورد بررسی قرار می‌دهد. مواردی چون صنعت چاپ و همچنین نقشه‌ها و اگر اشتباه نکنم پدیده‌ی ساعت را به همین شکل بررسی می کند. قبلا این کتاب را معرفی کرده‌ام البته در آن یادداشت به این ویژگی کتاب اشاره‌ی نشده بود. این کتاب را بخوانید تا کمی با این شیوه در مقام عمل آشنا شوید.

وقتی می‌نویسید، مخصوصا با قلم، ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان کاغذ و قلم را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد. پیشنهاد می‌کنم امتحانش کنید، من که هرگاه می‌خواهم روی موضوعی متمرکز شوم، حتما قلم دست می‌گیرم. به هنگام اندیشیدن نباید قلم را فراموش کرد!

خدا کند که کسی حالتش چوما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

به حق رخت غلامی خدا کند که کسی
چو ما ز سفره ارباب خود جدا نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

به خانه ی دل ما پا نمی نهد دلبر
خدا کند که دلی خانه ی جفا نشود

شنیده ام که از این عبد یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم ما را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضیِ ما دوا نشود

کبوتر دل من جَلدِ بام خانه ی توست
خدا کند که دلی خانه ی جفا نشود

شعر از امام خامنه‌ای

قبل از نقل یادداشت، درخواستم مطالعه همراه با تفکر است؛ مثل همیشه التماس تفکر!

یادداشتی از حسین کاوه:

 رؤسای دیروز طلبکاران امروز❗️

عزیزی می‌فرمود برخی از مسئولین بارها خواسته‌اند جمهوری اسلامی را ساقط کنند اما مردم نگذاشته‌اند
الان حدودا 42 سال است که از انقلاب اسلامی می‌گذرد و قوای مقننه و مجریه سلطه جریانات و افراد مختلفی را به خود دیده‌اند که در ادامه اجمالا اشاره‌ای به آن خواهیم کرد...


*سکانداران ادوار مختلف دولت

57 - 58 : مهدی بازرگان 1 سال (دولت موقت)
58 - 60 : ابوالحسن بنی صدر 2 سال (رئیس جمهور)
   شهیدان رجایی و باهنر از 58 - 60 در سمت‌های نخست وزیری و ریاست جمهوری بوده‌اند اما در این سال‌ها قدرت و اختیارات اصلی در دستان بنی‌صدر بوده است.
60 - 68 : میرحسین موسوی 8 سال (نخست‌وزیر)
68 - 76 : هاشمی رفسنجانی 8 سال
76 - 84 : محمد خاتمی 8 سال
84 - 92 : محمود احمدی‌نژاد 8 سال
92 - 99 : حسن روحانی 7 سال
#نکته: در سال‌های 60 - 68 آیت الله خامنه‌ای عهده‌دار ریاست جمهوری بوده اما به خاطر وجود ساختار نخست وزیری، تشکیل دولت و قدرت و اختیارات اصلی در دست نخست وزیر یعنی میرحسن موسوی بوده است.


♦️ سکانداران ادوار مختلف مجلس

57 - 59 : شورای انقلاب اسلامی 2 سال
59 - 68 : هاشمی رفسنجانی 9 سال
68 - 71 : مهدی کروبی 3 سال
71 - 79 : ناطق نوری 8 سال
79 - 83 : مهدی کروبی 4 سال
83 - 87 : حداد عادل 4 سال
87 - 99 : علی لاریجانی 12 سال
#نکته: ابتدای دوره سوم مجلس هاشمی رفسنجانی ریاست آن را عهده‌دار بوده‌ اما به خاطر انتخاب شدن وی در سال 68 به ریاست جمهوری، 3 سال باقی مانده را کروبی عهده‌دار ریاست مجلس سوم می‌شود.

با یک حساب ساده در می‌یابیم که در این 42 سال 34 سال سکان دولت تحت مدیریت افرادی (بازرگان، بنی‌صدر، موسوی، هاشمی، خاتمی و روحانی) بوده که با خط امام و رهبری فاصله و بعضا حتی زاویه داشته‌اند و همچنین سکان مجلس نیز در این 42 سال 36 سال تحت مدیریت افرادی (هاشمی، کروبی، ناطق، لاریجانی) بوده که چندان تفاوت فکری و عملی با افراد فوق الذکر ندارند.

البته این انحراف از مسیر امام و رهبری گرچه در همان زمان‌ها برای اهلش آشکار بوده اما روشن شدنش برای عموم مردم زمان هزینه‌های زیادی برده است.
#نکته: ناگفته نماند که 2 سال آخر دولت احمدی‌نژاد و 4 سال ریاست حداد عادل در مجلس نیز آنگونه که باید مطلوب و ایده‌آل نبوده است، خصوصا جناب احمدی‌نژاد!


اکنون سوال اینجا است که چرا مسئولین دولت و مجلس فوق الذکر (به جز جناب حداد که خیلی فعال نیستند) در این 42 سال، اکنون در یک اردوگاه با تابلوی غیر انقلابی جمع شده‌اند و نقطه اشتراک همه آنها مخالفت پنهان و آشکار با رهنمودها و فرامین ولی فقیه و ایستادگی در مقابل نظام اسلامی و بعضا خروج علیه حاکمیت اسلام و جمهوریت شده است و همواره از مردم طلبکار بوده و منتقد جدی کاستی‌ها و نواقص هستند!
مگر نه این است که در این 42 سال همه منابع، قدرت و اختیارات در دست آقایان بوده است، پس چرا اکنون ژست اپوزیسیون و مخالف خوان گرفته‌اند!؟ اگر قرار به پاسخگویی باشد اولین کسانی که باید پاسخ دهند همین آقایان هستند نه کس دیگر...

خدا را هزار مرتبه شکر که سایه تدبیر امام و رهبری در این 42 سال بر سر این کشور و مردم بوده است وگرنه معلوم نبود که قدرت طلبی و بی انصافی برخی از مسئولین فوق الذکر چه بر سر اسلام و ایران می‌آورد.
ناگفته نماند؛ جایگاه نسبی خوبی که اکنون جمهوری اسلامی ایران در میان سایر کشورها دارد نیز ثمره همین هدایت‌های امام و رهبری و ایستادگی مردم و البته برخی مسئولین خدوم بوده است. / منبع

پی‌نوشت من:
آری! برخی از افراد نام‌برده شده در متن، داخل در پادگان ضد انقلاب بودند و هستند، امّا برخی دیگر را چه از مجلسی‌ها و چه از دولتی‌ها نباید غیر انقلابی کرد. در این وادی نباید از امام امت پیشی گرفت. ایشان بر جذب و حفظ حداکثری تاکید دارند. باید تلاش کرد از اشتباهات برگردانده شوند نه آنکه طرد شوند. البته من به شخصه مفهوم غیرانقلابی را نمی‌فهمم! ما دو طیف داریم؛ انقلابی و ضدانقلاب. مابین این دو چیزی نداریم؛ کسی اگر انقلابی نباشد، ضد انقلاب است. این تعبیری است که بعد از گذر از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب باید به آن برسیم.  

جنرال وسلی کلارک رئیس سابق ستاد ارتش آمریکا و فرمانده سابق ناتو در سال ۲۰۰۷ با صراحت اعلام کرد که حادثه ۱۱ سپتامبر بهانه‌ای برای ویران کردن لبنان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و ایران بود. این جنرال کهنه کار آمریکا ادامه داد: تمام ۷ کشور به غیر ایران با جنگ نابود شدند. ولی به دلیل قدرت نظامی ایران، استراتژی به نابودی نرم تغییر کرد.

او همچنین گفت تحریم‌ها ۲ هدف دارند. یا ایران دچار آشوب می‌شود، که پروژه سوریه (جنگ داخلی) اجرا می‌شود. یا ایران تسلیم مذاکره می‌شود که پروژه عراق و لیبی (خلع سلاح و حمله نظامی) اجرا می‌شود. ایران راهی جز پیروزی در جنگ اقتصادی ندارد. یا پیروز می‌شود و ابرقدرت می‌شود یا شکست می‌خورد و نابود می‌شود.
منبع:کتاب " برج های دوقلو...نوشته : خوان آنتونیوسارین...استاددانشگاه شیکاگو (+)

چند سال از انتشار این گفتگو گذشته است؟ آیا لحظه‌ای دشمنان از تحریم‌ها دست برداشته اند؟ حتی وقتی با کلید‌داران به سمت جام تلخ برجام رفتیم و در خیابان‌ها به پای کوبی و جشن پرداختیم باز هم دست از تحریم و جنگ اقتصادی برنداشتند. وقتی ترامپ با تمام دیوانه‌بازی‌هایش رئیس جمهور می‌شود آیا جز این فهمیده می‌شود که نبرد پیش‌رو اقتصادی است؟ نکند باور دارید که مردم آمریکا ترامپ را انتخاب کردند؟!

ای کسانی که برای تحمیل برجام بر پیکر ایران صد‌ها سکه طلا پاداش می‌گیرید، بدانید اگر نیمی از این وقت را که در راه برجام تلف کردید در راه اقتصاد صرف می‌کردید، حال این اوضاع اقتصادی کشور نبود. در اوج جنگ اقتصادی وزیر اقتصاد نداشتن معنایی جز خیانت دارد؟ ای کاش که خیانتی در کار نباشد و همه از روی نادانی و نفهمی و سوء مدیریت باشد. ما هم خوش‌حال می‌شویم.

از این گفت و گو سالها می‌گذرد و کشورمان، ایران توانست مقابل شدیدترین تحریم‌های اقتصادی مقاوت کند و از  تهدیدهای نظامی هم عبور کند. البته کشورمان به همّت و تحمل مردمانش این پیروزی را دارد؛ نه مسئولانی که چشم امید به غرب بسته‌اند. و آن‌هایی که چشم خود را بسته‌اند بدانند که صبر این مردم عزیز بی‌نهایت نیست! 

اکنون این ایران است که سرنوشت منطقه غرب آسیا را تعیین می‌کند و به یک قدرت جهانی تبدیل شده است. و آن هم تنها به خاطر مردم این خاک است. مردمی که در این جنگ اقتصادی هم مانند ۸ سال دفاع مقدس، مجاهدت می‌کنند.

می‌خواستم در باب نمازی که در یکشنبه‌های ذی‌القعده وارد شده است مطلبی بنویسم هم یادآوری باشد برای آنان که اهلش هستند و هم ترقیبی خودم، که یادم آمد قبلا هم در موردش نوشته‌ام. به بایگانی وبلاگم نگاهی انداختم و دو پست پیدا کردم. این و این. هر دو مربوط به سال ۹۷ بود. وقتی آن دو پست را خواندم، دیدم برای این پست همان حرف‌ها را می‌خواستم بگویم که قبلا گفته بودم! هر چند تکرار خوب است و اینکه در اینجا درختی برای کاغذ‌های نوشته شده قطع نمی‌شود، ولی خوب وقت دیگران هم ارزش دارد. و همچنین وقت خودم. پس به این نتیجه رسیدم که به همان دو مطلب قبل لینک بدهم.

امّا چیزی که فکرم را مشغول کرد این بود که بعد از گذشت زمان من باز هم می‌خواستم همان حرف‌ها را بزنم و حرف دیگری نداشتم! و این ناشی از عدم مطالعه من در این زمینه است. مناسبت‌ها فرصت خوبی هستند برای مطالعه روی موضوعات مختلف که در غیر آن ایّام فرصت مطالعه پیدا نمی‌شود. مخصوصا اگر دست به نوشتن داشته باشید و بخواهید در وبلاگ‌تان مناسبت‌نگاری کرده باشید، بدون مطالعه نمی‌توانید چیز خوبی از آب دربیاورید. به ویژه وقتی یکی دوسال از مناسبت‌نگاری‌ها گذشته باشد و دیگر حرفی در باب آن مناسبت برای گفتن نداشته باشید.

مناسبت‌نگاری یا تقویم‌نگاری را مغتنم بشمارید؛ هم به عنوان یک فرصت مطالعه و هم یک ایده و موضوع برای نوشتن!

آقای سربه هوا یک چالش وبلاگی راه انداخته تحت عنوان «مرام‌نامه / مرامنامه وبلاگ‌من» که در واقع سندی است با ضمانت اجرایی اخلاقی که به مخاطبین وبلاگ اعلام می‌کند که چه انتظاری از آن‌ها می‌رود و همینطور چهار چوب رفتاری نویسنده با مخاطبین و  بقیه کاربران را بیان می‌کند. خود نویسنده اعتراف کرده است که قصد تخلیه کردن بقیه و اطلاع‌یافتن از انتهای دلشان را دارد!

و امّا سیاهه من:

۱. هیچ التزامی به جواب دادن به همه‌ی نظرات ندارم، ولی نظرات مخالف را جواب می‌دهم ولو شده به کوتاه‌ترین جواب و صرف اعلام یک مخالفت؛ و برعکس در اکثر مواقع نظرات موافق را جواب نمی‌دهم. و نظرات نه موافق و نه مخالف را هم جواب نمی‌دهم. (اصراری بر جذب مخاطب به این روش ندارم!)

