فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسندگی» ثبت شده است


به تازگی کتاب "اخلاق نوشتن" نوشته دکترحسین معصومی‌همدانی به همت انتشارات فرهنگ معاصرمنتشر شده‌است. با همه تحولاتی که دردهه‌های اخیر با گسترش اینترنت و غلبه فضای مجازی بر فضاهای سنتی ارتباط، میان مردمان رخ‌داده و نوشتار را از رسانه‌ ارتباطی اصلی به رسانه‌ای در کنار رسانه‌های دیگر تبدیل کرده‌است، مسائلی که هرکس، وقتی دست به قلم می‌برد یا بر دکمه‌های صفحه کلید رایانه خود می‌کوبد، خواه‌‌ناخواه در نظر دارد:

- از چه می‌نویسم؟- برای چه می‌نویسم؟- برای که می‌نویسم؟- چگونه باید بنویسم؟

 شانزده مقاله‌ای که در این کتاب آمده و در مدت بیش از چهل سال نوشته یا ترجمه شده، مدعی پاسخگویی به این پرسش‌ها نیست. اما نویسنده کوشیده‌است زمینه‌ای برای اندیشیدن به این مسائل برای کسانی که با نوشتن سروکار دارند، از نویسنده و مترجم و ویراستار تا کسانی که تنها گاهی بنا به یک ضرورت اجتماعی یا شخصی چیزی می‌نویسند، فراهم آورد.


نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه یازدهم بهمن ماه ساعت ۱۵به نقد و بررسی کتاب «اخلاق نوشتن» اختصاص دارد که باحضور حسین معصومی‌همدانی، ضیاء موحد، علی صلح‌جو، هومن پناهنده و امید طبیب‌زاده برگزارمی شود. علاقه‌مندان می‌توانند این نشست را از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به نشانی ketabofarhang، کانال تلگرام bookcitycc و صفحه‌ی این مرکز در سایت آپارات پیگیری کنند.

چه بسیار مواردی که حرف‌های درست ما پشت سد کلمه‌های خراب و غلط و اشتباه، فاسد می‌شوند.

نباید کلمات را دست کم گرفت!

تک‌تک جملات بلکه کلامات اثر دارد ... مراقب باشیم!

دقت کرده‌اید نوشته‌های بعضی از دوستان را بیشتر می‌خوانیم و منتظر بروز شدن وبلاگشان هستیم؟ به نظرتان علت جذاب بودن قلم بعضی از دوستان چیست؟ البته که ایده‌ها و سخن‌های نو یکی از عوامل این جذابیت است؛ اما خوش‌فکری را اگر کنار بگذاریم چیزی که باعث شده است تا حدودی ما به بعضی از نوشته‌ها وفادار بمانیم؛ روان فهمیدن آن نوشته است. وقتی چیزی درست و روان و ساده نوشته می‌شود، خوانش و فهم آن روان خواهد بود.


این یک اصل است که مخاطبین، مشتری‌‌های یادداشت‌های ما هستند و اگر می‌خواهیم دوباره یادداشت‌های ما را مطالعه کنند، باید به آن‌‌ها توجه کنیم. برای در نظر گرفتن مخاطب هنگام نوشتن، مهارتی نیاز است تحت عنوان «خود را جای دیگری گذاشتن». باید از چشم مخاطبین خود، متن را بخوانیم. این مهارت کم‌یاب، آموختنی است؛ باید با تمرین و تلاش این مهارت را افزایش داد والا دودش بیشتر به چشم خودمان می‌رود.


فقط در نوشتن نیست که باید خود را جای مخاطب گذاشت بلکه این مهارت در خیلی از کار‌های دیگر هم لازم است؛ مانند: معلمی، مشاوره، سخنرانی و ... پس بهتر است برای اثر گذاری بیشتر، این مهارت را در خود تقویت کنیم.

میرزامهدی یکی از خوش قلمان بیان، پستی در خور توجه به مناسبت روز قلم نوشته است که قسمتی از آن را برای شما نقل می کنم:

قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسان ها و بیان کننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است. قلم، زبان دوم انسان هاست. هویت، چیستی و قلمرو قلم بسیار گسترده تر از آن است که در بیان بگنجد. هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و آرامش و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. تمدن ها، تجربه های تلخ و شیرین و علوم با نوشتن ماندگار می شوند و آیندگان مملو از تجربه و پر از راه حل هایند. هر کس می تواند قلمی را بین انگشتانش بفشرد و فرمانش دهد که بنگارد و هر آنچه را از مخیله صاحب انگشت تراوش می کند، بنویسد. قلم، تخریب می کند. می سازد. واقعیت ها را آشکار می کند. آشکارها را نهان می کند. به واقع قلم، معجزه ای جاودان است.

تاریخ تولد این معجزه کی بوده است؟ و یا اگر اعجاز آن را قبول ندارید، در چه تاریخی و توسط کدام نابغه قرن اختراع شده است؟ شاید قبل‌تر از اختراع خط و حتی نوشتن با خط میخی. شاید بتوان تصاویر و نقاشی های روی دیوارهای غارها را هم نمونه‌هایی از آثار قلم به حساب آورد ... همانطور که کیبورد فرسایی و وبلاگنویسی این روزها مصداقی از قلم است. کاش بودند کسانی که سیر و تطور نوشتن را در تاریخ بررسی می کردند که از کجا آمده و چه مسیری را طی کرده است. البته نه تاریخی که غرب می خواهد در ذهن ما فرو کند، منظورم همان تاریخ اشتباهی است که در مدارس آموزش و پرورش به ما غالب کردند. اصلا تا به حال از خود پرسیده‌اید که چرا غربی‌ها و مستشرقان باید برای ما تاریخ بنویسند؟ بگذریم این بحث برای خود فرصت زیادی می‌خواهد.

