فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

با توجه به فوت حمیدرضا صدر بخش هایی از کتاب «روزی روزگاری فوتبال» ایشان را تقدیم شما می‌کنم:


شادی و اشک فوتبال برایم بازتابی از زندگی یافت. زندگی سرشار از درگیری و مبارزه در منگنه زمان. نود دقیقه یا صد و بیست دقیقه، که به هر حال تمام می شد تا بازی بعد، تا فصل بعد، تا تورنمنت بعد. فاصله پیروزی و شکست، امید و ناامیدی در ضربه های پنالتی گاهی سر سوزنی می شد. سرنوشت بازی ها گاهی با طرح و نقشه رقم خوردند و گاهی با تصادف و اقبال. گاهی با پشتکار، گاهی با فرصت طلبی. گاهی با ریاضت، گاهی با شکیبایی. گاهی با شور نوجوانی، گاهی با تجربه بزرگ ترها. فوتبال فقط به مردان قوی تعلق نداشت. فوتبال به عزت نفس چنگ می زد، به امید. کوچک های بی مقدار می توانستند گاه وبی گاه شاخ غول های پرتکبر را بشکنند. کاری که کره شمالی با ایتالیا در ۱۹۶۶ کرد، ایران با اسکاتلند در ۱۹۷۸، الجزایر با آلمان در ۱۹۸۲، عربستان با بلژیک در ۱۹۹۴، سنگال با فرانسه در ۲۰۰۲ و یونان با همه غول های اروپا در ۲۰۰۴. اگر صبور می ماندی فرصت ولو ناچیز چنگ زدن به پیروزی در فوتبال مهیا می شد. این همان آوردگاهی بود که خوشبختانه قوی ترها همیشه برنده نمی شدند. این همان آوردگاهی بود که کوچک ها و بی مقدارها هم شانسی برای پرواز داشتند.


 نژاد پرستی و برزیل:

سیاهان راه یافته به {باشگاه} فلومیننس هیچ گاه سیاه بودن و زنگی خوانده شدن را فراموش نکردند. اولین رنگین پوست معروف، کارلوس آلبرتو، سیاه دورگه ای بود که در 1916 به این تیم پیوست. او برای همرنگ شدن با همبازیانش، پیش از آغاز دیدارها، نوعی پودر برنج به صورتش می مالید تا رنگ چهره اش را روشن تر سازد. اما با جاری شدن عرق طی دقایق اولیه دیدارها، سپیدی چهره اش زدوده می شد و تیرگی طبیعی اش برجسته تر. فریاد استهزا آمیز طرفداران تیم های مقابل که یکصدا او را «پودر صورت، پودر صورت» خطاب می کردند، نه فقط لقب او یا باشگاه فلومیننس بلکه طعنه ای به همه سیاهان بود.

فلومیننس آخرین باشگاه برزیلی بود که بازیکنان سیاه را پذیرفت. بعدها هم که سیاهان پرشماری، به ناگزیر، به این تیم رسوخ کردند، به تمسخرگرفتن سیاهان در فرهنگ باشگاه و طرفدارانش باقی ماند. طرفداران فلومیننس هنوز هم با پودر ویژه ای چهره های خود را سپید کرده و روی سکوها به تماشا می نشینند. فلومیننس به عنوان باشگاهی برآمده از بطن آرستوکراسی و سرمایه داری ریودوژانیرو در ابتدای قرن توسط آرتور کاکس انگلیسی تاسیس شد و حضور انگلیسی ها در این تیم، فاصله عمیق آن از اجتماع بزرگتر سیاه را خاطر نشان می کرد...



نظرات  (۲)

خدا رحمتشون کنه 

حرفای قشنگی میزدند. خیلی ظریف و با احساس فوتبال رو توصیف میکردند.

ممنون

روحش شاد و قرین آرامش و رحمت الهی.