۲. سعی می‌کنم دنبال کردن یا نکردن دیگران برایم مهم نباشد و در نوشتنم تاثیری نداشته باشد، هر چند زیاد موفق نیستم، ولی تلاشم را می‌کنم. و کلیک کردن روی «فهرست دنبال کنندگان» را بر خود حرام کرده‌ام. البته بماند که گاهی هم مرتکب این گناه می‌شوم ولی زود پشیمان شده و توبه می‌کنم.

۳. وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنم از طریق خبرخوان اینوریدر است. و با این کار کسی نمی‌فهمد که او را دنبال می‌کنم یا نه؟ که به خواهد به جبران دنبال کردن مرا دنبال کند و توهم مخاطب داشتن برایم ایجاد شود.

۴. دکمه‌ی دنبال کنندگان را از وبلاگم حذف کرده‌ام تا تنها دنبال‌کننده‌های واقعی که برای خواندن آمده‌اند دنبال کنند چرا که مجبور می‌شوند سختی تحمل کنند.

۵. کپی از مطالب نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مایه خرسندی من هم می‌شود. و اصلا مهم نیست لینک کنید یا نه؛ البته آن‌هایی را که از جای دیگر نقل می‌کنم در حق‌شان جفا نکنید.

۶. پست گذاشتنم قاعده و قانون خاصی ندارد، ولی معمولا پست‌ها انتشار در آینده هستند. زیرا بیشتر نوشتنم در سحر یا بین‌الطلوعین است. 

۷. اگر دغدغه آزادی ذهنم را نداشته باشم، ایده‌های جدیدی که برای نوشتن به ذهنم می‌آید را جایی یادداشت نمی‌کنم تا در ذهنم با آن کلنجار بروم. ولی اگر به خاطر مشغله‌ها باید ذهنم خلوت باشد، ایده‌ها را در همین «یادآوری امور شخصی» پنل بیان ثبت می‌کنم.

۸. بنایم بر طولانی‌نویسی است و از طولانی‌نوشتن خوشم می‌آید. و اگر گاهی کوتاه می‌نویسم به خاطر کمبود وقت است.

۹. کامنت‌های زیر یک پست‌هایی که می‌خوانم برایم مهم است و همچنین پاسخ‌هایی که نویسنده به آن‌ها می‌دهد. مخصوصا کامنت‌های دوستان وبلاگی و کسانی که دنبال‌شان می‌کنم.

۱۰. پیوند‌های روزانه و پیوندها‌ی وبلاگ‌هایی که مطالب‌شان را می‌خوانم را نگاه می‌کنم.

۱۱. در دنبال کردن یک وبلاگ و خواندن مطالبش، ظاهر وبلاگ تاثر زیادی روی من دارد. حتی بعضی از دوستانی را که می‌دانم محتوای خوبی تولید می‌کند وادار کردم به حفظ همین ظواهر.

۱۲. این سیاهه تا همین حالا که این مطلب پست می‌شود اعتبار دارد و هر آن ممکن است نظرم تغییر کند و بیما‌ری دم‌دمی مزاجی‌ام عود کند.

پی‌نوشت: این سیاهه پاره‌ای از خصوصیات رفتاری وبلاگی من است و چه‌بسا رفتار‌هایی که خود متوجه آن نیستم و یا آن که به عمد در این سیاهه نیاورده‌ام!

مدعوّین به این چالش: از آنجایی که این چالش تا حدودی بیان حالات و رفتار‌های شخصی را هم در برمی‌گیرد، از شخص اسم نمی‌برم که کسی را در تنگنا قرار ندهم. لذا از تمامی دوستانی که این پست را می‌خوانند و تمایل به شرکت دارند دعوت می‌کنم. پس اگر دلتان‌ خواست بنویسید بهانه دعوت نشدن نیاورد!

یا الله

موسیقی از آن پرونده‌هایی است که قرار است چندین یادداشت از ۱۰۰۱ یادداشت را به خود اختصاص دهد. و از آنجایی که مدتی از معرفی کار ۱۰۰۱ یادداشت گذشته و هنوز یادداشتی آماده‌ی انتشار نشده است، تصمیم گرفتم اولین یادداشت که در باب موسیقی است را خدمت‌تان تقدیم کنم. البته این یادداشت خلاصه برداری از یکی از سخنان رهبر انقلاب است.
موسیقی متعالی، موسیقی‌ای است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت می‌شود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت می‌شود ما هم مثل غربی‌ها کنسرتی داشته باشیم که مردم -اعم از معمولی و متدین- بلیت تهیه کنند و برای شنیدن‌ ساز و آواز شما به آن محفل بیایند.

 

به عنوان یک ایرانی از این پهلوان کشورم چیزی نمی‌دانستم. این شخصیت ظرفیت یک سریال را دارد. البته نمی‌دانم اطلاعات از زندگی ایشان در حد یک سریال وجود دارد یا نه؟ شاید شخصیت او هم مانند خودش مورد ظلم قرار گرفته است. واقعا چرا ما قدر و ارزش استوره ها و قهرمان‌هایمان را نمی‌دانیم؟ هالیوود از هیچ قهرمان می سازد. قهرمان‌هایی که نه تنها الگو جوانان خودشان می شود بلکه الگو تمامی جوانان این کره‌خاکی می شود.

این فیلم اگر حقیقت را هم نشان نداده باشد، ارزش دیدن دارد. چرا که ارزش‌های انسانیت را به نمایش گذاشته است. در انتهای فیلم راوی می گوید -نقل به مضمون- علت مرگ تختی مهم نیست، زندگی او و شخصیت او مهم است. اولا علت مرگ او مهم است. این به ما کمک می کند بهتر این شخصیت را بشناسیم. و ثانیا تنها به نمایش گذاشتن این شخصیت مهم نیست. بله نشان دادن شخصیت یک پهلوان مهم است ولی مهم تر از آن نشان دادن علت‌های شکل‌گیری این شخصیت است؛ که متاسفانه در فیلم به آن پرداخته نشده است. و این معمول فیلم‌هایی است که در وطن‌مان ساخته می‌شود؛ متاسفانه راه رشد و ساخته شدن این قهرمانان را به نمایش نمی‌گذارند.

هر چند نقدهای زیادی به این فیلم وارد کردند ولی من وقتی این فیلم را تماشا کردم، با خود گفتم تمام نقدها به کنار اما چرا علت شکل گیر این شخصیت را نشان نداده‌اند؟

از دور که به چهارراه نزدیک می‌شدم جمعیتی که جمع شده بودند مشخص بود. کمی که نزدیک‌تر شدم، دیدم خانمی که ماسک زده بود داد میزد و میگفت : مگه خیابون مال باباته؟ ماسکی که البته کمی هم خونی بود، را با دست بدون دستکش پایین آورد و همین که خواست دوباره فریاد بزند جمعیت دو یا سه متر از او فاصله گرفتند. همین فاصله گرفتن باعث شد که حرفش را بخورد و راهش را کج کند و فرار را بر قرار ترجیح دهد.

اما جریان از چه قرار بود؟ دختری جوان به این خانم تذکر داده بود که شما که بیمار هستید و ناقل کرونا، نباید از خانه بیرون بیایید! و آن خانم قصد داشته که با داد و بی‌داد جمعیت را دور خود جمع کند تا با حمایت مردم بتواند جواب آن دختر را بدهد. مثل وقتی که در مورد حجاب به این خانم‌ها تذکر داده می‌شود. اما اینجا دیگر این ترفند جوابگو نبوده است و بیشتر مایه خجالت و شرمساری خودش را فراهم کرد.

اما چرا در جایی که تذکر مربوط به پوشش نامتعارف باشد مردم پشت خطاکار می‌ایستند و از او حمایت می‌کنند ولی در این مورد از خطاکار حمایت نکردند؟

در هر دو مورد شخص تذکر دهنده به خاطر جامعه و مردم وارد عمل می شود. در یکی مشکل جسمی برای جامعه به وجود می‌‌آید و در دیگری روح و روان جامعه خراب می‌شود. چه فرقی دارد جامعه از کرونا رنج ببرد یا از مریض بودنِ روان و روح؟ 
شاید خیلی‌ها خطرات پوشش‌های نامتعارف را احساس نکنند، ولی این ندیدن و احساس نکردنِ ما دلیل نمی‌شود که تاثر نگذارد. وقتی می‌گویم پوشش نامتعارف منظورم اعم است از مرد و زن. همچنین پوشش نامتعارف، چادری و غیرچادری نمی‌شناسد.

گرمای تابستان معمولا برای ما ایرانی‌ها همراه با گرمای مسکن است. وقتی در تب و تاب پیدا کردن آلونکی برای اجاره باشی این گرما را می‌چشی. امّا امسال آنقدر گرمای قیمت‌ها زیاد است که گرمای آفتاب احساس نمی‌شود. و آن‌هایی هم که باید کاری بکنند جز لم دادن زیر کولر‌گازی کار دیگری نمی‌کنند. از طرفی هم کرونا به نحوی جیب مردم را کوچک کرده است که اگر بخواهند با همان قیمت سال قبل هم جایی را اجاره کنند، نمی‌توانند، چه برسد به قیمت‌های این‌روز‌ها.

چند روز پیش به صورت اتفاقی یک مستندی در شبکه‌ی افق دیدم که در مورد وضعیت مسکن در ایران بود. از آنجایی که این چند وقت شدیدا به دنبال خانه گشته‌ام، موضوع مستند چشمم را گرفت. امّا از طرفی هم به خاطر جلسه مجازی که داشتم، فرصت تماشا نبود، اسم مستند را هم نمی‌دانستم، لذا ساعت پخش مستند که تقریبا ۱۷ بود را یادداشت کردم که بعد در جدول پخش شبکه افق نام مستند را دربیاورم و از اینترنت دانلود کنم.

«خانه‌ام کجاست؟» نامی بود که از جدول پخش پیدا کردم، و با یک سرچ در گوگل موفق به تماشایش شدم. این مستند ارزش وقت گذاشتن دارد؛‌ در انتهای همین پست می‌توانید تماشایش کنید تا از پشت‌پرده فعالیت‌های سوداگران مسکن، اطلاع پیدا کنید. هرچند برای بعضی از ما جز تاسف خوردن کاری بر نمی‌آید، ولی دانستن بهتر از ندانستن است و شاید در انتخاب‌های آینده دقت بیشتری کردیم. شاید!

براساس اصل ۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ داشتن مسکن متناسب با نیاز، حقِ هر فرد و خانواده است. امّا چه کسانی مانع این حق قانونی ما می‌شوند؟ چه کسانی حق خوری می‌کنند؟ در این مستند هم در انتها به نگاه سرمایه‌داری می‌رسیم. سرمایه‌داری که ریشه تمام مشکلات ما است در اینجا هم منشا مشکل است. و مهم‌تر از آن مسئولانی که نگاه لیبرال و سرمایه‌داری دارند. مسئولی که می‌گوید به درک که ۹۰ درصد مردم آسیب می‌بینند، مهم آن چند درصدی هستند که سرمایه در دست آن‌ها است. باید آن‌ها را کنار خود نگه‌دارم. البته بسیاری از این مسئولان را خودمان انتخاب کرده‌ایم، حال چه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم. البته اینجا نباید گفت: خود کرده را تدبیر نیست! چرا که آینده در انتظار ما است. و البته در نگاه مردم‌سالاری، مردم رکن رکین نظام هستند و این مطالبه مردم است که باید مشکل را حل کنند. مطالبه عمومی و فراگیر.

جالب‌ترین و البته از زاویه دیگر دردناکترین قسمت مستند حدود دقیقه ۲۵ است که با یک دوربین مخفی به سراغ املاکی‌ها می‌روند. از جمله‌ دیگر قسمت‌های تاسف‌آور مستند، آنجایی است که قیمت‌های بعضی از برج‌ها را می‌گیرد. تا به حال بعضی از قیمت‌ها را در سایت دیوار دیده‌اید؟

 

 تماشا در دیگر کیفیت‌ها از اینجا

از سر کوی تو هر کو به ملالت برود / نرود کارش و آخر به خجالت برود

کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا / به تجمل بنشیند به جلالت برود

سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست / که به جایی نرسد گر به ضلالت برود

کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر / حیف اوقات که یک سر به بطالت برود

ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی / که غریب ار نبرد ره به دلالت برود

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است / کس ندانست که آخر به چه حالت برود

حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی / بو که از لوح دلت نقش جهالت برود


پی‌نوشت:
در بیت آخر در بعضی از نسخه‌ها به‌جای «خاتمت»، «عاقبت» آمده است؛ احساس می‌کنم «عاقبت» بهتر معنا می‌دهد به همین دلیل بیتی که در توضیحات وبلاگم آمده از عاقبت استفاده کردم.

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و وز هر دو جهانم بستان

با هرچه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

زندگى در دنیاى امروز زندگى در مدرسۀ اراده است؛ و سعادت و شقاوت هر انسانى به ارادۀ همان انسان رقم می ‏خورد. اگر بخواهید عزیز و سربلند باشید، باید از سرمایه‏ هاى عمر و استعدادهاى جوانى استفاده کنید. با اراده و عزم راسخ خود به طرف علم و عمل وکسب دانش و بینش حرکت نمایید، که زندگى زیر چتر علم و آگاهى آنقدر شیرین و انس با کتاب و قلم و اندوخته ‏ها آنقدر خاطره ‏آفرین و پایدار است که همۀ تلخی ها و ناکامی هاى دیگر را از یاد مى ‏برد. بشریت با همۀ پیشرفت هایش در علوم و فنون هنوز در گهوارۀ طفولیت دانش است، و تا رسیدن به بلوغ کامل راه طولانى در پیش است.