آن‌کس که می خواهد این تطور را به منصه ظهور دربیاورد نباید صرفا یک تاریخ‌دان و تاریخ‌شناس باشد؛ بلکه باید اهل تفلسف و تفکر باشد چرا که گفتن تنها گذاره های تاریخی سودی ندارد، باید کسی باشد که تاثیرات هر یک از این دوران نوشتن بر جامعه و مردم و حتی خود نوشتن و نویسنده‌ها را بررسی کند و همچنین در خیلی از موارد دیگر که به موضوع نوشتن و قلم مربوط است باید علمیت کافی داشته باشد. به عنوان مثال از جمله مواردی که باید در کنار بررسی تاریخی نوشتن مورد بررسی قرار گیرد عبارت است از : کتاب، چاپ، سیر و شیوه تحصیل، نقاشی و تصویرگری، عکاسی، تکنولوژی، شبکه جهانی اینترنت، وبلاگنویسی، شبکه های اجتماعی، گوشی های هوشمند و ... 

نیکلاس کار نویسنده کتاب کم عمق ها -با نام اینترنت با مغز ما چه می کند هم ترجمه شده است- تا حدودی سعی کرده است که این کار را بکند. نمی دانم اطلاعات و گذارش هایی که می دهد چقدر صحیح است، امّا روش خوبی دارد. البته او برای شاهد بحث خود و به نوعی برای استدلال نظریه خود این شیوه را انتخاب کرده است و البته بیشتر تاثیرات آن پدیده بر مغز آدمی را مورد بررسی قرار می‌دهد. مواردی چون صنعت چاپ و همچنین نقشه‌ها و اگر اشتباه نکنم پدیده‌ی ساعت را به همین شکل بررسی می کند. قبلا این کتاب را معرفی کرده‌ام البته در آن یادداشت به این ویژگی کتاب اشاره‌ی نشده بود. این کتاب را بخوانید تا کمی با این شیوه در مقام عمل آشنا شوید.

وقتی می‌نویسید، مخصوصا با قلم، ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان کاغذ و قلم را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد. پیشنهاد می‌کنم امتحانش کنید، من که هرگاه می‌خواهم روی موضوعی متمرکز شوم، حتما قلم دست می‌گیرم. به هنگام اندیشیدن نباید قلم را فراموش کرد!

زندگى در دنیاى امروز زندگى در مدرسۀ اراده است؛ و سعادت و شقاوت هر انسانى به ارادۀ همان انسان رقم می ‏خورد. اگر بخواهید عزیز و سربلند باشید، باید از سرمایه‏ هاى عمر و استعدادهاى جوانى استفاده کنید. با اراده و عزم راسخ خود به طرف علم و عمل وکسب دانش و بینش حرکت نمایید، که زندگى زیر چتر علم و آگاهى آنقدر شیرین و انس با کتاب و قلم و اندوخته ‏ها آنقدر خاطره ‏آفرین و پایدار است که همۀ تلخی ها و ناکامی هاى دیگر را از یاد مى ‏برد. بشریت با همۀ پیشرفت هایش در علوم و فنون هنوز در گهوارۀ طفولیت دانش است، و تا رسیدن به بلوغ کامل راه طولانى در پیش است.

امام خمینی رحمت الله علیه 

مجله «ادبیات داستانی» در تابستان ۱۳۷۶ با مرحوم نادر ابراهمی مصاحبه می‌کند. در بخشی از این مصاحبه اینچنین آمده است:

من اگر چندین و چند کار را با هم، توأم، همزمان انجام ندهم، اصلا قادر نیستم کاری انجام بدهم. دو ساعت که به داستان می‌پردازم، داغان می‌شوم؛ مغزم از کار می‌افتد. نبوغ یا استعداد ذاتی نویسندگی ندارم - ابداً ابداً. با جان کندن و مشقت می‌نویسم. این است که بعد از دو ساعت، وا می‌مانم و بلافاصله خط عوض می‌کنم. ده صفحه یا بیشتر می‌خوانم و یادداشت‌برداری می‌کنم. بعد می‌روم دنبال کارهای تحقیقاتی‌ام را در یکی از زمینه‌ها می‌گیرم - مثلا در زمینۀ جغرافیای تاریخی ایران یا مواد معدنی ایران یا ... یا یکی از این ده رشته، یکی دو ساعت کلنجار می‌روم، چند ورقی می‌نویسم یا چرک‌نویس می‌کنم. وقتی مغز کوچکم از کار افتاد، می‌روم سر وقت خطاطی. برای رفع خستگی، کمی خط می‌نویسم. به نشاط می‌آیم. اگر تمایل به ادامۀ داستان‌نویسی در من پدید آمده باشد، باز چند سطری می‌نویسم. بعد می‌روم سراغ حرفۀ محبوبم ادبیات کودکان و مسائل کودکان. یادداشتهایم را تنظیم می‌کنم یا چیزهایی می‌افزایم، فکرهای تازه می‌کنم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم در این راستا فکر کنم - خوب و بدش را نمی گویم، نفس فکر کردن را می‌گویم - آن وقت می‌روم سر وقت کارهای سینمایی: فیلمنامه‌نویسی، مقالات و کتاب‌هایی در باب سینما ... و به همین ترتیب، حرکت می‌کنم.

این شیوۀ کار کردن، در حد توانایی ناچیز من است و تجربه من ثابت کرده که تنها به این شکل، قادر به کار هستم، و بر این اعتقادم که این روش کار، على الأصول، درست است، برای اکثر مردمی که مثل من هستند، و نه حامل نبوغ ذاتی مادرزاد. منبع

ما که اکثرا نبوغ ذاتی نداریم؛ می‌دانید که درصد خیلی کمی از جمعیت، نابغه هستند. پس بهتر است برای رسیدن به موفقیت -در هر زمینه‌ای مخصوصا نویسندگی- بی‌وقفه تلاش کنیم و هنگامی که از کاری خسته شدیم، به اتلاف وقت به بهانه استراحت نگذرانیم، به کار دیگری مشغول شویم، چه خوب می‌شد اگر استراحت‌هایمان هم هدفمند بود. یک‌بار دیگر حرف زنده‌یاد ابراهیمی را بخوانید، ببینید به همین نتیجه می‌رسید یا نه؟

پی‌نوشت: به منبع رجوع کنید! دیگر حرف‌های ایشان قابل استفاده است، مخصوصا پاراگراف دوم که مربوط به اتلاف وقت است.


