فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۲۶۲ مطلب با موضوع «نگارش‌ها ✒» ثبت شده است

یک آروغ جدید در حال مطرح شدن است که باید آن را به خوبی شناخت! (+) در واقع می‌خوان مشغولیتی جدید درست کنن که از مطالبه‌گری مردم کاسته بشه (نه اینکه خیلی زیاده !)

به هرحال من نه موافق فیلترینگ اینستا هستم، و نه مخالف؛ باید متخصصین روی آن حرف بزنند و ادله دوطرف به گوش مردم برسه و با توجیه و جایگزین مناسب فیلتر کنن، اگه تصمیم به فیلتر شد والا هم که هیچ.

ولی به نظر می‌یاد اصل این بحث یکی از همون آرغ‌ها باشه که قراره باهاش حواس مردم رو پرت کنن (اینجا را ببینید تا منظورمو بفهمید)


به هرحال مردم عزیز باید این آروغ رو بشناسن و شناسوندن اون کار فعالان مجازی و حقیقی است! (از من گفتن و از شما هم گوش نکردن)


صـدبـار اگــر از دسـت تـوام خون رود از دل


از در چـو درآیــی، هــمـه بیــرون رود از دل


لـیـلـی همـه در خـنـده و بـازیـسـت، چـه دانــد


کـز دیــده چـه ها بـر سـر مجـنـون رود از دل


گــر قـصـه عـشــق مـن و یــــارم بـنـگـارنـــد


صـد لـیـلـی و مجـنـون همه بیـرون رود از دل


گفتی که برون کن غم من از دل و خوش باش


آه؛ ایـن سخـن سخـت، مـرا چـون رود از دل؟


در قـتـل مـن ای مـه، بکـش آهستـه کـمـان را


حیـف اسـت کـه پیکـان تـو بیـرون رود از دل


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت: 

معمولا یکی از بیت‌های شعر رو بُلد می‌کنم؛ چون بیشتر دوستش دارم، می‌خوام بیشتر بهش توجه بشه!  ولی در مورد این شعر باید تمام ابیات بُلد بشه ... تمام ابیات

بیش از آن که کتاب جذاب و جالب باشد، شخصیت پسرک فلافل فروش جذاب بود!

کتاب همان روند دیگر‌کتاب‌های نشر ابراهیم هادی را دارد؛ ولی شخصیت کتاب متفاوت است.

نسبت به شهدای دفاع مقدس این ویژگی را دارد که در زمان ما زندگی می‌کرده، در همان خیابان‌هایی که ما از آن می‌گذریم و ... و این ویژگی باعث می‌شه که با شهید احساس نزدیکی زیادی داشته باشیم.

برای من به شخصِ شخصیت جذابی داشت.


تماشای کلیپی از پسرک فلافل فروش


خطاب به مسئولانی که هنوز هم که هنوز است فتنه را اعتراض مردمی می‌خوانند؛

حواس‌تان باشد!  روح این مردم درد دیده را جریحه دار نکنید، و الا خودتان می‌دانید!

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت * چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم * پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت * سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق * خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر * طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی * حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت * آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان * راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی * می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت

ــــــــــــــــــــــ
نمی‌دونم چرا شعر اینقدر آرامش بخشِ، مخصوصا اگه مال قرن ۶ یا ۷ باشه، اگه شاعرش شیرازی باشه که دیگه هیچ ... حالا فک کن غزلی از سعدی باشه؛ از بس آرام کننده است، آدم می‌تونه راحت ۱۲ ساعت روش بخوابه!
از این به بعد مجبورید در میان پست‌هایم، شعر‌ها را هم تحمل کنید! :)

وقتی در هوای سرد اولین روز‌های زمستان مرکب عزیز را به سختی روشن می‌کنی و خوش‌حال از این‌که روشنش کردی، دو دستت را به نشان خوش‌حالی و برای گرم شدن بهم می‌کشی؛ مثل وقتی که غذایی خوش مزه درون سفره در انتظارت نشسته.

حال هر روز صبح من تقریبا همین‌گونه است؛ البته امروز کمی دیر‌تر از صبح علی الطلوع از خانه بیرون زدم، ولی هنوز هم هوا سرد بود، لذا این حرکت هر روزه تکرار شد.

به ره افتادم و طبق عادت رادیو را روشن کردم تا با صدای آن کمی فضای ماشین گرم شود و بتوان رانندگی کرد، و این عادت هر روز من است، و تقریبا برنامه‌های رادیو را می‌دانستم.