امام خمینی رحمت الله علیه 

چه کسی باورش می‌شد که از بوسه زدن بر در و دیوار تو مَنع شویم ای حَرَم؟ به ذهن چه کسی خطور می‌کرد که ممکن است این فاصله بین ما و ضریح ایجاد شود؟ ای حرم تو بگو چگونه زندگی کنیم وقتی که حق زیارت نداریم؟ زیارت با فاصله کجا؟ در آغوش ضریح زیارت کردن کجا؟
اصلا لعنت به هرچه تکنولوژی پیشرفته اگر قرار باشد فاصله ایجاد کند!

شما اینجا تصویر را می‌بینید، اما من وقتی این فاصله را می‌بینم، وقتی می‌بینم زائری دور ضریح طواف نمی‌کند، آنچنان بغض گلویم را می‌فشارد که توان ایستادن را از پاهایم می‌گیرد. اگر بتوانم اندکی می‌نشینم که اقلا کمی هوای صحن به مشامم بخورد، هر چند هوا گرم است ولی ای حرم! این گرما در نزدیکی تو همان نسیم خنکای وعده داده شده است. نسیمی که اگر پیش‌رویش قرار بگیریم، به عالم ملکوت می‌بردمان. و چه خوش سفری است.
ای حرم گوشه چشمی هم به حال زار ما داشته باش؛ ما آخر از این دوری دق می‌کنیم! 

مجله «ادبیات داستانی» در تابستان ۱۳۷۶ با مرحوم نادر ابراهمی مصاحبه می‌کند. در بخشی از این مصاحبه اینچنین آمده است:

من اگر چندین و چند کار را با هم، توأم، همزمان انجام ندهم، اصلا قادر نیستم کاری انجام بدهم. دو ساعت که به داستان می‌پردازم، داغان می‌شوم؛ مغزم از کار می‌افتد. نبوغ یا استعداد ذاتی نویسندگی ندارم - ابداً ابداً. با جان کندن و مشقت می‌نویسم. این است که بعد از دو ساعت، وا می‌مانم و بلافاصله خط عوض می‌کنم. ده صفحه یا بیشتر می‌خوانم و یادداشت‌برداری می‌کنم. بعد می‌روم دنبال کارهای تحقیقاتی‌ام را در یکی از زمینه‌ها می‌گیرم - مثلا در زمینۀ جغرافیای تاریخی ایران یا مواد معدنی ایران یا ... یا یکی از این ده رشته، یکی دو ساعت کلنجار می‌روم، چند ورقی می‌نویسم یا چرک‌نویس می‌کنم. وقتی مغز کوچکم از کار افتاد، می‌روم سر وقت خطاطی. برای رفع خستگی، کمی خط می‌نویسم. به نشاط می‌آیم. اگر تمایل به ادامۀ داستان‌نویسی در من پدید آمده باشد، باز چند سطری می‌نویسم. بعد می‌روم سراغ حرفۀ محبوبم ادبیات کودکان و مسائل کودکان. یادداشتهایم را تنظیم می‌کنم یا چیزهایی می‌افزایم، فکرهای تازه می‌کنم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم در این راستا فکر کنم - خوب و بدش را نمی گویم، نفس فکر کردن را می‌گویم - آن وقت می‌روم سر وقت کارهای سینمایی: فیلمنامه‌نویسی، مقالات و کتاب‌هایی در باب سینما ... و به همین ترتیب، حرکت می‌کنم.

این شیوۀ کار کردن، در حد توانایی ناچیز من است و تجربه من ثابت کرده که تنها به این شکل، قادر به کار هستم، و بر این اعتقادم که این روش کار، على الأصول، درست است، برای اکثر مردمی که مثل من هستند، و نه حامل نبوغ ذاتی مادرزاد. منبع

ما که اکثرا نبوغ ذاتی نداریم؛ می‌دانید که درصد خیلی کمی از جمعیت، نابغه هستند. پس بهتر است برای رسیدن به موفقیت -در هر زمینه‌ای مخصوصا نویسندگی- بی‌وقفه تلاش کنیم و هنگامی که از کاری خسته شدیم، به اتلاف وقت به بهانه استراحت نگذرانیم، به کار دیگری مشغول شویم، چه خوب می‌شد اگر استراحت‌هایمان هم هدفمند بود. یک‌بار دیگر حرف زنده‌یاد ابراهیمی را بخوانید، ببینید به همین نتیجه می‌رسید یا نه؟

پی‌نوشت: به منبع رجوع کنید! دیگر حرف‌های ایشان قابل استفاده است، مخصوصا پاراگراف دوم که مربوط به اتلاف وقت است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سید‌نا و نبینا محمدٍ و آله الطاهرین.

جناب علامه حسن‌زاده آملی سلّمه‌الله کتابی به نام هزار و یک کلمه دارند؛ در کلمه ۱۰۰۱ اُم در جلد ۷ اُم، صفحه‌ی ۳۴۶ می‌فرمایند:

جناب حجةالاسلام مرحوم حاج شیخ عباس قمى در کتاب دعاى گران‏قدر مفاتیح الجنان در تعریف دعاى عظیم الشأن جوشن کبیر فرموده است: «و آن هزار اسم است و در آن است اسم اعظم...».

راقم سطور، حسن حسن‏ زاده آملى گوید: دعاى عظیم القدر جوشن کبیر هزار و یک اسم است، زیرا که بند پنجاه و پنجم آن حاوى یازده اسم الهى است:
۱. یا مَن نفذ فى کل شى‏ء أمره،
۲. یا مَن لحق بکل شى‏ء عمله،
۳. یا من بلغت الى‏ کلّ شى‏ء قدرته،
۴. یا من لا تحصى العباد نعمه،
۵. یا من لا تبلغ الخلائق شکره،
۶. یا من لاتدرک الأفهام جلاله،
۷. یا من لا تنال الأوهام کنهه،
۸. یا من العظمةُ و الکبریاء ردائه،
۹. یا من لا تُردُّ العبادُ قضائه،
۱۰. یا من لا مُلک إلّامُلکُه،
۱۱. یا من لا عطاء إلّا عطائُهُ،

قبلا برای بعضی از مجلات، مقالاتی می‌نوشتم؛ نه اینکه سفارشی بنویسم، بلکه در باب موضوعی مورد نظرم چیزی می‌نوشتم و به مجله‌ای که مرتبط بود می‌فرستادم. می‌دانید که اکثر مجله‌ها، حق ویرایش یادداشت را به خود می‌دهند؟! و من هم از این کار متنفرم! اینکه دیگری بیاید یادداشتت را بهم بریزد و پاراگراف‌ها را تغییر دهد و یا حتی استدلال‌ها را. البته منظورم زحماتی که ویراستاران می‌کشند نیست، زحماتی که به خاطر اشتباهات ما است. و از طرفی هم آنقدر گردن کُلُفت نشده‌ بودم که بگویم همین است و لاغیر و باید به همین صورت چاپ شود. از همین رو تصمیم گرفتم دیگر برای‌شان چیزی نفرستم. تقریبا سه سال می‌شود که هیچ یادداشتی برای هیچ‌ جایی نفرستادم. امّا این چند وقت ذهنم مشغول این شده است که از وقتی مقاله نوشتن را کنار گذاشته‌ام، مطالعات موضوعی هم نداشته‌ام! و برای شروع دوباره مطالعات موضوعی تصمیم گرفتم که یادداشت‌های شبهِ مقاله‌ای بنویسم که البته به خاطر بلندی آن شکیبایی و حوصله برای خواندنش لازم دارد.

امّا برای انتشار این یادداشت‌ها هم اول تصمیم گرفتن وبلاگی جدا بسازم ولی با خود گفتم این هم باعث پراکنده‌نویسی می‌شود و چه اشکالی دارد که در همین وبلاگ باشد؟ و علاوه‌بر آن احتیاجی به پیدا کردن مخاطب نیست، بلکه مخاطبین عزیز همین وبلاگ هستند. و البته برای آنکه یک آرشیو از این یادداشت‌ها درست کرده باشم؛ کانالی در پیامرسان ایرانی ایتا راه‌اندازی کردم به این آدرس: https://eitaa.com/hezaro1؛ اگر از این پیامرسان استفاده می‌کنید، می‌توانید با کلیک روی آدرس کانال وارد آن شوید.


از آن‌جایی که در ۲۳ ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱؛ سنگ بنای این کار گذاشته شده است، و در شب قدر حین خواندن دعای گران‌قدر جوشن کبیر این ایده‌ به ذهنم خطور کرده است؛ عنوان را هزار و یک یادداشت قرار دادم. البته دو کتاب علامه‌ حسن‌زاده،به نام هزار و یک نکته و هزار و یک کلمه، در این اقتباس بی‌تاثیر نبوده است.

به امید تاثیر‌گذاری بیشتر، هر یادداشت‌ را با یکی از این هزار و یک اسم که در این دعای شریف آمده است، شروع می‌کنم.


✒️من الله التوفیق
۲۳ رمضان ۱۴۴۱
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
2020-05-17
07:46:44

اپیزود اول: امسال همه چیزش متفاوت بود؛ ماه مبارک هم استثنا نداشت، وقتی پای سلامتی به میان بیاید، دین‌داری هم متفاوت می‌شود. امسال ماه مبارک رمضان خیلی متفاوت بود. بدونِ مسجد گذراندیم؛ تنها زمانی که فرصت داشتیم کمی با مسجد آشتی کنیم، مسجد‌ها تعطیل بودند. شب‌های قدر را نداشتیم؛ ماه رمضان است و شب‌های قدر آن. فکر نکنم کسی باور می‌شد که روزی برسد که مساجد آن هم در شب‌های قدر تعطیل شود. سال‌های قبل به هر زحمتی بود، برای شب قدر خود را به حرم‌های مطهر می‌رساندیم، امّا امسال ...

 

اپیزود دوم: سه سالی می‌شود که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با فضای مجازی قطع می‌کنم، از تجربه سال اول فهمیدم که این حال خوش ارزش این دوری را دارد. سال‌های قبل به کل اینترنتم را قطع می‌کردم و تا جایی که امکان داشت، تماس‌های تلفنی را هم کم می‌کردم و همچنین پیامک‌ها را. امّا امسال کرونا شرایط را متفاوت کرده بود؛ زندگی در دوران قرنطینه شدیدا وابسته شده بود به اینترنت؛ مجبور بودم به بعضی از جا‌ها متصل باشم. برای تحصیل و برای کار. با این وجود تمام تلاشم را کردم که محدود باشد و قسمت‌های اختیاری را انجام ندهم و سرقرار دوری از اینترنت بمانم. ولی خوب همان اوایل ماه مبارک، شاید سه یا چهار روز گذشته بود که یک شکست خوردم، آن هم به خاطر اتصال اینترنتی که مسائل شغلی و تحصیلی به وجود آورده بود. سرکی به وبلاگ کشیدم و دیدم که دوستان لطف داشتند و نظراتی گذاشتند که سعی کردم نظرات را نخوانم و بعد از عید فطر با خواندنشان، جواب هم بدهم؛ امّا با نگاهی اجمالی متوجه شدم که حواسم نبوده لینک کتاب‌هایی که معرفی کردم را تصحیح کنم، لذا سریع آن لینک‌ها را تصحیح کردم و از فضای وبلاگ خارج شدم. و بعد از این شکست توانستم پیروزی غلبه بر اینترنت را کسب کنم :)

 

اپیزود سوم: ماه مبارک را می‌گویند بهار قرآن است؛ یعنی باید با قرآن مرتبط بود، نمی‌دانم چرا تلاوت قرآن در ماه مبارک این‌قدر دل‌چسب است؟ در این ماه باید مشغول به قرآن بود، تلاوت، قرائت، خواندن ترجمه و تفسیر، تفکر در قرآن و معانی آن و ... امسال با جمعی که خانم شیری صاحب وبلاگ بانوچه راه انداخته بودند قرآن خواندم؛ توفیق خوبی بود که توانستم با این جمع خوب باشم. شاید تقریبا هر سه روز یک ختم قرآن می‌خواندیم. اینکه با هم یک کار جمعی انجام می‌دادیم، احساس خوبی داشت. اصلا نفس کار جمعی خودش لذت‌بخش است چه برسد به اینکه با یک جمع عالی یک کار فوق‌العاده در بهترین زمان انجام شود.
از همین‌جا بر خود لازم می‌دانم که از تمام کسانی که جمع را تشکیل دادند و زحمت دورهم نگه‌داشتن را کشیدند، تشکر کنم به ویژه از کسانی که زحمتِ تقسیم ختم‌های قرآن و اطلاع رسانی را کشیدند. ان شاءالله که اجرشان را صاحب همین ماه عزیز، حضرت حق تعالی بدهد.