مهم‌ترین راه رشد و افزایش قدرت قلم، مطالعه است. با تنبلی و کم‌خوانی و دوری از کتاب هیچ‌کس رشد نخواهد کرد. من این را قول می‌دهم.


امّا یک نکته مهم این است که در هنگام مطالعه فیش‌برداری کنید! بله با یادداشت‌برداری و فیش‌برداری لحن نویسندگان را تمرین کنید. این تمرین کردن بسیار مهم است، مخصوصا در هنگام مطالعه و فیش‌برداری؛ چرا که شما به‌واسطه این تمرینِ لحن نویسندگان، کلیدواژه‌های آن‌ها را می‌آموزید. آنگاه شما کلیدواژه‌های یک متفکر را آموخته‌اید و با تمرین می‌توانید آن‌ها را برای خود ملکه کنید، و اگر شما از چند متفکر بیاموزید، منبع جامعی از کلیدواژ‌های متفکرین را در اختیار دارید. مثلا از مرحوم جلال آل‌احمد و یا شهید آوینی و از این قبیل افراد که دارای سبک هستند، می‌توانید بسیار بیاموزید.


اهل قلم؛

       قلم شبیه قاشق نیست! 

بدون قاشق هم می‌شود غذا خورد، امّا بدون قلم نمی‌توان از حیات کامل برخوردار بود. یا باید بخوانی و یا باید بنویسی والّا اهل قلم نخواهی بود و اهلیت حیات نخواهی داشت. 

خدا قلم را آفرید و خود بهترین استفاده را از آن کرد و سرمشقی برای بهره‌ بردن از قلم قرار داد.

حجت السلام و المسلمین علیرضا پناهیان

می‌گویند : با یک مداد معمولی می‌توان ۵۸ کیلومتر خط کشید.

برای همین بعضی از نوشته‌هایم را با مداد می‌نویسم، چرا که می‌خواهم بدانم چند کیلومتر کاغذ خط خطی کردم!

و این باعث امید‌واری است که آدم بداند چندین کیلومتر نوشته است، وقتی مقیاس اندازه‌گیری بزرگ باشد و عددی بزرگ کنارش باشد آدم احساس می‌کند که به جایی می‌رسد و موفقیت در انتظارش است و فقط باید کمی صبر و تحمل داشته باشد، موفقیت خود به سویش می‌دود.

البته حواسمان باشد که مغرور هم نشویم!

وقتی خدا به قلم قسم می‌خورد، چرا ما دوستش نداشته باشیم؟ مگر نه این است که به آنچه مهم و دوست داشتنی است، قسم خورده می‌شود؟
پس وقتی قلمی به رنگ خون در آید، مگر می‌توان عاشقش نشد؟

جمله‌‌ی زیر که قسمتی از آن در عنوان قرار دارد، از قلمی است که به رنگ خون درآمده است؛
حلقوم‌ها را می‌توان برید، امّا فریاد‌ها را هرگز
فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، تا ابد جاودانه است.

شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی

پیشنهادم به همه کسانی که دوست دارند در راستای تقویت قلم و نویسندگی شان گامی بردارند، خواندن کتاب های این شهید بزرگوار است. با خواندنشان قلمتان نازنین می شود. امیدوارم همگی‌مان توفیق خواندنشان را پیدا کنیم.

لغزش‌ها و خطاهای دستوری از دیگر غلط‌های انشایی است. شماری از این غلط‌ها رواج بیشتری یافته‌اند و به همین دلیل لازم است دربارهٔ آن‌ها بیشتر بدانیم:


۱. «را» پس از فعل

«را» علامت مفعول صریح یا بی‌واسطه است و قرارگرفتن آن پس از فعل یا هر کلمهٔ دیگری که نقش مفعولی ندارد، خطاست.

غلط: نباید خدایی که دوستمان دارد را معصیت کنیم.

درست: نباید خدایی را که دوستمان دارد، معصیت کنیم.


۲. جدایی میان «را» و مفعول

میان «را» و مفعول صریح نباید فاصله بیفتد؛ حتی متمم‌ها و وابسته‌های مفعول هم باید بعد از «را» بیایند.

غلط: استقلال پاکستان از هند را چگونه تفسیر می‌کنید؟

درست: استقلال پاکستان را از هند چگونه تفسیر می‌کنید؟ 


۳. «را» پس از فاعل

«کتابی که تازه خریده بودم، گم شد.»

در این جمله «کتاب» نهاد جملهٔ پایه است و نباید بعد از آن «را» بیاید. اما ممکن است کسی گمان کند «کتاب» جرء جملهٔ پیرو و مفعول «خریدم» است. در این صورت آن را این‌گونه خواهد نوشت: «کتابی را که تازه خریده بودم، گم شد.»


۴. تطابق اجزای جمله

برخی از قواعد مربوط به هماهنگی اجزای جمله به این شرح است:


یک. مطابقت: همسانی یا ناهمسانی فعل با نهاد از حیث مفرد و جمع، پیرو قاعدهٔ زیر است:

اگر نهاد مفرد باشد، فعلش را نیز مفرد می‌آوریم؛ مانند: «بهروز آمد.» گاهی از باب احترام، برای نهاد مفرد فعل جمع می‌آورند؛ مانند: «استاد گفتند… .»

اگر نهاد جمع جاندار بود، فعل را نیز جمع می‌آوریم؛ مانند: «دانشمندان معتقدند… .»

اگر نهاد جمع غیرجاندار بود، در فعل آن دو وجه جایز است: مفرد و جمع؛ یعنی هم می‌توان گفت: «فرش‌ها سوخت» و هم می‌توان گفت: «فرش‌ها سوختند.»

