از سر کوی تو هر کو به ملالت برود / نرود کارش و آخر به خجالت برود
کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا / به تجمل بنشیند به جلالت برود
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست / که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر / حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی / که غریب ار نبرد ره به دلالت برود
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است / کس ندانست که آخر به چه حالت برود
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی / بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
پینوشت:
در بیت آخر در بعضی از نسخهها بهجای «خاتمت»، «عاقبت» آمده است؛ احساس میکنم «عاقبت» بهتر معنا میدهد به همین دلیل بیتی که در توضیحات وبلاگم آمده از عاقبت استفاده کردم.