 

اپیزود چهارم: شب‌های قدر که بهترین شب‌ برای رهایی از مشکلات گنداب دنیا است و هنگامه اتصال به دریای رحمت‌الهی است و در این شب باید مشکلات دنیا را فراموش کنیم، مشکلی خانوادگی برایم به وجود آمده بود که البته هنوز هم حل نشده است. ولی آن‌که شب قدر ذهن و فکر آدمی را درگیر خود کرده بود، خیلی آزار دهنده بود، شبی که یک‌سال برایش انتظاری کشیده بودم نباید به این فکر‌ها می‌گذشت. هر چند تلاش کردم ذهنم را آزاد کنم و به مشکلات فکر نکنم ولی خوب اثرش را داشت و آن بهره‌ی لازم را نتوانستم ببرم.

 

اپیزود پنحم: شما تا به‌حال در ماه مبارک رمضان به دندانپزشکی رفته‌اید؟ من امسال مجبور شدم بروم و البته یکی از روزه‌هایم را هم خوردم. البته این دندان در شب عید نوروز مشکل پیدا کرده بود ولی چون کرونا دندانپزشکی‌ها را تعطیل کرده بود با آن ساختم؛ امّا در روز‌های روزه‌داری دیگر طاقت نیاوردم و وقتی فهمیدم که دندانپزشکی‌ها باز شدند سریع‌تر خودم را به اولین دندانپزشکی رساندم. و خوب نتیجه‌ آن هم این شد که مجبور شدم یکی از روز‌هایم را بخورم و بعدا قضایش را بگیرم. هرچند خیلی ناراحت بودم و نمی‌خواستم حتی یک روزه از این ماه مبارک را از دست بدهم ولی کاری بود که شده بود!

 

اپیزود ششم: قدسی که در خانه بودیم. همین یک جمله برای نشستن غمی بزرگ روی دل کافی است. اصلا وقتی با زبان روزه توی گرما، مرگ بر اسرائیل نگوییم، انگار ماه رمضان نبوده است. ماه رمضان است و روز و قدس.
پویشی راه افتاده بود که مرگ بر اسرائیل ما در امسال حذف نرم‌افزار‌ها و شبکه‌های اجتماعی اسرائیلی است؛ من که تقریبا از کمی بعد از فیلتر شدن تلگرام از آن استفاده نمی‌کردم و کانالی که داشتم غیرفعال بود، امّا خوب واتس‌اپ رو داشتم و همچنین در اینستا حساب داشتم و از طریق مرورگر گاهی سری به آن می‌کشیدم. در این روز هر سه حساب را پاک کردم. هرچند ممکن است بعدا به مشکلاتی بر بخورم ولی ارزشش را ندارد، تحمل می‌کنیم این سختی‌ها را هم.

 

اپیزود هفتم: خبری خوشحال کننده در ۳ / ۳ / ۹۹؛ همراه با خبر عید برایم آمد که حال و هوایم را عوض کرد. از آنجایی که عادت ندارم زندگی خصوصی‌ام را همه‌جا جار بزنم، این‌جا هم در موردش چیزی نمی‌گویم و تنها همین اصل بودن یک خبر خوش و حال خوش را برای ثبت شدن نوشتم.

 

اپیزود هشتم: ‌فکر می‌کردم امسال باید نماز عید فطر را هم در خانه باشیم، ولی خوب ظاهرا با فاصله‌گذاری‌ها تنواستند نماز برپا کنند، ولی من که خوب به خاطر اختلافی که در رؤیت هلال پیش‌آمده بود باعث شد توفیق نماز نداشته باشم. آخر مقلد آیت الله مکارم شیرازی هستم، و ایشان گفته بودند که یکشنبه ۳۰ ماه رمضان است و فردای آن یعنی دوشنبه عید است، و خوب من هم گفتم اشکالی ندارد فردا نماز می‌خوانم؛ که بعد از ظهر شده بود که خبری از سایت اطلاع‌رسانی دفتر ایشان خواندم که بر ایشان هلال ماه محرز شده و همان یکشنبه را عید اعلام کردند، و خوب وقت نماز گذشته بود ولی روزه را باید می‌خوردیم. چون روزه گرفتن در عید فطر حرام است.
این اختلافی هم که در بین مراجع عظام تقلید پیش آمده بود طبیعی بود، بحث علمی بود و اختلاف مبنایی است که از گذشته بین مراجع بوده، این که دیدن هلال به چشم مسلح -یعنی با تلسکپ- کفایت می‌کند یا نه؟ که دسته‌ای از مراجع می‌گفتند کفایت می‌کند یکشنبه را عید اعلام کرده بودند و دسته‌ی دیگر می‌گفتند برای اثبات اول ماه باید با چشم غیر مصلح هلال ماه دیده شود. آیت‌الله مکارم هم از قبیل دسته دوم بودند و در روز یکشنبه بر ایشان محرز شده بود که هلال ماه را با چشم عادی و غیر مسلح هم می‌شود دید.
بعضی از دوستان برای‌شان شبه پیش آمده بود که این چه وضعی است؟ خوب این اختلافات در تمام مباحث علمی وجود دارد و هرکس باید طبق فتوای مرجع خود عمل کند، همان‌طور که در اصل رجوع به مرجع کسی را ماخذه نمی‌کنند در این موارد هم اگر خلاف واقع رخ دهد کسی را ماخذه نمی‌کنند. ساده‌ترین مثال دم دستی که اکثرا آن را درک کرده‌ایم رجوع به پزشک است، یک پزشک نظری می‌دهد و پزشک دیگری نظر دیگری. و کسی به ما نمی‌گوید اشتباه کردید که از باب رجوع جاهل به عالم به پزشک مراحعه کردید و از قضا نظرش اشتباه در آمد.

 

اپیزود آخر: در این مدتی که نبودم، دوستان بلاگر پست‌های زیادی گذاشتند، به امید خدا به مرر زمان می‌خوانم‌شان. از آنجایی که با اینوریدر مطالب دوستان بلاگر رو دنبال می‌کنم، هیچ یک از مطالب رو از دست ندادم، حتی آن‌هایی را که حذف کرده‌اند. و در پایان ببخشید که سرتان را درد آوردم و طولانی شد!

 

عید‌تون مبارک

دو سالی است که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با وبلاگ و اینترنت قطع می‌کنم؛ سال اول که این‌کار را کردم بدون هیچ اعلانی در وبلاگم به مدت یک ماه نبودم ولی سال قبل پستی نوشتم که تا حدودی دلیل این‌کار را در آن پست گفتم. تجربه‌ای خوبی بود و تصمیم دارم آن را امسال هم عملی کنم.
در این روز‌ها که نیستم پیشنهادم پیوند‌های روزانه است به خصوص که قسمت آرشیو آن هم راه افتاده است. و همچنین در پست سال قبل دو کتاب هم پیشنهاد داده بودم که دوباره همان دو کتاب را پیشنهاد می‌دهم. این دو کتاب ارزش هر سال خوانده شدن را دارند.

 

 

تا عید فطر خدانگه‌دار
و التماس دعا

وقتی کاری را دسته جمعی انجام می‌دهیم، کار خیلی بهتر پیش می‌رود و تنبلی‌ها کم می‌شود و وقتی انگیزه‌مان کم می‌شود دیگر دوستانِ جمع  هُل‌مان می‌دهند. و اگر در میان راه کسی کم آورد ما به تلافی هُلی که دادند، دست‌شان را می‌گیریم و در مسیر هم قدم می‌شویم. مثل وقتی گروهی به کوه می‌رویم؛ حرفه‌ای‌ها باید گذشت کنند و مبتدی‌ها هم باید تلاش بیشتر، تا گروه یک دست باشد و با هم به قله برسیم.

یکی از مسائلی که شدیدا به آن نیاز داریم کار جمعی است که متاسفانه در میان ما بسیار ضعیف است و فرد‌گرایی به شدّت روبه‌ افزایش است؛ که البته این هم از سوغاتی‌های غرب است که به اصطلاح درس‌خوانده‌های آن‌ور آبی برای‌مان آورده‌اند. بُگذریم.

گرایش به جمع و اجتماع در دین‌مان هم مورد تاکید است. و از گذاره‌هایی است که شدیدا هم به آن سفارش شده است، نمونه‌ آن اهتمام ویژه دین عزیزمان به نماز جماعت است که به این صورت ثواب برای آن قرار داده است. و از این قبیل سفارشات ...

خلاصه این پرچانگی‌ها برای معرفی یک کار‌ِ گروهی در همین فضای وبلاگی است که چند سالی است در ماه مبارک رمضان دایر می‌شود. مجازی دور هم جمع می‌شوند و قرآن را ختم می‌کنند؛ هر کس به اندازه‌ی توان خودش. و این را بگویم که تا ۵ اردیبهشت مهلت ثیت‌نام دارید. من که ثبت‌نام کردم. می‌دانم که خیلی‌ از شما عزیزان در ماه مبارک رمضان قرآن می‌خوانید و با آن انس می‌گیرید؛ بیایید این‌بار با هم قرآن بخوانیم!

آیا لازم است از اهمیت تلاوت قرآن در بهار قرآن -ماه مبارک رمضان- بگویم و سرتان را درد بیاورم؟

از بیستم شعبان تا آخر ماه مبارک رمضان مناسب است که یک اربعین دعای عهد را بخوانید و ملتزم باشید.
این، یک نوع استقرار در محبت و ولایت می‌آورد. بعد از نماز صبح دعای عهد را انسان چهل روز ادامه بدهد، این دیگر می‌ماند. بعد هم اگر برایش ملکه شد، ادامه بدهد؛ ولی از هجدهم - بیستم ماه شعبان تا آخر ماه رمضان چهل روز بدون فاصله می توان دعای عهد را ادامه داد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری

مدرنیته و نفسانیت امانیسم عامل تمام بدبختی بشر امروز است، نمونه بارز جنایت‌های مدرنیته کشتار‌های بی‌سابقه جنگ جهانی اول و دوم است و حتی این ویروس کرونا هم ریشه در آن دارد؛ که در آینده مشخص می‌شود جنگ جهانی سوم بوده است یا نه!

اسکافیلد و بلیک دو سرباز جوان انگلیسی در مأموریتی غیر ممکن باید با پیغام بردن برای گردان دوم جان ۱۶۰۰ نفر را نجات دهند. آن‌ها زمان بسیار کمی‌دارند و عقربه‌ها به سرعت پیش‌ می‌روند و آن‌ها باید خود را سریع‌تر به گردان برسانند تا این گردان در تله‌ای که برای‌شان آماده شده نروند. و از طرفی بلیک یک انگیزه شخصی هم دارد؛ برادرش. برادر بلیک در این گردان خدمت می‌کند و جان او هم در خطر است.

خط داستانی نسبتا جذابی دارد بخصوص که تلاقی‌های مرگ و زندگی در آن جریان دارد. امّا اگر بخواهم بگویم آموزنده بود، نمی‌توانم بگویم؛ حداقل برای من آموزنده نبود و ارزش وقت‌گذاری نداشت، به‌خصوص در این مقطع که فرصت‌هایم خیلی محدود شده است. امّا نکته‌ای که به نظرم جالب آمد و شما هم اگر این فیلم را تماشا کردید به آن توجه کنید این است که در هر صحنه‌ای از این فیلم،‌ خاطراتی که از دوران دفاع مقدس شنیده‌ام، به ذهنم تداعی می‌شد، البته نه به خاطر شباهت بلکه به خاطر تضاد بسیاری که داشتند. حتما فیلمی و یا کتابی از دوران دفاع مقدس خوانده‌اید؟ وقتی در مقام مقایسه برمی‌آییم واقعا تفاوت را احساس می‌کنیم و معجزه بودن ۸ سال دفاع مقدس خودمان را درک می‌کنیم. مثل وقتی که کتاب در غرب خبری نیست و یا کتاب وداع با اسلحه را می‌خوانیم.

متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به این شرح است:
بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه‌ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده‌ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان‌شاءالله. / مرداد ۹۸.(منبع)
 
وقتی رهبر انقلاب در مورد این کتاب اینگونه سخن می‌گوید دیگر من چه می‌توانم بگویم؟ تنها می‌توانم بگویم این جاذبه و کششی که ایشان از آن صحبت می‌کند من هم هنگام خواندن کتاب تجربه کردم. با وجود آن که مخاطب این کتاب نوجوانان است، برای جوانان هم جذاب خواهد بود و تا حدودی برای بزرگسالان. از آن کتاب‌هایی است که می‌تواند شما را مجبور کند در یک نشست تمامش کنید. و این تصویری که رهبر انقلاب می‌گویند درست و واقعی است، بسیار زیبا و هنرمندانه روایت شده است. و واقعا اگر می‌خواهید از شرایط قبل از انقلاب اطلاع کسب کنید داستان مفیدی است به خصوص اگر می‌خواهید فرزندان‌تان هم آن را بخوانند.
در این کتاب  داستان زندگی خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط به تصویر کشیده می‌شود که در مقطع تاریخی هفدهم شهریور تا بیست‌و‌ششم دی‌ماه ۱۳۵۷ درگیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شده‌اند. تک‌تک اعضای خوانده حتی عزیز با دعا‌هایش و حتی پدری که مخالف مبارزات بود.