         اگر فاعل جمع غیرجاندار بود اما به‌مثابهٔ جاندار، فعلش را باید جمع آورد؛ مانند: «فرش‌ها مظلومانه سوختند.» نسبت‌دادن ظلم به آتش و مظلومیت به فرش‌ها نشان از آن دارد که آن دو را جاندار انگاشته‌ایم.

اسم جمع مانند ملت، حزب، لشکر، نسل، فرقه و قوم، حکم مفرد را دارد؛ مانند: «ملت ستم‌دیدهٔ ایران، بیشترین زیان را از خودکامگان دیده است.»


دو. تناسب: گاهی میان نهاد و گزارهٔ آن هیچ تناسبی نیست؛ به‌مثل کسی که می‌گوید: «زادگاه او ایران است؛ اما اکنون در خارج زندگی می‌کند.» گویا گوینده توجه ندارد که گزارهٔ دوم تناسبی با نهاد جمله ندارد؛ زیرا در این جمله یک نهاد (زادگاه) و دو گزاره (است و زندگی می‌کند) وجود دارد. درست آن است که بگوییم: «زادگاه او ایران است؛ اما وی اکنون در خارج زندگی می‌کند.»


سه. خطا در تشخیص فاعل: اگر فاعلِ مفرد به مضاف‌الیهِ جمع اضافه شود، فعل را باید مفرد آورد و نباید به جمع‌بودن مضاف‌الیه توجه کرد.



۵. ناهم‌زمانی افعال

زمان افعال یک جمله باید یکسان باشد. در جملهٔ زیر دو جمله وجود دارد و زمان هریک غیر از دیگری است: «انتظار مردم از مسئولان این است که پس از این حادثهٔ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا می‌زدند.»

نیمهٔ اول جمله زمان حال دارد و نیمهٔ دوم زمان ماضی؛ در حالی ‌که باید برعکس باشد؛ این‌گونه: «انتظار مردم از مسئولان این بود که پس از این حادثهٔ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا زنند.»



۶. عطف فعل وصفی

در زبان فارسی نوعی فعل وجود دارد که صرف نمی‌شود و برای همهٔ شخص‌ها و زمان‌ها به‌شکل «صفت مفعولی» می‌آید. شخص، زمان و وجه فعل وصفی، از فعلی معلوم می‌شود که پس از آن می‌آید؛ مانند:

«او به دانشگاه رفته، در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد.»

«من به دانشگاه رفته، در رشته ریاضی تحصیل کردم/ خواهم کرد/ می‌کنم.»


فعل وصفی احکامی ویژه دارد که برخی از آن‌ها به این قرار است:

یک. از فعل وصفی فقط در زبان نوشتاری استفاده می‌شود و استعمال آن در زبان گفتاری شایسته نیست؛ زیرا فعل وصفی عبارت را خشک و رسمی می‌کند.

دو. در زبان نوشتاری نیز باید از فعل وصفی بسیار کم استفاده کرد.

سه. بعد از فعل وصفی نباید «واو عطف» بیاید. مثلاً نمی‌توان نوشت: «او به دانشگاه رفته و در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد»؛ زیرا فعل «کرد» قابل عطف به فعل «رفته» نیست.


خلاصه شده از کتاب بهتر بنویسیم

توسط سید جواد

کلمات فارغ از معنایی که دارند، سه گونه‌اند: 

۱. دارای بار مثبت؛ ۲. دارای بار منفی؛ ۳.خنثی 

این باری که افزون بر معنای کلمات در دل‌ معانی آن‌ها خوابیده است، ما را مجبور می‌کند که این کلمات باردار را در هر جایی به کار نبریم.


به مثال‌های زیر توجه کنید:

انتظار: مثبت
پاداش: مثبت
جاودانه: مثبت
جعل: منفی
برخورداری: مثبت
توجیه: منفی
فراوان: مثبت
عجم: منفی
غلط‌کردن: منفی
درخور: مثبت
کله: منفی
شکنجه: منفی
قلم‌فرسایی: منفی
قصد: خنثی


شما هم مثال بزنید!



از جمله خطا‌های انشایی در هنگام نوشتن، ریختن کلمات فارسی در وزن‌ها یا قالب‌های بیگانه است؛ اما وارونهٔ آن، یعنی ریختن واژه‌های غیرفارسی در شکل‌ها و قالب‌های فارسی، درست و بلکه پسندیده است. بنابراین کلماتی مانند فرمایشات، پیشنهادات، گزارشات، داوطلبین و بازرسین نادرست است؛
 زیرا «ات» و «ین» از ادات جمع عربی است و تنها کلمات عربی را می‌توان با آن‌ها جمع بست. 

جمع مکسر نیز همین حکم را دارد. وقتی کلمه‌ای را که ریشهٔ فارسی دارد، به‌بهانهٔ جمع‌بستن می‌شکنیم، آن را از شکل فارسی درآورده‌ایم. بر این پایه جمع «دفتر» همان «دفترها» است، نه «دفاتر». جمع «ترک» «ترک‌ها» است، نه «اتراک» و جمع «بندر» «بندرها» است، نه «بنادر».

و همچنین افزودن علائم غیرفارسی، مانند تشدید و تنوین، بر کلمات فارسی جایز نیست؛ زیرا تحمیل قالب غیرفارسی بر واژهٔ فارسی است. مثلاً شکل صحیح کلمهٔ «دوم» و «سوم» بدون تشدید واو است؛ برخلاف «اوّل» که عربی است و تشدید می‌پذیرد. همچنین ورود تنوین بر همهٔ کلمات فارسی ممنوع است.

پس همانگونه که در فرهنگ باید اصالت خود را حفظ کنیم، و غرب زده نشویم، در نوشتن هم باید اصالت زبانی خود را حفظ کنیم و کلمات زیبای زبان شیرینمان را در قالب‌های خارجی نریزیم.