امّا امروز متفاوت بود؛ نه تنها با رادیو گرم نشدم که هیچ سردی بر جانم نشست که تا الآن که دارم این پست را می‌نویسم دلم به هیچ کاری نمی رود! وقتی صدای گوش خراش ایجاد شدن سوراخی در اسلام گوشت را خراش می‌دهد، مثل وقتی که با متّه روی کاشی سوراخ ایجادکنی، دیده‌ای چه صدایی دارد؟ فرض کن اول صبح باشد و تو این صدا را در حالی که صبحانه نخورده از خانه بیرون زده باشی، بشنوی.

البته جنس این حفره و سوراخ، به نحوی است که با هیچ چیز پر نمی‌شود! هیچ چیز. شاید بتوان گفت کمی شبیه سوراخ‌هایی است که از روی عشق ایجاد می‌شود، نمیدانم شاید هم نه!  ولی به هر حال بایدبا این حفره عادت کرد که پرشدنی نیست!

بله روایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله را می‌گویم : که وقتی عالمی فوت کند، حفره‌ای در اسلام ایجاد می‌شود که هیچ چیز نمی‌تواند آن را پرکند.

وقتی رادیو فوت آیت الله هاشمی شاهرودی را اعلام کرد، بدنم در آن سرما یخ زد، نه به خاطر سردی زمستان؛ بلکه به خاطر آن حفره!

ارادت قلبی ویژه‌ای به ایشان داشتم؛ هرچند نه‌تنها از نزدیک بلکه در تصویر هم خیلی کم او را دیده بودم؛ و شاید این دوست داشتن و ارادت به خاطر استاد ایشان، شهید صدر بود، ولی به هرحال ارادت داشتم و فوت ایشان ناراحتم کرد!

روایت داستانی کتاب مخصوصا قسمت‌های پایانی سردرگمی و گیجی عجیبی دارد که آدام احساس می‌کند که حتی خود نویسنده‌ هم نفهمید که آخر این عارفه است که توانست به پیاده‌روی اربعین برود یا مسعود؟

و البته من که از این قبیل داستان‌ها را می‌پسندم و دوست دارم؛ هرچند روایت ساده‌ای بود. ولی مشکل اصلی من با قسمتی از روایت بود که به زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها می‌پرداخت؛ و شاید شما گمان کنید که من به لحاظ اسناد تاریخی با جریان‌های نقل شده مشکل داشتم، ولی این مشکل من با کتاب نیست، که البته این هم حای بررسی دارد که متخصصان خودش را می‌خواهد، اما در بخش‌هایی که تاریخی بود، من احساس می‌کردم که شان حضرات حفظ نشده است! نه تنها در مورد حضرت زینب سلام الله علیها بلکه در مورد امیرالمومین صلوات الله علیه و یا حسنین علیهما السلام  وحتی حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ و بعضی از قسمت‌ها بر من سنگین می‌آمد. 

البته این که عرض می‌کنم جدای از آن قسمت‌هایی است که به صورت واضح مقام حضرات را پایین می‌آورد؛ مثل جایی که حضرت زینب سلام الله علیها از خوش‌حالی جیغ می‌کشد و بالا می‌پرد؛ که این قسمت‌ها را نمی‌دانم چگونه در وزارت ارشاد اجازه چاپ گرفته است؟!

ولی به‌هر حال نویسنده این حق را ندارد که خیال خود را برای پروراندن داستان به هرکجا که خواست راه بدهد.


از قبل هم این درگیری را در ذهنم داشتم که اگر قرار باشد زندگی معصومین علیهم السلام تبدیل به ادبیات داستانی شود، باید به چه نحو باشد، ولی اصلا این سبک آقای موذنی در ذهنم نمی‌گنجید! کمی احساس می‌شود که ایشان قصد داشته به پیروی از آقای شجاعی وارد این عرصه بشود، ولی اصلا موفق نبوده است؛ چرا که وقتی آثار آقای شجاعی مثل کشتی پهلو گرفته، خوانده می‌شود این حس که به شان و مقام حضرات پایین آمده باشد احساس نمی‌شود.

البته کتاب می‌خواهد تلقین کند که این متن را عارفه با همان حس زنانه و خواهرانه خود و با اعتقادات خود و میزان اطلاعات خود نوشته است، و نباید زیاد به آن خورده گرفت، ولی باز هم جای سوال است که مگر همین عارفه زایده‌ی ذهن نویسنده نیست؟ پس نباید اینچنین بی‌پروا قلم بسراید، ما نوشته عارفه و ستون‌نویسی های مسعود را به پای شما می‌گذاریم.

چرا می‌گویم کتاب می‌خواهد این سبک نوشتار را به عارفه نسبت بدهد؟ 

چون وقتی نوبت به ستون‌نویسی‌های مسعود می‌شود نوع نگارش کمی متفاوت می‌شود.


ولی جدای از این‌ها قسمت‌های که وارد تاریخ می‌شود؛ روضه‌هایی زیبا است، که آدم از گریه کردن با آن‌ها سیر نمی‌شود.