به عنوان آنچه‌گذشت قبل از خوندن این پست اینجا را بخونید. و اینجا اگر حوصله اجازه داد.
می‌دونم بین پست قبلی و این پست که قرار بود سلسله‌وار باشه فاصله زیادی افتاد، ولی شما با بزرگواریتون  این کاهلی‌ منو ببخشید!


این یک قاعده است که هرگاه انسان به «خود»ش رجوع ‌کند، اگر احساس کند زندگی و کارهایش بیهوده و بی‌فایده است، دچار پوچی می‌شود؛ و همین که این احساس به او دست دهد، اضطرابی نیز در او به‌وجود می‌آید که باعث تشویش و سرگردانی و «چه کنم؟ چه کنمِ؟» او می‌شود، هر وقت انسان اضطرابی را در «خود» حس می‌کند اگر خط آن را بگیرد و ادامه دهد، به پوچی یا ضرر می‌رسد. اگر عمیقاً ارزیابی کنیم؛ ریشه احساس پوچی‌برمی‌گردد به این‌که انسان فکر کند خودش برای رسیدن به مقصد و هدفش کافی است و لذا با تکیه بر خود و نظر استقلالی به «خود»، می‌خواهد امورات خود را ادامه دهد.

خداوند می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ ای مردم شما ذاتاً فقیرید و هیچ چیزی از خود ندارید و تنها خدا غنی و ستوده است.

پس وقتی به «خود»مان نظر کنیم، می‌‌بینیم از «خود» هیچ چیز نداریم؛ حال اگر در همین هیچ‌بودن خود متوقف شویم به پوچی می‌رسیم، و پوچی هم در نهایت موجب اضطراب است.
اما اگر در عین توجه به هیچ‌بودنِ خود، به حق نظر شود و از پرتو نور او بهره بگیریم، می‌‌یابیم همه چیز از خدای «غنیِِ حمید» است و می‌توانیم به نور غنیِ حمید متصل شویم و در نتیجه به غنا و کمال برسد؛ یعنی به آرامش و اعتماد دست یابیم و از پوچی و اضطراب رهایی.

مرگ از موضوعاتی است که به راحتی از ذهنم بیرون نمی‌رود؛ نه آن که بترسم؛ بلکه همیشه دلم می‌خواست از آن سردربیاورم. در فهمیدن همیشه لذتی وصف‌ناپذیر است، مخصوصا اگر از مفاهیم پیچیده و مجهول باشد. در آینده بیشتر در موردش می‌نویسم؛ امّا امروز به مناسبت چالشی که سید‌جواد (سکوت) راه انداخته است این پست را نوشتم.

از عنوان پست مشخص است که چالش چیست و از چه قرار است؛ قرار است ۱۰ کاری که می‌خواهیم حتما قبل از مرگ‌مان انجام دهیم در یک پست لیست کنیم و در پایان حداقل از ۵ نفر برای این چالش دعوت کنیم.

 

سیاهه من:

۱. مطالعه قرآن در سحر برایم شاکله شود
۲. یکباردیگر پیاده زیارت ابعین امام حسین علیه‌السلام بروم
۳. مکه و مدینه و قبرستان بقیع را زیارت کنم 
۴. و همچنین سوریه
۵. یک سفر به لبنان و بعد از آن به فلسطین بروم(ترجیحا با خانواده)
۶. حداقل یکی از فرزندانم را برای خدمت به این انقلاب تربیت کنم
۷.حکمت متعالیه صدرا و فصوص محی‌الدین را بفهمم
۸. یک دور المیزان را از استادی درس بگیرم
۹. صوتی‌های از مرحوم مهندسی که کتاب ۴۰‌حدیث امام را شرح داده است، گوش کنم
۱۰. یک دور مثنوی معنوی بخوانم

 

مدعوّین به این چالش:

آقای صفایی نژاد - وبلاگ دارالمجانین - میرزامهدی - مهدی (سفر نویسنده) - بلاگی از آن خود - وبلاگ انار - نقل بلاگ - رهام نوشت‌ها - Hard Time - آقا گل - الرّقیم  و همه‌ی دوستانی که نام‌مبارک‌شان از قلم افتاده

* می‌دانم بعضی از دوستان را دیگران هم دعوت کردند ولی من هم می‌خواستم از ایشان دعوت کنم تا انگیزه‌شان دوچندان شود. دوستانی که شرکت می‌کنند لینک مطلب رو برا سید‌جواد بفرستن

زمانی که عدالتِ در بیانِ حقیقت از میان می‌رود، حقیقت از میان می‌رود.

نادر ابراهیمی/چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم 

بعد از قرار دادن یک فیلم از آپارات در این پست، تعدادی از دوستان در نظرات خصوصی پرسیده بودند که چه‌جوری از آپارات بدون خرید کد‌ جاوا فیلم در وبلاگ بزاریم؟
من هم این را از نقل‌بلاگ یاد گرفتم، و هرچند که در پیوند‌های روزانه به آن مطلب لینک داده بودم ولی باز هم دوستان به پیوندهای روزانه نیم‌نگاهی نکردند. آیا لازم است که به این پست ارجاعتان بدهم؟

لذا مطلب آموزشی نقل‌بلاگ را با ذکر منبع اینجا می‌آورم تا علاوه برآنکه دوستان هم بیاموزند در جزوه‌ی وبلاگ‌نویسی خودم هم آرشیو شود.
 

بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی بازآ

ای واقف اسرار ضمیر همه کس

در حالت عجز، دستگیر همه کس

یارب تو مرا توبه ده و عذر پذیر

ای توبه‌ده و عذرپذیر همه کس

جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه

بی‌یاد تو هرجا که نشستم، توبه

در حضرت تو، توبه شکستم صدبار

زین توبه که صد بار شکستم، توبه

ابوسعید ابوالخیر

چند وقتی می‌شود که سایت و یا وبلاگی معرفی نکردم(+). البته این از نکات وبلاگ‌نویسی است که سایت یا وبلاگ معرفی کنیم که اگر عمری باقی بود در فرصتی دیگر در موردش می‌نویسم. امّا امروز می‌خواهم سایت خودنویس را معرفی کنیم که شاید برای وبلاگ‌نویس‌ها جذاب باشد. این‌بار سایت خودنویس مسابقه کلمات علیه کرونا را برگذار کرده و جوایز مالی نسبتا خوبی هم در نظر گرفته است.
می‌توانید شرکت کنید و قلم خود را محک بزنید و شاید پولی هم به جیب بزنید!

ما وقتی احتمال بدهیم کسی کرونا گرفته، اصلا نزدیکش هم نمی‌شویم؛ حتی اگر از نزدیکانمان باشد. حالا فکرش را بکنید که این افرادی که قرار است غسل داده بشوند قطعی کرونا گرفته‌اند و به همین دلیل هم فوت کرده‌اند.
شهامت و شجاعت و ایثار و از خود گذشتگیِ این افراد جهادی که مردگان کرونا را غسل می‌دهند، واقعا ستودنی است. فیلم زیر مستندی حدودا ۴ دقیقه‌ای است که از نزدیک با حال و هوای این مجاهدان سلامت آشنا شویم.

تماشا در کیفیت‌های مختلف در آپارات

با عصبانیت آمد؛ مردی مسن بود. از دست یک‌گروه جوان شکایت داشت؛ می‌گفت: یا آهنگ گوش میدن، یا بلند بلند می خندن؛ اینجا حُرمَت داره، جای آهنگ‌گوش‌ دادن نیس.

رفتم کنارشان نشستم. بعد از احوال پرسی و کمی گرم گرفتن، به آرامی گفتم: رفقا! اینجا حسینیه‌ست و بقیه از آهنگ گذاشتن‌تون، ناراحت شدن ...
جوانی که گردنبندی به گردن داشت و زیر ابرو برداشته بود، گفت: رو چِشَم حاجی و آهنگ را، قطع کرد.
و ادامه داد: آقای اعلایی اینجا هم، مثه جبهه اخراجی می‌خواد بالاخره! و همه زدند زیر خنده!
دلم نیامد از جمعشان جدا شوم. با وجود اینکه به قسمت‌های دیگر هم باید سرکشی می‌کردم، کمی دیگر در کنارشان ماندم. فهمیدم اصلا اهل نماز خواندن نیستند و تقریبا، بقیه چیزهایشان هم، در همین حدود است.

سوالی مثل خوره مغزم را می‌خورد؛ آخر هم دوام نیاوردم و از آن‌ها پرسیدم: چی شد اومدین اینجا؟ کارگاه تولید ماسک ... هرشب، ساعت ۱۰ شب میاین، تا ۴ صُب کار می کنین، پولم هم که نمی گیرید!!
یکی از آن‌ جمع، که بزرگتر از بقیه بود، گفت: ما هر شب دور هم جمع میشدیم ... باغ، سینما، یا هرجای دیگه ... خلاصه، دور هم، خوشیم! و هر جوری هم بشه، خوش میگذرونیم!
یه روز دیدم یکی از رفقای دبیرستان، که بسیجی بود، استوری کرده، برای تولید ماسک، نیروی جهادی نیاز داریم؛ ساعت ۱۰ شب، تا ۴ صبح. شب که بچه‌ها زنگ زدن بیا بیرون، ما دم دریم، گفتم شما برید؛ من امشب نمیام ... بعدِ کلی اصرار، قضیه را گفتم. دیدم اونا هم گفتن ما هم میایم. نتیجه‌ش شد، این جمعی که اینجا می بینین ...

شاید ادامه داشته باشد ...

خاطره‌ی یکی از رفقای جهادی

ماه شعبان برای خودش یک فصل از زندگی است. در زندگی معنوی ما فصل مناجات، ماه شعبان است. البته در دیگر فصل‌ها زندگی هم مناجات نقش پررنگی باید داشته باشد ولی فصل مناجات شعبان است.
چگونه به تابستان می‌گوییم فصل هندوانه؟ و یا مثلا فصل زولبیا و بامیه ماه مبارک رمضان است و یا فصل مرکبات زمستان است. در شعبان هم مناجات از لازمه‌های زندگی ما است و فصل آن است.

پنج‌شنبه ۲۹ اسفند، آخرین روز سال، توفیقی دست داد که همراه گروهی جهادی باشم. حافظان سلامت از بچه‌های بسیج، ایستگاه سلامت در بیرون از شهر  برپا کرده بودند. یک ساعت مانده به ظهر بود که همراه با دو تن از دوستان به آن‌ها پیوستیم.
در این ایستگاه سلامت؛ اول از همه با تلمبه سم‌پاشی ضد عفونی بدنه ماشین‌ها انجام می‌شد و بعد از آن قسمت‌هایی از ماشین که تماس بیشتری با بدن داشت ضد عفونی می‌شد؛ مثل دست‌گیره در، ستون ماشین و ... و بعد از آن تب سنجی سرنشینان ماشین انجام می‌شد. و این کار آخر بر عهده من بود.

از آن‌جایی که ایستگاه سلامت در ورودی بخش بود، اگر افرادی مشکوک به ویروس کرونا بودند به بهداری ارجاع داده می‌شدند، ولی خوشبختانه از ظهر که من آنجا بودم این‌چنین موردی نداشتیم و از دوستان که پرسیدم قبل از ظهر هم چنین مورد را نداشتند. تنها چند مورد انگشت شمار تب ۳۸ درجه که محدوده خطر محسوب می‌شود، داشتیم که از آن موارد هم پس از استراحت کوتاهی در سایه دمای بدنشان پایین آمد.

از این‌ها که بگذریم نکته‌ی اصلی این کار جایی بود که مردم احساس خوبی داشتند که کسانی هستند که به فکر سلامتی آن‌ها هستند و تشکر‌هایی که می‌کرند به ما حس خوبی می‌داد و باعث انرژی گرفتن ما می‌شد. هر چند بودند کسانی که ناراضی بودند و اعتراض داشتند که این چه وضعی است چرا راه را بندآورده‌اید و فلان و بیسار . که وقتی روی خوش و خندان ما را می‌دیدند کوتاه می‌آمدند و مخصوصا وقتی می‌شنیدند که ما به آن‌ها می‌گفتیم که : فقط به خاطر سلامتی خودتان و عزیزان‌تان این کار‌ها انجام می‌شود.

البته بماند که بعضی‌ها از لاین خلاف فرار می‌کردند.

نقل بلاگ پویشی راه انداخته است که مخاطب آن مدیران بیان هستند. وقتی این پویش راه افتاد به یاد پویش اقای صفایی‌نژاد افتادم. از آنجایی که آقای قدیری به آن واکنش نشان داده بود با خود گفتم شاید این پویش هم توجه‌شان را جلب کند ولی یک مانع بزرگ وجود دارد که خیلی از بلاگر‌ها ناامید شده‌اند، چرا که به جز اضافه شدن یک کشو در قسمت نظرات پویش قبلی ثمره‌ای نداشته است. و این نا‌امیدی باعث می‌شود که خیلی از دوستان بلاگر دست به کیبورد نبرند و این چالش وسعت پیدا نکند و به گوش مدیران نرسد. نمونه‌اش خود من؛ وقتی پست نقل بلاگ را خواندم، در دل خنده‌ای تمسخر آمیز زدم و گفتم چه خوش‌خیال ... 