شما هم با این استفاده از قالب‌های بیگانه برخورد داشته‌اید؟

می‌توانید چند مثال بیاورید تا بهتر بتوانیم از این خطا دوری کنیم؟

غلط دوم انشایی گرته‌برداری یا گرده‌برداری یا عکس‌برداری است

معنای لغوی گرته‌برداری در فرهنگ لغت معین این چنین آمده است: طراحی چیزی به کمک گرده (یا خاکه)، زغال و ...

در اصطلاح یعنی برگرداندن جزءبه‌جزء ترکیب‌های غیرفارسی به فارسی؛ بدون اینکه ترکیب حاصل، مطابق دستور یا دیگر هنجارهای زبان فارسی باشد. 

ترجمه‌های مکانیکی و شتاب‌ز‌ده و تعاملات فرامرزی منشأ اصلی این‌گونه خام‌نویسی‌ها است. اکثرا مترجمان ناشی و تازه کار دچار این اشتباه می‌شوند و  زبان فارسی را پر از عبارات و آمیزه‌های فارسی‌نما و بدقواره می‌کنند. 

به مثال‌ها توجه کنید تا آشکار شود که زبان فارسی چه اندازه دچار این اشتباه شده است؛

روی کسی حساب‌‌کردن: به کسی امید بستن، چشم به یاری کسی داشتن.

روی کسی حساب‌‌کردن:  چشم به یاری کسی داشتن، به کسی امید بستن.

حمام‌گرفتن: حمام‌کردن.

نقطه‌نظر: دیدگاه


نکته: برخی از مصادیق گرته‌برداری را دیگر نمی‌توان از مجموعهٔ واژگانی زبان فارسی بیرون کرد؛ مانند «راه‌آهن» یا «سیب‌زمینی» که کوشش برای حذف آن‌ها بیهوده است. 


در نظر نویسنده کتاب بهتر بنویسیم از گرته‌برداری‌های زیر باید دست کشید:

فکرکردن به‌معنای گمان کردن؛
فهمیدن کسی؛
به‌تماشانشستن؛
دریافت‌کردن؛
نقش‌داشتن؛
درس‌گرفتن؛

زیرسؤال‌بردن.

به نظر شما چه کلماتی دچار اشتباه گرته‌برداری شده است؟

می‌توانید مثال بزنید؟

بر هیچ کس پوشیده نیست که قلم به دستان باید سلامت و بالندگی زبان فارسی را با راه ندادن به واژه‌های بیگانه، حفظ کنند. امّا این پرهیز از واژه‌های غیرفارسی تا چه حد مجار و ممکن است؟ آیا می‌توان به بهانه‌ی فارسی‌نویسی به جای «کتاب» از «نسک» استفاده کرد؟ و یا «دُشماد» را در معنای «تصادف» به کار برد؟ و یا اینکه کلمه‌ی «زاب» را در معنای «صفت» نشاند؟

آیا کسی به خود جرئت می‌دهد که ادعا کند برای کلماتی از قبیل «دین»،«انسان»،«شهادت»،«کلاس»،«سینما»،«قانون»،«لنگر» و ... معادل فارسی می‌آورد که با جای گذاری آن‌ها، همان معانی و بارمعنایی فهمیده شود؟

این پرهیز از واژه‌های بیگانه نباید دچار افراط شود که به نامانوسی بینجامد؛ بلکه جایگزینی واژگان فارسی باید طبیعی و بدون تکلّف باشد.

در جایگزینی باید دقت کنیم که کلمه‌ی جایگزین تمام معنای کلمه‌ی بیگانه را داشته باشد که البته گاهی دچار تکلفی می‌شویم که استفاده از همان واژه‌ی بیگانه بهتر است.

و این نکته را هم باید مدنظر داشت که بسیاری از واژه‌های بیگانه، امروزه آنقدر مانوس هستند که استفاده‌ی از آن‌ها بهتر از به کار بردن خودی‌های نامانوس است. به طور مثال چگونه کلمه‌ی «قفس» که ریشه رونانی دارد، را می‌توان بیگانه شمرد؟

نکته‌ی دیگر اینکه برخی از کلمات، وجهه‌ی بین المللی پیدا کرده‌اند و معادل فارسی ندارند؛ مانند : رادیو، ویتامین، فیلم، موتور، و ... که استعمال آن‌ها مانند حضور ماشین‌های خارجی در خیابان‌ها است.


و از طرفی شمار کلمات بیگانه در فارسی به قدری زیاد است که حذف همه‌ی آن‌ها ناممکن است. به طور مثال کلمات زیر همه‌ از فرانسه به فارسی آمده‌اند:

کت، کتلت، کراوات، لامپ، لاستیک، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماشین، مانتو، مدال، مرسی، موزه، نمره، هال، ویرگول، سرویس، سالاد، دکتر، سانسور، آسانسور، سیمان، تابلو، املت، بلیت، پالتو، خاویار، سلول، فامیل، فلش، کپسول، کلاس، کوپن، کادر، کابل، فیش، فیبر، شانس، رفوزه، دیکته، دوش، دلیجان، پوتین، پلاک، سری، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کنتور، کنسرو، کنکور،بیسکویت و ... این فهرست بسیار طولانی است و طولانی‌تر از آن فهرست کلمات انگلیسی وارداتی به زبان فارسی است. فقط من نمی‌دانم چرا بعضی از با بدخواهی تنها به واژه‌های عربی بخصوص کلماتی که مرتبط به دین باشد، گیر می‌دهند. و البته گاهی هم از روی نادانی است.

افزون بر این واژه‌های غیرفارسی در زبان فارسی استفاده می‌شوند که معنای دیگری یافته‌اند که در زبان مبدا چنین معنایی نمی‌دهند و به نحوی خودی حساب می‌شوند و به راحتی نمی‌توان به آن‌ها گفت بیگانه. مثلا به جای کلمه‌ی انقلاب در زبان مبدا، از کلمه‌ی ثور استفاده می‌شود.