و اصلا فکرش را نمی‌کردم با یک دعوت من هم در این پویش شرکت کنم. که وقتی دعوت آقای صفایی‌نژاد را دیدم، نتوانستم رد کنم و به خاطر احترامی که برای ایشان قائلم با خود گفتم در این پویش شرکت خواهم کرد و از دوستانی هم برای شرکت در این پویش دعوت می‌کنم.
 

امّا پویش، خوب می‌توانید به لینک اصلی رجوع کنید و از آن سر در بیاورید و خلاصه‌اش این است که بیان مشکلت چیست؟ از ما کاری برمی‌آید؟ و به عنوان پیشنهاد این ایده‌ها را برایت داریم ...

 

و آنچه که به ذهن من می‌رسد؛ این است که مشکل اصلی بیان پول است. همانطور که بعضی از شرکت‌کنندگان در پویش هم به آن اشاره کردند. سه پیشنهاد آقای صفایی‌نژاد پیشنهاد‌های خوبی است. و در کنار آن‌ها من به این فکر می‌کنم که به دنبال اسپانسر بروند و نکته مهم‌تر این که به دنبال حل مشکل باشند و واقعا بخواهند مشکل را حل کنند، آن‌گاه حتما می‌توانند راه‌حلی پیدا کنند. و به نظرم اسپانسر یافتن ایده خوبی باشد؛ به عنوان مثال صاحبان روبیکا شاید بدشان نیاید ... هرچند اصلا از روبیکا و کار‌هایش خوشم نمی‌آید و احساس می‌کنم اگر قبل از استفاده از روبیکا باید بسیار فکر کرد.
و پیشنهاد بعدی این است که امکانات رایگان را محدود کنند و امکانات اختیاری را گسترش بدهند، مثلا لازم نیست ۵ هزار پست برای همه فعال باشد، می‌توان یک صفر از آن کم کرد و محلی برای کسب درآمد باشد. و ...

حرف‌ها بسیار است ولی خوب باید مدیران بیان بخواهند و دست به کار شوند باید اتاق فکر راه بیندازند، اگر واقعا به فکر بقا هستند. و اگر هم قرار است چراغ بیان هم مانند دیگر چیز‌ها خاموش شود هر چه زود‌تر بگویند با نفرت کمتری از آن‌ها خدا‌حافظی خواهیم کرد، هرچند جدایی و دور شدن از دوستان بلاگر سخت است.

امّا کسانی که من دعوت می‌کنم تمام کسانی هستند که این پست را تا اینجایش خواندند، شما که تا این‌جا خواندید در این پویش شرکت کنید تا باخیالی راحت شب سر بربالین بگذارید و علاوه بر این از دوستان دیگر به صورت خاص دعوت می‌کنم که در نظرات خصوصی به آن‌ها خبر می‌دهم.

* دوستانی که شرکت کردند لینک پست‌شان را برای نقل بلاگ بفرستند.

 

فیلم زندانی‌ها ده‌نمکی به فوق العادگی دیگر فیلم‌هایش نبود، امّا ارزش دیدن و وقت گذاشتن را داشت. می‌دانید وقتی ما ده‌نمکی را با سری اخراجی‌هایش که هنوز هم که هنوز است جذاب است می‌شناسیم، توقع بالاتری از او داریم.(هر چند که به اخراجی‌ها هم نقد‌هایی داریم).

درون‌مایه و تم فیلم زندانی‌ها خوب است مخصوصا که با نگاه طنز با آن برخورد شده است ولی توقع از ده‌نمکی بیشتر بود که چیز بهتری از آب دربیاورد ... البته این‌بار آقای ده‌نمکی به مفهومی روی آورده بود که کسی در سینما به آن نمی‌پردازد، به اعتقادات دینی و انتظار. و خوب طبیعی است که در جریان سینما هنوز در این زمینه تجربیات کم است و رشد کمی داریم و نمی‌شود توقع فیلمی آنچنان قوی داشت.
ولی از همه‌ی این‌ها گذشته در پایان احساس می‌کنم که این فیلم می‌تواند تاثیر گذار باشد و برای این ایّام نوروز که قرار است از خانه بیرون نرویم پیشنهاد می‌کنم که با خانواده بنشینید و تماشا کنید.

یک: دیروز که اولین روز سال ۹۹ بود، به احترام شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام که در همان روز بود، سال نو را تبریک نگفتم و تبریک و شاد باش را برای امروز گذاشتم. پس حالا هم عید نوروز و هم عید مبعث را تبریک می‌گویم و برای تک‌تک‌تان آرزوی سالی به دور از بیماری و بلا و پر از سلامتی دارم.

 

دو: صبح که از خواب پاشدم احساس می‌کردم خیلی خوابم میاد و بدنم کوفته است. یکم که فکر کردم یادم اومد که دیشب ساعت‌هارو جلو بردن. من همیشه دو روز از سال رو با ساعت مشکل دارم، یکی اول سال که ساعت رو جلو می‌برن دومی وقتی که ساعت رو عقب میارن. اصلا اولین بار این طرح  به فکر کی رسید؟ یادتون هست یه بار احمدی‌نژاد این طرح رو اجرا نکرد؟

سال  ۹۸؛ سال رونق تولید؛ سالی که با سیل آغاز و با کرونا تمام شد. و بچه‌های جهادی هم در اولش بودند و هم در آخر؛ با جهاد شروع کردند و با جهاد به پایان رساندند.

 

مرور سالی که گذشت:

- شعار سال که توسط رهبر انقلاب انتخاب شد، خیلی از نظریه پردازان را از این همه بینش به تعجب واداشت.

- سفره‌ی اعتکاف این بار در کنار سفره هفت‌سین نوروزی پهن شده بود و معتکفینی که دعای تحویل سال را هنگام میهمانی در مساجد خواندند.

- سیلی خانه خراب کن.

- تلاش‌های مجدّانه جهادی‌ها و شعار تو دهنی به بعضی‌ها که: اول بیل بزن و بعد حرف بزن ... و حضور جالب طلاب و روحانیون در عرصه عمل.

- رفتن کارلس کیروش

- شهرداری که در دعوای خانوادگی با اسلحع همسرش را به قتل رساند و با خیال راحت در کلانتری نشست و اعتراف کرد.

- بچه‌های سپاه با کولاکی که در انداختن پهباد آمریکایی داشتند.

- قهرمانی جوانان والیبالیست که با بودجه کم از بزرگسالان جلو افتادند.

- کودک ۸ ساله‌ای که در ورزشگاه آزادی جان باخت.

- حمله به نفتکش ایرانی

- آبان و گرانی‌بنزینش و بی‌خبری رئیس جمهور و این بار فتنه بنزین.

- ۱۳ دی و داغی که از شهادت سردار مقامت بردل‌مان نشست که با موشک باران شدن پایگاه آمریکایی عین الاسد کمی از این داغ کم شد ولی انتقام سخت هنوز هم ادامه دارد.

- حضور میلیونی مردم دل‌بسته به این خاک و نظام؛ چه در تهران و چه در کرمان و دیگر شهر‌ها

- شهدای پرواز اکراین و شهدای کرمان

- کرونا و جهادگران در خط مقدم

 

 

اگر چیزی را از قلم انداختم شما بگویید؟

طاقچه مثل سال قبل برای ایام عیّد نوروز گردونه گذاشته؛ گردونه امسالش جوایز متعددی نسبت به سال قبل داره ... اگه از این فروشگاه کتاب الکترونیک استفاده می‌کنید این فرصت رو از دست ندید و هر روز گردونه رو بچرخونید و جایزه بگیرید.
و اگه هم اهل کتاب نیستید یک‌بار هم که شده امتحانش کنید شاید کتاب‌های صوتی جذب‌تون کرد. البته این رو هم بگم که کتاب‌های رایگان هم داره.

 
چند وقت پیش یک کتاب متنی توی گردونه برنده شدم؛کتاب مینیمالیسم دیجیتال
هنوز کتاب رو تموم نکردم وگرنه حتما توی یک پست جداگانه در موردش می‌نوشتم؛ امّا تا همین وسطش هم که خوندم توی من تاثیر داشته؛ مثلا توی همین وبلاگ قسمت مخالف/موافق و همین‌طور قسمت دنبال کنندگان رو حذف کردم و و تغییر رویه‌ای در مورد وبلاگ خوندنم، دادم.

این فرصت را از دست ندهید.... برای روز اول هنوز چند ساعت وقت هست.

اگر روز اول را از دست دادید دیگر روز‌‌ها را مغتنم بشمارید...

 بعد از خواندن نماز دعا کنید شرّ این ویروس منحوس کم شود.

منبع عکس و توصیه

در خانه ماندن‌های این‌روز‌ها موجب شده که به خیلی از کار‌های عقب افتاده برسم. و همچنین فرصتی است که فیلم‌هایی که در برنامه داشتم را ببینم.

امروز مستند 《هاشمی زنده است》 را دیدم، مستند زیبایی بود و ارزش دیدن و وقت گذاشتن دارد، مخصوصا اگر می‌خواهید جریان‌های تاریخ معاصر را بدانید.

نکته‌ای که بعد از دیدن این مستند به ذهنم آمد این بود که کابینه و وزرا و مدیران دولت روحانی، همان‌‌هایی هستند که اول در دولت رفسنجانی وزیر و جزء کابینه بودند و بعد در دولت خاتمی همان‌ها کادر کابینه وزراء را تشکیل داده بودند و حتی همین‌ها حامیان میرحسین موسوی و کابینه دولت موسوی بودند اگر رای می‌آورد.

اینکه تغییر رویه نمی‌دهند که هیچ، این جالب است که هنوز هم بعضی‌شان می‌گویند دولت فتنه باید می‌آمد تا مشکلات حل شود، مگر کادر موسوی غیر از اینی است که روحانی دو دوره با آن مملکت را به گند کشید؟ 

بعد از همه‌ی اینها چیز جالبی که در این مستند به آن اشاره البته در حد اشاره کوتاه به آن شد، خط ریلی اقتصاد ایران است که پایه آن را رفسنجانی گذاشت و این قطار هنوز هم که هنوز است در آن خط ریلی قرار دارد حتی در دولت احمدی‌نژاد هم قطار اقتصاد همان خط ریلی قبلی را طی می‌کند؛ به مقصدی نامعلوم و نا کجا‌آباد ... خدا از دست لیبرال‌ها و نئو‌لیبرال‌ها نجات‌مان دهد.

 

منتظر نظرات مخالف و موافق‌ هستم.

یادداشتی که در ادامه می‌آید شاید کمی طولانی باشد و شاید اعداد و ارقامش حوصله‌مبارکتان را سربرد، امّا ارزش وقت‌گذاری دارد تا بفهمیم در اطرافمان چه می‌گذرد و شناخت بهتری در مورد این ویروس داشته‌ باشیم.

*اگر حوصله خواندن تمام یادداشت را ندارید، حتما قسمت آخر آن یعنی قسمت واقعیت برساخت سیاسی کرونا را مطالعه کنید.

**نقل این یادداشت به معنای تایید یا رد همه یا بخشی از آن نیست و لذا خیلی خوش‌حال می‌شوم که دوستان بعد از مطالعه نظر خود را ابراز کنند.

این یادداشت را از یک کانال ایتا برایتان به ارمغان آورده‌ام

کانال: کلام انقلابی | مرکز مطالعات و گفتمان سازی مکتب امام ره

پرستاران و پزشکان و خدمه بیمارستان‌ها و ... همه در حال تلاش در شرایطی سخت و خطرناک هستند و همه از فداکاری‌هایشان خبر داریم.

امّا چقدر دردناک است وقتی که بشنویم《 برای این‌کارا پول می‌گیرن 》؟؟ چه حسی پیدا می‌کنید؟

مدافعان حرم هم که از جانشان و از خانواده‌شان گذشتند وقتی عدّه‌ای زبان به طعنه گشودند، همین حس رو پیدا کردند! البته بماند کسانی که می‌گفتند مدافعان اسد...

من که از ته دل بی‌انصاف و نامرد می‌بینمشان... 

این روز‌ها از لب‌تابم دور هستم، و با تبلت اصلا نمی‌تونم تایپ کنم. این چند کلمه را هم به سختی.

همین حالا یاد یکی از دوستانم افتادم که مقاله ۲۰ صفحه‌ای را با گوشی تایپ کرده بود!!!
به خاطر همین دوری است که این چند وقت چیزی نمی‌نویسم وگرنه موضوعات زیادی بود که می‌شد در موردشان با هم حرف بزنیم... و امیدوارم که به رایانه دسترسی پیدا کنم تا بتونم چیزی بنویسم... این روز‌ها هم شاید مطالب پیش‌نویس را انتشار دهم، شاید!
شما وقتی در چنین شرایطی باشد چه‌می‌کنید؟
یه راهنمایی بکنید؟

بنده‌خدا یعنی روحی که پذیرفته است حکم حق بر فکر و خیال و قلب و بدن او جاری باشد، اختیارش را به دست حق داده است، و این غیر از این است که انسان بی‌اختیار باشد، بلکه با اختیارش حکم خدا را اختیار کرده است و لذا می‌بینیم درظاهر و باطن کاملا تسلیم حکم خدا است.
به قول مولوی :

این معیت با حق است و جبر نیست / این تجلی مَه است، اَبر نیست

یکی از جا‌هایی که عموماً حرف عرفا را نمی‌فهمند همین‌جا است. آن عارف، مدام به نفس امّاره گفته: تو حرف نزن، بگذار حق فرمان‌دهد! 
فضولی‌های نفس امّاره را کنترل کرده تا رسیده به جایی که بگویید: « وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ » ؛ امور خود را به خدا می‌سپارم، این کجا جبر است؟  این پذیرفتن عظمت و جبّاری خدای حکیم است در برنامه زندگی.