به هر حال در نثر معیار، جایی برای کلمات نامانوس نیست، حتی اگر فارسی باشد. و در فارسی کردن نوشتار خود و پرهیز از بیگانه‌ها کمال دقت را به کار برد تا دچار کج روی و افراط نشویم.

قبلا هم گفته بودم که درست‌نویسی در دو عرصه‌ی املا و انشا، جامه‌ی معنا را به تن می‌کند. مهم‌ترین نکته در املا، چنانچه مهم‌ترین در نویسندگی نیز هست، تمرین و نوشتن است. بنویسید و خوش‌حال باشید که کسی غلط‌های شما را می‌گیرد!

همانگونه که در نویسندگی، درست‌نویسی مقدم بر ساده‌نویسی و زیبا نویسی است و باید ابتدا درست‌نویسی را بیاموزیم، در مقام یادگیری درست‌نویسی هم ابتدا به کلاس املا می‌رویم و سپس نوبت به زنگ انشا می‌رسد.
 دوستانی که کمی قلم روی کاغذ کشیده باشند متوجه هستند و می‌دانند که انشا چقدر ضرورت دارد. اصلا اگر حواسمان به غلط‌های انشایی نباشد، نیمی از درست‌نویسی‌مان لنگ می‌زند. و اگر به عنوان یک نویسنده درست‌ ننویسیم و یا در راه آموختنش تلاش نکنیم، کلاه‌مان پس معرکه‌ است. و اگر هنوز ضرورت درست‌نویسی را نیافته‌ای، به این مطلب مراجعه کن، شاید کمکت کند.

از مقدمات که بگذریم، سخن از انشا است. هنگامی که کلمه یا ترکیب چند کلمه را به نحوی استفاده کنیم که با یکی از قواعد دستوری ناسازگاری داشته باشد، و یا یکی از سنت‌های نوشتاری را زیر پا بگذاریم و یا با نوشته‌ی خود دست به تخریب طبیعت زبان فارسی بزنیم، دچار غلط انشایی شده‌ایم.
خطا‌های انشایی شدت و ضعف‌ دارد، یعنی بعضی از آن‌ها آنقدر فاحش است که مانند فحش ناموسی قابل چشم‌پوشی نیست، و برخی دیگر را می‌توان با آسان‌گیری از آن‌ها گذشت، ولی نباید به حدی برسد که منظور و مراد نوشته‌ را تغییر دهد و یا باعث اجمال و نامفهومی شود و درست‌نویسی را خدشه‌دار کند.
این خطا‌ها گاه در ساختار و ساختمان کلمه است و گاه در ساختار جمله و ترکیب. قصد جمع آوری همه‌ی این غلط‌ها را نداریم و اصلا ممکن هم نیست!
ولی مقداری اندک از آن‌ها را که هر دست به قلمی بدان نیازمند است را با هم مرور می‌کنیم؛ از جمله : استفاده از واژه‌های بی‌گانه، گرته‌بردای، استفاده از کلمات باردار، استفاده‌های بی‌معنا و نابجا و.... که به یاری خدا در پست‌های جداگانه به هریک پرداخته می‌شود و البته اگر حوصله خواندنِ کیبورد بازی‌های من را ندارید، می‌توانید به دو کتاب «بهتر بنویسیم» آقای رضا بابایی و «غلط ننویسیم» آقای نجفی رجوع کنید. و اگر کتاب دیگری هم می‌شناسید به من هم معرفی کنید!

اشتباهات املایی گاهی به خاطر عدم آشنایی با قوانین املای کلمات در ترکیب‌ها به وجود می‌آید.

به عنوان مثال و نمونه: « بیندازد » درست است؛ نه « بیاندازد » و یا « بیفتد » صحیح است؛ نه « بیافتد »؛ دلیل آن هم این قاعده است که هنگامی که الفِ مضموم و مفتوح، بین بای تاکید و فعل می‌آید، لازم است تبدیل به «ی» شود. برخلاف آن هنگامی است که الف مکسور است، که هیچ تغییری در املای کلمه رخ نمی‌دهد؛ مثل « بایست ».

غلط‌های املایی به شدت غلط‌های انشایی قلم را دچار اختلال نمی‌کند، و به شدت غلط‌های انشایی باعث کج فهمی یا سخت فهمی نمی‌شود. امّا برای وجه نویسنده بازتاب و عقبه‌ای ناگوار دارد. هرچند در بسیاری از موارد ممکن است اختلالی در فهم متن رخ ندهد، امّا مخاطب به شدت نسبت به نویسنده بدگمان می‌شود. 

خواننده با خود می‌گوید : «چگونه به حرف کسی که غلط املایی دارد، اطمینان کنم؟» هر چند این پرسش از سر دید عوامانه است، ولی خوب نمی‌توان هم از آن گذشت، چرا اکثر مواقع مخاطبین عوام و یا خواص عام‌زده هستند.


معمولا کلماتی که در املای آن‌ها اشتباه می‌کنیم زیاد نیست، مهم‌ترین آن‌ها در کتاب بهتر بنویسیم آقای رضا بابایی در صفحه ۷۶ آمده است، می‌توانید با رجوع به این قسمت املای صحیح این کلمات را برای قلم خود ملکه کنید.


برای آن که نمره املای‌مان ۲۰ شود لازم نیست اطلاعات وسیعی را به خورد مغزمان دهیم و زمان زیادی صرف کنیم! بهترین و مفید‌ترین راه برای بیمه کردن قلم از انواع غلط‌ها به خصوص غلط‌های املایی معاشرت با آثار بزرگان و نوشته‌های معتبر است؛ این انس با نوشته‌های پیشینیان باعث می‌شود که املای درست کلمه در جمله را ببینیم و ضمیر ناخودآگاه‌مان را اصلاح کند، و شیوه صحیح کلمه را در ذهن ما ثبت کند.