چقدر از روی هوس هر کاری که میل‌مان کشید انجام دادیم و استدلالمان «دلم خواست» بود. و این داستان همچنان ادامه دارد ...

قبلا فکر می‌کردم بازیگران تبلیغات تلویزیونی، دانشجو‌های درس‌نخوانِ رشته بازیگری هستند که به خاطر نداشتن ویتامین پ (پول یا پارتی) نتوانستند بازیگر سریال و فیلم شوند لذا برای امرار معاش به بازی در پیام‌های بازرگانی روی آورده‌اند. امّا این هجوم بازیگران مشهور و به اصطلاح سلبریتی تصوراتم را بهم ریخت!

مگر یک زندگی چقدر هزینه می‌خواهد که برای پول هر کاری می‌کنید؟ مگر شما نمی‌توانید مثل دیگر مردم معمولی زندگی کنید که هزینه‌های زندگی بالا نرود و به پول زیر بار هر کاری نروید؟

یکی از زیبا‌ترین کار‌ها و فرهنگ‌ها که در دفاع مقدس زیاد بود و شاید رواج آن از آن زمان بود صلواتی کار کردن است. دوستانی که اربعین پیاده‌روی رفته‌اند این زیبایی را به خوبی درک می‌کنند. 

هرچند بعد از دفاع مقدس، سازندگی این فرهنگ را حتی در ببین مذهبی‌ها از بین‌برد، ولی هنوز هم گاهی از این قبیل‌ کارها انجام می‌شود. این‌جا زحمت یکی از بلاگر‌ها که از این جنس‌ کار‌‌ها کرده است البته از جنس مجازی، مشاهده می‌کنید. آموزشی که امکان پشتیبان‌گیری از مطالب بیان را می‌آموزد.

http://naghl.blog.ir/post/backup

امروز روز مادر است و همچنین عید را هم باید تبریک گفت.

دیشب که به مادرم زنگ زدم و تبریک گفتم بعد از قطع کردن تلفن، فکرم رفت به سمت اون‌مادر‌هایی که تنها فرزندشون رو برای دفاع از این خاک و بوم به جبهه‌ها فرستادن و هنوز بعد از چندین سال برنگشتند. حتی یک مزار هم ندارند ... 

و شاید هم در خواب و یا عالم رویا فرزندشون روز مادر را تبریک گفته ...

در پست قبل کمی از اینوریدر حرف زدم و قول داده بودم که کمی از مزیت‌هایش نسبت به دنبال‌کنندگان بیان بگویم. قبل از شروع بگویم که من از قدیمی‌های بیان هستم، سال‌های ۹۲ و روی آن نسبت تعصب دارم و به این راحتی با شبکه‌های اجتماعی و یا امثال ویرگول عوضش نمی‌کنم.
 

ویژگی‌های اینوریدر که فکر می‌کنم بیان ندارد:

- می‌توانید غیر از بیان هر وبلاگ یا وبساتی که rss داشته باشد دنبال کنید

- می‌توانید برچسب اضافه کنید

- برعکس بیان فقط پست آخر را نشان نمیدهد.

- می‌توانید وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنید دسته‌بندی کنید و هرکدام را در پوشه‌های مختلف بگذارید؛ مثلا من در وبلاگ‌ها ۵ اولویت درست کرده‌ام، بعضی از وبلاگ‌ها هستند که نباید مطالبش را از دست داد و باید در اولویت اول باشد و بعضی‌ها هم باید تفریحی خواند که در اولویت پنجم قرار می‌گیرند، البته علاوه بر این دسته‌بندی دسته‌بندی موضوعی هم دارم

- می‌توانید نوشته‌ها را بایگانی کنید و مانند دفترچه بعدا به آن‌ها رجوع کنید.

- اگر وبلاگ یا سایتی که دنبال می‌کنید حذف شود و یا حتی خود نویسنده مطلبی را حذف کند، باز هم شما آن مطلب و تصاویر آن را دارید.

- نرم‌افزار تلفن همراه یکی از ویژگی‌های شاخص است.

- می‌توانید کلیدواژهایی در گوگل دنبال کنید.

- می‌توانید مطالب‌ را در Pocket, Evernote, OneNote, Google Drive, Dropbox ذخیره کنید.

- می‌توانید در تنظیمات، دریافت ایمیل را فعال کنید تا هشدار‌های پست‌های جدید را دریافت کنید.

- می‌توانید در برنامه تلفن‌همراه مطالعه آفلان داشته باشید.

- صاحب وبلاگ نمی‌تواند شما را بلاک کند.

 و خیلی چیز‌های دیگر که من هنوز کشف نکردم. اگر شما استفاده می‌کنید و چیز جدید می‌دانید به من هم یاد بدهید!

 

برتری‌های دنبال‌کنندگان بیان:

- اگر آدرس وبلاگ را تغییر داده‌شد، باز هم به آن دسترسی دارید برخلاف اینوریدر.

- در پنل وبلاگتان است و به راحتی دردسترس.

- محدودیت تعداد ندارد. در نسخه رایگان اینوریدر شما تا ۱۵۰ مورد را می‌توانید دنبال کنید که راه‌حل دور زدن آن حساب جدید باز کردن است؛ مثلا وبلاگ‌ها را با یک حساب دنبال کنید و سایت‌ها را با حسابی دیگر.

- بلاگ‌هایی که دنبال می‌کنید متوجه حضور شما می‌شوند و حس خوبی نسبت به شما و وبلاگ‌تان پیدا می‌کنند. البته شما با نظر گذاشتن هم می‌توانید این ضعفِ اینوریدر جبران کنید.

- موارد دیگر را شما بگویید که شاید من هم قانع شوم و به دنبال‌کنندگان بیان برگردم؟

 

مقدمه اول:
قبل از آنکه اینستاگرام مُد شود، بیان امکان دنبال کردن داشت ... و از وقتی که اینستاگرام در ایران رواج پیدا کرده است، اکثر فرهنگش را به فضا‌های دیگر هم برده است؛ مثلا همین فالو کردن که فضای بیان را هم به‌هم ریخته است. وبلاگ‌نویسان می‌فهمند چه می‌گویم. کافی است چرخی در نظرات وبلاگ‌ها بزنید، نظراتی که می‌گویند دنبالت کردم، دنبالم کن، توجه‌تان را به خود جلب می‌کند. و قس علی هذا دیگر فرهنگ‌ها اینستاگرامی.

مقدمه دوم:
آن زمانی که چالش درخواست ارتقا از بیان توسط آقای صفایی‌نژاد مطرح شد و تا حدی هم خوب استقبال شد، خیلی از پیشنهادات مربوط به بخش دنبال کنند‌گان بود. که خوب البته ظاهرا باید از بیان قطع امید کرد و همین که زنده است و همه‌ی خاطراتمان را پاک نکرده و با یک خدا‌حافظی حال‌مان را نگرفته باید تشکر کنیم.

مقدمه سوم:
بعضی خبرخوان‌ها هستند که امکانات جالبی دارند و تا حدی می‌توانند جایگزین این ویژگی دنبال کردن بشوند ولی در مجموع هر کدام نقص‌هایی دارند و هیچ‌کدام به صورت کامل انتظارات را برآورده نمی‌کنند و بعضی‌ها‌شان هم که چشم به جیب‌خالی ما دوخته بودند. یکی از خبرخوان‌هایی که نظرم را تا حدی جلب کرد https://www.inoreader.com/ بود که توی این پست یکی از وبلاگ‌نویسان بیان باهاش آشنا شدم ولی باز هم نتونستم جایگزین دنبال‌کننده‌های بیانش کنم.

مقدمه چهارم:
چند وقتی هست که همین خبرخوان اینوریدر نه تنها زبان عزیز فارسی را اضافه کرده و بلکه برای گوشی‌های هوشمند هم برنامه زده که به راحتی نمی‌توان کنارش گذاشت. در پستی دیگر تفاوت‌های اینوریدر با دنبال‌کنند‌گان بیان را می‌گم شاید شما هم مثل من تصمیم گرفتی به جای بیان از آن استفاده کنید.

 

نتیجه:
ببخشید که مقدمات طولانی شد و خسته‌تان کرد. نتیجه آن که اگر رشد نکنی و خودت را بالا نبری هر آن ممکن است که رها شوی. خدا ما را برای رشد کردن خلق کرده است. باید رشد کنیم. رشد در زمینه‌های مختلف.
در این فضای سرعتی که در جهان است حتی همین وبلاگ بیان که این‌قدر به آن دل بسته هستیم ممکن است روزی رها شود مگر نبود بلاگفا؟! پس اگر کسی به مدیران بیان دسترسی دارد بگوید که رها شدن‌شان نزدیک است.

حشن ۲۲ بهمن در مدارس به مسابقه ماست‌خوری می‌گذرد البته کار فرهنگی هنری هم می‌کنند منظورم تئاتر است؛ تئاتری که هیچ نمی‌آموزد و فقط به دنبال لوده‌گری و دلقک‌بازی هستند.
 بی‌انصافی هم نکنیم، گاهی گروه سرود هم اجرا دارد ... ان‌شاء الله که سرود انقلابی اجرا می‌کنند.

اگر یک مدیر مدرسه خیلی انقلابی باشد و به خواهد گذارش خوبی رد کند، به حاجاقا می‌گوید که برای بچه‌ها حرف بزند ... که شما تصور کنید دانش‌آموزان ابتدایی را که مجبورا حرف‌هایی را بشنود که هیچ درکش نمی‌کنند... حتی دبیرستانی‌هایش هم این‌‌روز‌ها حوصله گوش‌دادن ندارند!
 
یک روز مدرسه را برای جشن تعطیل می‌کنند و همه‌اش به لودگی می‌گذرد ... بدون هیچ کار هنری که با به نمایش گذاشتن باور‌های انقلاب، سطح شعور بچه‌ها را بالا ببرد... آیا نمی‌توان با یک کار فکر شده و هنری تاریخ معاصر را با زبان ساده برای کودکان روشن کرد؟ تا مجبور نباشیم مسابقه ماست‌خوری برگذار کنیم؟
 
این‌گونه است که وقتی از میانگین سنی اغتشاشگران و فریب خوردگان بنزینی آمار گرفته می‌شود بین ۱۸ تا ۲۲ سال هستند.(این‌را شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم)
وقتی از گفتمان انقلاب با جوانان‌تان صحبت نکنید و در فضای آکادمیک قبل از دانشگاه هم که هیچ برنامه‌ای برای آن نداشته باشید چه توقعی دارید؟
از آموزش دانشگاه‌ها که ناامیدم؛ وقتی مبنای علمی شدن، ملحد شدن است، چه توقعی دارید؟ مگر آنکه جوانان خود دست به کار شوند ... همانطور که در گوشه و کنار مجاهدت‌های‌شان به گوش می‌رسد.
 
 
پی‌نوشت بی‌ربط:
دوستانی که در این هوای سرد در راهپیمایی شرکت کردند، اجرکم عندالله.

اوج اخلاص را ببین!

چهلم شهادتش در ۲۲ بهمن است.

گاهی انسان در «خود» احساس پوچی و اضطراب می‌کند. در چنین حالی اگر انسان علت آن را بداند می‌تواند آن را رفع کند وگرنه برای فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چیزهای دیگری ساخته، از سرابی به سرابی و از دردی به دردی دیگر پناه می‌برد و از درد درونی و درمان صحیح آن غافل می‌شود، و مشکل همان‌طور باقی می‌ماند. به همین دلیل، برای درمان صحیح باید بدانیم ریشه پوچی‌ها و اضطراب‌ها چیست.

اگر احساس می‌کنی در میان دیوارهای بلندی زندانی شده‌ای که خودت برای خودت ساخته‌ای، و فکر می‌کنی که باید آن دیوارها را خراب کنی و «خودِ گمشده‌ات» را و معنی خودت را بیابی؛ 
آن‌گاه شاید بتوانی تا حدی به « خودِ اصیل‌ات» دست یابی و آرام آرام با او آشنا شوی و در آینه‌ی او، خود را بیابی.
وقتی به فکر یافتن خودت باشی می‌توانی خودت را بیابی...
 
مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛ هرکس «خود» را بشناسد، خدایش را شناخته است.
پس ما می‌توانیم از راه «خود» شناسی، به خداشناسی مطمئنی دست یابیم و از این طریق حقیقتِ «توحید»، «نبوت»، « معاد» و «امامت» را در جان خود روشن کنیم.
 