و راه دوم که راهی خودآگاه است مراجعه به فرهنگ‌نامه‌ها است؛ وقتی در صحّت کلمه‌ای شک کردی با مراجعه به لغتنامه از درستی اطمینان حاصل می‌کنی و با چند بار مراجعه ضبط صحیح آن کلمه در ذهنت نقش می‌بندد، و گاهی هم تنها با یک‌بار مراجعه این اتفاق رخ می‌دهد. البته این رجوع‌ها که گاهی هم ضرورت می‌یابد، باعث می‌شود که دامنه لغات‌مان هم زیاد شود.

و در باب شیوه‌ی خط فارسی در ابتدا امر می‌توان به مصوبات فرهنگستان اطمینان کرد.


شما برای تقویت املای خود از چه راهی استفاده می‌کنید؟


درست‌نویسی در دو زمینه معنا پیدا می‌کند: املا و انشا


املا: انتخاب درست حروف کلمات، با توجه به معنای مقصود

         نکته : مسئله "قطع و وصل" یا "فاصله و نیم‌فاصله" و موارد دیگر ویرایشی و تایپی، جزء مباحث درست‌نویسی املایی محسوب نمی‌شوند.

 این موارد به سلیقه و شیوه رسمی نویسندگان مربوط می‌شود، آن‌ هم در دوران‌های مختلف، متفاوت می‌شود. بنابراین مثل ترکیب ایخدا از لحاظ املایی کاملا صحیح است، اگرچه از نظر ویرایشی غلط است. ویا اینکه کلمه‌ی تحکیم را در معنای تثبیت به کار ببریم غلط املایی نیست، بلکه اشتباه ویرایشی است؛ چرا که تحکیم به معنای داوری است!

 

انشا: کلمه یا ترکیب را به نحوی به کار ببریم که با تمام قواعد دستوری سازگاری داشته باشد.


زیاده‌روی‌های بعضی از دوستان اهل ادب، از مهم‌ترین عوامل فرار نویسندگان جوان از درست‌نویسی است و آن را سخت و دشوار می‌پندارند.

با زیاده‌روی‌ها چنان دایره‌ی درست‌نویسی را تنگ می‌کنند که پرهیز از خطا را آنچنان سخت می‌کنند که اغلب عطایش به لقایش بخشیده می‌شود. پس بیایید با پاک کردن این تصور غلط از ذهن‌هایمان، با درست‌نویسی مهربان شویم. زبان‌شناسی نباید جایی برای افراط باشد، چنانچه نباید تفریط در آن راه یابد.

کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی درست‌نویسی منتشر شده است، اما به کدام می‌توانیم اعتماد کنیم؟

من تمام کتاب‌ها و مقالات را ندیده‌ام، ولی بنظرم دو کتاب‌ هستند که ظاهرا دچار این افراط و تفریط‌ها نشده‌اند و بیشتر سعی می‌کنم از این کتاب‌ها برای‌تان بنویسم؛ غلط ننویسیم / ابوالحسن نجفی - بهتر بنویسیم / رضا بابایی


شما چه کتاب‌هایی در زمینه درست‌نویسی می‌شناسید؟


بعضی‌ها معتقدند که درست‌نویسی نیاز به استدلال ندارد. و یا حداقل ترجیح درست‌نویسی نیازمند اثبات نیست. و بعضی هم برخلاف آن‌دیگری، می‌گویند که اگر اثبات شود و استدلال بر درست‌نویسی بیاوریم، دیگر این‌ همه عذاب برای دانش‌آموزان درست‌نویسی در آموختن نیست. و حداقل دشواری‌ها، راحت‌تر تحمل می‌شود! 

من نه این طرفی هستم و نه آن طرفی ! اما این را می‌فهمم که این ریاضت نگارشی فایده دارد و شاید ذکر چند فایده، بی‌فایده نباشد!

مهم‌ترین آن: شما به صورت صحیح منظورتان را به مخاطب می‌رسانید، و البته روان و واضح؛ مگر نه این است که از نوشته‌هایتان توقع دارید که آنچه در فکر شما جریان دارد را به فکر مخاطب‌تان هم برساند؟ خوب برای آنکه مخاطب‌تان منظور شما را اولا بفهمد و ثانیا صحیح و درست بفهمد، شما نیازمند آن هستید که درست بنویسید تا او هم درست بخواند و بفهمد.


فایده دیگر آنکه : به وحدت زبانی نزدیک می‌شویم؛ هرچند وحدت مطلق و آرمانی ممکن نیست و لازم هم نیست، امّا نباید اختلاف و پریشانی آنقدر زیاد باشد که فارسی‌نویس‌ها نسبت به یک دیگر بی‌گانه باشند، به نحوی که هرکدام متعلق به فرهنگ و زبانی جدا هستند. بله نمی‌توان از همه توقع داشت که یکسان بنویسند، امّا این که از محوری واحد دور نشوند هم توقع زیادی نیست!


فایده‌ای که دیگران گفته‌اند : حفظ و صیانت از مرز‌های زبانی و فرهنگی کهن ایران؛ همانگونه که باید میراث فرهنگی را حفظ کرد، باید نسبت به زبان  وفرهنگ‌مان هم غیرتمند باشیم.

شما چه فایده‌هایی برای درست‌نویسی قائل هستید؟

درست‌نویسی برخلاف زیبا‌نویسی نیاز به استعداد خاصی ندارد، بلکه با یادگیری قواعد عام و اصلی می‌توانی دست به کار شوی.

می‌توان با مطالعه یک کتاب جامع که البته زیاده روی نکرده باشد، از بیشتر خطا‌های زبانی و نگارشی در امان بود. البته واضح است که صرف مطالعه برای درست و استوار نوشتن کافی نیست، بلکه باید تمرین کرد تا ملکه شود. و البته این ملکه شدن با رجوع‌ها در هنگام نوشتن رخ می‌دهد؛ یعنی تو در حال نوشتن هستی، و شک می‌کنی که این قاعده را درست نوشتی یا نه؟ با یک رجوع نه تنها به صورت صحیح می‌نویسی، بلکه آن قاعده و نکته‌ی درست‌نویسی را در حافظه خود ذخیره می‌کنی. و  اگر هم از مطالعه قبلی نکات و دستور‌های نگارشی و زبانی در ذهنت حضور دارد که بهتر و بدون مراجعه می‌نویسی. 