*شعری که در عنوان آمده از جناب مولانا است

متن پیش‌رو، چند خط روضه است، اگر حال اشک و گریه ندارید نخوانید:


صدیقه کبری در آن حالی که نفس نفس زنان می رفت و قدرت ایستادن نداشت بعد از آن فشار در و دیوار، در آن حال این خطبه (فدکیه) را خوانده است. وقتی به امام‌حسن گفتند: تو چرا اینقدر گریه می کنی، فرمود: شما که در کوچه نبودید، من در کوچه بودم دیدم چه گذشت!! به من می گوئید گریه نکنم! ولی با آن وضع؛ جوان، فرزند سقط کرده، علی به آن وضع افتاده، در کوچه آن حال را دیده ... که بعدها هر چه خواستند امام حسن را ساکت کنند که چرا اینقدر گریه می کنی، فرمود: آخر شما که نبودید ببینید چه شد! با آن وضع رفت و مسجد را منقلب کرد.


 کلیک کنید: خطبه نماز جمعه قم  ۱۳۸۶/۰۳/۲۵

تازه مستند ایکسونامی رو تموم کردم و توی شُک هستم.

حتی نمی‌دونستم معرفی و توصیه به دیدنش کار درستی هست یا نه؟ البته خود مستند گفته که +۱۸ هستش. امیدوارم که از توصیه به تماشای اون پشیمون نشم. اگه شما به توصیه من این مستند رو دیدید و پشیمون شدید بهم خبر بدید.

از نقد فیلم چیزی سردر نمی‌یارم چه برسه به این که مستند هستش، ولی می‌تونم بگم که کار بود که آدم رو خیره خودش میکنه!

چیزی که احساس می‌کنم مستند بهش نپرداخته بود علت‌های این سنامی بود و همچنین دست‌های‌ پشت پرده.

پیشنهاد میکنم دوستان وبلاگ‌نویس بعد از تماشای این مستند یه پست درموردش بنویسن، حتی شده یه جمله. و باعث خوش‌حالی من هستش که لینک پست رو توی نظرات بفرستن تا من هم بخونمش.


تماشای رایگان ایکسونامی در فیلم‌گردی

کانال مستند ایکسونامی

بچه‌های محل ما با وجود سردی هوا هم دست از بازی توی کوچه برنمی‌دارن. کافیه از مدرسه بیان بیرون ناهار خورده و نخورده، دارن بازی می‌کنن تا آفتاب که غروب کرد و اذون که شد بعضیا‌شون به‌زور پدر و مادر و بعضیا به‌خاطر تاریکی هوا می‌رن خونه.

اصلا خسته نمی‌شن، از اول ظهر که شروع می‌کنن تا غروب صدای جیغ و دادشون میاد اکثرا هم فوتبال می‌زنن. نمی‌دونم این همه انرژی از کجاس! البته اینکه محله پایین شهر هستیم هم بی‌تاثیر نیست.

توی محله شما هم هنوز بچه‌ها توی کوچه بازی می‌کنن؟

 یا گرفتار تبلت و گوشی و ... شدن؟

(حال) را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصور دردآلود بودنِ آینده و دوامِ بدون دگرگونی (حال)، انسان را  از پا در می‌آورد. نادر ابراهیمی/ ابن مشغله

برداشتی از صحبتهای استاد عابدینی در باره سیلی محکم سپاه به ارتش تروریستی آمریکا:


** سپاه در ضربه بشدت مهلکی که نه فقط به پایگاه عین الاسد بلکه به تمام هیمنه آمریکا و حتی تمدن غرب زد نکاتی بشدت قابل تامل است، که اگر نشناسیم خودمان به دست خودمان پیروزی را تبدیل به شکست کردیم

۱)  اولا این حمله موشکی آنقدر برای اونها مهلک بوده که بیش از ۴۰۰ کشته و زخمی داشته و چندین امبولانس هوایی و هواپیما زخمی های تروریست هاشون رو به اسرائیل و آلمان بردند و بسیاری از تجهیزاتشون نابود شد و این رو بدونید که اگر چیزی نبود خودشون بارها با رسانه هاشون فیلم و عکس منتشر می کردن که ضربه ای به ما وارد نشده 

۲)  بعد از ۷۰ سال که هییچ کشوری جرات حمله به پایگاه های آمریکایی رو نداشته حتی مثل ژاپن بعد رفراندوم برای خروج نیروهای آمریکایی میگه من جرات اخراج نیروهای آمریکایی رو ندارم ، ایران اعلام می کنه که من انتقام می گیرم و همه جهان می بینه و اونها تهدید می کنن که اگر بزنی می زنم ولی ایران در آمادگی کامل اونهاتمام حیثیتشون رو لگدمال میکنه و بعد نه تنها جرات عکس العمل ندارن بلکه رسما میگن بیایید حرف بزنیم

۳)  این ضربه فقط ضربه موشکی نبود، بلکه عین الاسد بزرگترین پایگاه جنگ الکترونیک آمریکاست که مجهز به پیشرفته ترین سیستم های جنگ الکترونیک است .معروف است که چشم آمریکاست برای رصد ایران، اردن، سوریه و عراق و ...که با قدرت بالا می تونستن یکی از موشک ها را منحرف کنن و به مناطق مسکونی دیگر بخورد و بعد تمام ماجرا بر عکس بشه اما حتی یک تیر شلیک نشد چون سیستم جنگال ایران تمام سیستمهای الکترونیکشون رو از کار انداخت و تمام پهبادهاشون ارتباطهاشون باهم قطع شد و تمام سیستم پاترویتشون تشخیص حمله نداد با اینکه در آمادگی کامل بودند ...یعنی به لحاظ نظامی در کوری کامل بودند 

۴)  این ضربه که به اینها وارد شد اگر خوب بهش توجه کنیم از یک طرف اعتماد تمام شرکای آمریکا رو از بین برد.چرا؟ چون می گن وقتی ایران خودشون رو زد و اینها کاری نتونستن بکنن و فقط لاف زدن ما رو بزنن که دیگه هیچ...

دوما تمام مجاهدین رو در تمام دنیا بر علیه اینها مستحکم کرد که قدرت آمریکا واقعا پوشالیست و غلطی نمی تونه بکنه

۵) اون بیانیه مستحکم سپاه که اینقدر عاااالی بود که از خود حملات محکم تر و موثرتر بود؛ وقتی اشاره می کند که از خاک هر کشوری بر علیه ما اقدام شود آنجا را می زنیم و حق خود می دانیم 

یا آنجا که سردار حاجی زاده می گوید از پایگاه ۴ کشور در شهادت حاج قاسم مشارکت بود و حق خود می دانیم هر کدام را بخواهیم بزنیم یا حضور سردار سپاه با پرچم های کل جبهه مقاومت یعنی تازه آغاز راه است

اینها بردش به لحاظ جنگ روانی آن چنان بالاست که اثرش به مراتب بالاتر از حمله موشکیست



⁉️ اما حالا بهترین کار برا آمریکا چیه؟ 

دو روز پیش آقا فرمودن که دشمن رو باید شناخت...

خب اینها باید کار را برعکس کنند و دستگاه عمله فضای مجازیشون کار را برعکس کنه مثلا بگن اینها هماهنگ شده، یا کشته نداده، یا ....و این شایعات اگر از دهان مومنین انقلابی گفته بشود باور پذیر است و الا مادامی که در مومنین رسوخ نکند اثر ندارد

هیچ چیز بدتر از این نیست که خودمان با دست خودمان ارزش بسیاااااار بالای این ضربه مهلک رو پایین بیاوریم

اگر بدانیم چه اتفاقی افتاد با همین ضربه محکم سیلی کار آمریکا تمام است مگر اینکه از درون خودمان به جنازه آمریکا با این شایعات نفس بدهیم

خوارج هم آماده عملیات استشهادی بودند اما بصیرت نداشتند و شد آنچه شد.....


آقا فرمودند شجاعت و تدبیر ...بعضی فقط شجاعت دارند و بعضی مثلاااا فقط تدبیر اما با تدبیر و شجاعت عاااالی سپاه با همین یک سیلی کافیست آمریکا از منطقه برود هرچند ما آمادگی برای هر نقشه ای را داریم


اگر قدر نعمت ندانیم اون وقت......

منبع

شعری از یوسفعلی میرشکاک برای سردار شهید سلیمانی:


نه

سوگوار تو نیستم

بر آسمان می‌گریم که همچنان واژگون مانده است
بر خورشید می‌گریم که همچنان بیهوده با ابرها مجادله می‌کند
بر ماه می‌گریم که همچنان شب را به دنبال می‌کشد

اما بر تو نمی‌گریم

از کدام سیاره آمده بودی
که با زمین کنار نمی‌آمدی، مگر آنکه با گام‌هایت همراه باشد؟

به کدام سیاره برگشته‌ای
که زمین از همیشه تباه‌تر وبیهوده‌تر به گرد خود می‌گردد؟


تقدیر درخت به خاک افتادن است
تقدیر گوسفند قربانی شدن
تقدیر گرگ گلوله‌خوردن
و تقدیر آدمی جان سپردن
تو اما پشت تقدیر را به خاک رساندی
و ماندی 
اما نه بر زمین
و نه در آسمان
بر نطع جاودانگی نام خداوند
در معراجی بی‌بازگشت

چگونه می‌توان تو را در سوگواری به پایان رساند؟
سوگواران ناگزیرانند
و تو ناگزیری را به پایان رسانده‌ای

نه، من باری سوگوار تو نیستم
اما پرسشی با من است 
همچون ترکشی کوچک
خلیده در جگرگاه:

چگونه از قطعنامه تحمیلی بیرون ماندی؟
و کربلای خود را به فرجام رساندی؟
قطعنامه یکایک ما را حتی از خاطر خود ما برد
چندان که اربعین ما
پیاده به کربلا رفتن شد

و اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه می‌کند



اینجا می‌توانید شعرخوانی جناب میرشکاک در محضر رهبر انقلاب را تماشا کنید.

تصور کنید که قرار است نماز یکی از فرماندهانِ ولی‌زمان‌تان را پشت سرِ ولی‌زمان بخوانید. چه کیفی دارد؟ آن هم فرمانده‌ای آسمانی که به دست شقی‌ترین دشمنان خدا در زمانه‌ی خودمان شهید شده است.

اصلا چیزی از این نماز و تشیع جنازه، نزدیک کننده‌تر به خدا می‌شناسید؟؟ مگر راه قرب به خدا را نمی‌خواهید؟
این بابی است که تازه باز شده و مراقب باشید بی‌توفیق نشوید. مخصوصا تهرانی‌ها که بهانه‌ی مسافت و فاصله را ندارند. و حتی خود ما که قم هستیم و نزدیک به تهران، به راحتی عذرمان پذیرفته نیست.

و البته باید به این نکته هم توجه داشت که ولی‌شناسانی که از راه دور‌تری به تهران می‌آیند و سختی‌های مسیر و هزینه‌ها را تحمل می‌کنند، به خدا مقرب‌تر هستند.


پی‌نوشت:
۱. دوستانی که در تشیع سردار شرکت می‌کنند، ما را هم دعا کنید!
۲. دوستان جامانده هم تمام سعی و تلاششان را بکنند، اگر باز هم نشد در نظرات این پست بگویید تا اگر توفیق بود فردا به صورت خاص نائب و دعا‌گوی شما هم باشم.


به خواست خدا #فردا خواهیم آمد؛

و با نیت تقرب الهی خواهیم آمد.


قبلا از این‌که این پست را بخوانید پست قبلی را هم بخوانید که به خاطر فاصله زمانی کمی که بین انتشار دو پست هست، از آن غفلت نشود(+)


امّا برویم سراغ اصل مطلب؛

از امروز صبح که خبر شهادت سردار دلها تایید شد، خیلی از رسانه‌های اجنبی و آن‌ور آبی، و همچنین نیروهای این‌ور آبی جنگ‌روانی دشمن، با بحث از جنگ و صلح قصد دارند که فضا را منحرف کنند.

حتی خیلی از دوستان بلاگر هم دچار انحراف شدند! حال چه از روی بی‌بصرتی و یا ساده انگاشتن مسئله و یا از روی عناد و همکاری با دشمن و یا به خاطر فریب خوردگی و ...

به هر حال به هر دلیلی دوستان بلاگری هم مبتلا شدند؛ لذا بر خود واجب دانستم که بگویم:
ترامپ علیه ایران حرکتی جنگی نکرده است که بحث جنگ و ویرانی‌های جنگ جایی داشته باشد و نیازی به توصیه صلح نیست. (البته جنگ اقتصادی هست)

نه اصلا و به هیچ وجه ترامپ بزدل جرئت حرکت جنگی ندارد، می‌بینید که حالا هم عین موش در لانه خود مخفی شده و نشست خبری خود را لغو کرده.

ترامپ مثل یک ترسو از پشت #ترور کرده. مثل فرقه‌های رجوی و داعش و ...

و این انتقام خون سردار که به فرموده‌ی رهبر انتقام سختی هم خواهد بود، ربطی به جنگ و صلح جهانی ندارد. ما انتقام‌مان را از استکبار جهانی خواهیم گرفت، حال اگر دل بستگان به استکبار نگران مقام خود هستند بهتر است چاره‌ای دیگر بجز صلح جهانی پیدا کنند.