پس با مطالعه یک کتاب جامع که زیاده روی نکرده باشد، می‌توانی اولین قدم را در درست نویسی برداری. و قدم آخر تمرین است. همین دو گام برای درست‌نویسی کافی است. بله قبول دارم که گام‌های بزرگی است ولی درست‌نویسی هم مهم است.


درست‌نوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعد‌ها هم که بزرگ‌تر شدیم، نامش شد دستور زبان.

مثل اکثر چیز‌هایی که در مدرسه به زور به خورد ما می‌دهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کرده‌ایم. نادرا مثال نقض پیش می‌آید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟


و البته این قواعد و دستور زبان‌ها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دوره‌ای می‌گفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دوره‌ای دیگر می‌گفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار این مسئله بودم، که در راهنمایی چیزی درس می‌دادند، که در دبیرستان خلاف آن را در سر ما فرو می‌کردند. ولی خوب در این بازه‌ی زمانی که در آن گذران عمر می‌کنیم، تاحدی یک مجموعه از این قواعد مورد قبول همگان واقع شده، که در ابتدای نویسندگی بهتر است از مرز آن‌ها تجاوز نکنیم، البته  عامدا منظور است، وگرنه گاهی فراموش می‌کنیم، و گاهی اصلا جاهل هستیم و نمی‌دانیم. مثلا شما اگر همین چند خط من را برگردید شاید متوجه اشتباهات من هم بشوید. چراکه من هم مانند شما در حال آموختن هستم، و خیلی از قواعد را نمی‌دانم،‌ و آنچه که می‌دانم یا فراموش کرده‌ام و یا اینکه ملکه نشده است. و بهترین راه برای ملکه شدن و جلوگیری از فراموشی تکرار و تمرین است، همین. البته باید قبل از آن بدانیم و از جهل بیرون بیاییم. و بعد با تکرار و تمرین درست نویسی را برای قلم‌مان ملکه کنیم، که ناخودآگاه صحیح و بدون غلط بنویسیم.

به نظرم این یک قله برای درست‌نویسی است که باید به عنوان هدف در مقابل ما خودنمایی کند، و ما به آن فکر کنیم و در رسیدن به آن تلاش کنیم. اینکه تو ناخوداگاه درست بنویسی. 

به نظرتان این توقع زیادی است و باید کمی کوتاه آمد؟ و یا اصلا نه کم هم هست؟




واضح است که قلم نماد نویسندگی و نوشتن است، همانگونه که قلم سه حرف دارد، نویسندگی هم سه بخش دارد؛ بخش تئوری، بخش تمرین و عمل، بخش مطالعه و تفکر.

و کسی که می‌خواهد اهل قلم باشد چاره‌ای ندارد جز اینکه به این سه بخش مشغول باشد!

طبیعی است که برای رسیدن به موفقیت در هر زمینه‌ای باید به الگو‌ها چشم دوخت. ویکی از جاهایی که این الگو‌ها اسرار خود را فاش می‌کنند مصاحبه‌ها است.

این کتاب ۵ مصاحبه از رمان‌نویس‌های بزرگ دنیا را ترجمه کرده است؛ در این گفتگو‌ها فورستر، فاکنر، همینگوی، هاکسلی و سیمنون اسرار و فنون کار‌شان را به صورت صمیمی و ساده بیان می‌کنند.

و البته که حدود یک پنجم از سوالات مربوط به رمان‌‌های این نویسندگان است و نیاز به خوانش این رمان‌ها دارد، ولی آن‌قدر هم تخصصی نیست که بدون خواندن آن رمان‌ها نتوان از پاسخ‌ها سر درآورد.

از نکات قابل توجه این کتاب؛ برخورداری از دو فهرست کتاب‌ها و اشخاص به صورت جداگانه و به ترتیب حروف الفبا، می‌باشد.


امروز ۱۴ تیرماه روز بزرگداشت قلم است!

نیت کرده بودم پستی آتشین و جانانه بنویسم که خودم هم حظش را ببرم ولی وقتی این پست را خواندم نظرم عوض شد و شما را به آن ارجاع می‌دهم.

برای آن‌که حالم بهتر شود امروز را به کتاب‌فروشی می‌روم!

اولین پستی که از وبلاگ‌ش خواندم در مورد فیلم‌برداری و دوربین و مجلس عروسی بود، من هم آن موقع‌ها به دوربین حساس و به او توپیدم که هنر را نباید در هر‌جایی .... و فلان و بهمان ...

ولی او محترمانه جواب داد من پشیمان از قضاوت زود هنگامم شدم ... ولی خوب آبی که ریخته بود را نمی‌شد جمع کرد ...

شاید خودش هم این جریان را یادش نباشد...


از آن زمان تا به حال پست‌هایش را می خواندم و گاها نظری هم ابراز می‌کردم و وقتی فهمیدم که او هم مطالب مرا می‌خواند خوش‌حال شدم.

مدتی هم به کل وبلاگش را تعطیل کرده بود وخبری از دست به تایپ‌هایش نبود، و شاید هم من نداشتم. تازه بازگشته بود که این‌بار برای همه و تا ابد خداحافظی کرد !!!


این وبلاگ تعطیل کردن‌ها، اگر اغراق نکنم، قلب مرا به درد می‌آورد ... حال فرض کنید وبلاگ‌نویس خوبی چون میرزا مهدی فعله گری وبلاگ‌ش را تعطیل کند.


امیدوارم که هرچه زود‌تر دست به وبلاگ شوی تا گسلی در پیوند رفاقت مجازی حاصل نشود.