آخر پاییزی به جای اینکه بشینیم جوجه‌ها رو بشماریم، مجبوریم فیلتر شکن جمع و جور کنیم که از فردا که می‌خواییم بریم تلگرام با مشکل مواجه نشیم!!!

از طرف‌داران تلگرام نیستم که بگویم آزادی را از ما گرفتید و .... و اینکه معتاد تلگرام نیستم  .... و می‌دونم که این جریان تلگرام یک آرغی بیش نبود، مثل تمام آرغ‌های سیاسی مسئولان عزیز. (+)

حالا تلگرام را فیلتر کردند به درک از چیز دیگری استفاده می‌کنیم، نون شب‌مون که بند تلگرام نیست؛ (البته اونایی که نون‌شون رو بند تلگرام کردند هم کمی غیر‌معقول به نظر می‌‌آید، آیا نمی‌تونن بند سروشش کنن؟)


مشکل اساسی من با این‌که چرا برای فیلتر کردن، برنامه نداشتن؟ چرا روی کار فکر نشده؟ چرا به عواقب اون فکر نشد؟ و چرا از محصولات داخلی حمایت نکردن؟ اصلا خودشون هم درگیر بودن بعضی می‌خواستن فیلتر بشه بعضی مخالف بودن و سنگ اندازی می‌کردن، اول تکلیف خودشان را مشخص کنند !!!


من از همان اول و همین حالا هم یقین دارم که تلگرام یک آرغ بیش نیست، و به آرغ هم نباید بیش از این‌ها بها داد!

وقتی یکی از بهترین اثر‌های یک نویسنده معروف و حرفه‌ای را می‌خوانی این طبیعی است که کتاب به راحتی از دستت رها نشود! و این نوع کتاب‌ها هستند که نه تنها قدرت ایجاد دوستی با کتاب را دارند، بلکه این رابطه را هم به شکل ویژه‌ای تقویت می‌کنند.

در مورد این کتاب نمی‌دانم چه باید بگویم، حال که تمام شده حسی متفاوت دارم و احساس می‌کنم آدمی دیگر هستم، حسی که نمی‌توان به زبان آوردش؛ باید کتاب را بخوانید تا بفهمید من چه می گویم؛ و شاید هم خوانده باشید و بگویید که من چرت می‌گویم، ولی این حس واقعا وجود دارد.


بعضی از قسمت‌های کتاب به خاطر عدم آشنایی من نسبت به جنگ‌جهانی اول و بعضی از کشور‌های اروپایی گنگ به نظر می‌آمد، برای بار بعدی که می‌خواهم این کتاب را بخوانم حتما در مورد این موارد اطلاعاتی کسب خواهم کرد تا بهتر فردریک هنری را درک کنم، به نظرم شخصیت جالبی داشت!


در مورد این ترجمه که خوانده‌ام؛ اولا که بدون توصیه کسی و هیچ پیش زمینه‌ای به صورت اتفاقی با این ترجمه برخوردم و عنادی بر آن ندارم و حتما سعی خواهم کرد ترجمه‌های دیگر را هم بخوانم، ولی این ترجمه هم خوب بود و کارش را  به درستی انجام داده بود.

این کلیپ رو از یکی از وبلاگ‌ها اینجا می‌ذارم؛

تماشا با کیفیت بالا


اگه از تماشای این کلیپ لذت بردید؛

زحمت بکشید دکمه موافق را بفشارید


هنوز در گیجی پس از این کتاب به سر می‌برم؛ نه آنکه مطالب قابل فهم نباشد؛ نه، بلکه روان و با ترجمه خوبی که داشت راحت فهمیده می‌شد. ولی مطلب احتیاج به تفکر دارد. نمی دانم چقدر می‌توان به آزمایشات و تجربه‌های مذکور در ککتاب اطمینان کرد، بخصوص که خیلی از آن‌ها بعد از نظریه ابطال‌پذیری علوم است. امّا با این وجود دو دلی و شکی که از قبل هم در دلم نسبت به رایانه و اینترنت و به خصوص شبکه‌های اجتماعی وجود داشت، چند برابر شد!!!

یکی از تاثیرات این کتاب در من این بود که بعضی از جعبه‌های کنار وبلاگم را حذف کردم، لینک دهی را کم کردم و اینکه در وبلاگ‌های که می‌خوانم و دنبال می‌کنم تجدید نظر کردم!


اگر شما هم از کسانی هستید که سروکارتان با اینترنت و رایانه و شبکه‌های اجتماعی زیاد است و حداقل روزی یک ساعت را مشغول آن‌ها هستید؛ مطالعه این کتاب را از دست ندهید. البته اگر جزو این دسته هم نباشید خواندن این کتاب برای‌تان بی‌لطف نیست؛ چراکه اولا مقدمه‌چینی‌های خوبی دارد که اطلاعات بدرد بخوری در اختیار شما می‌گذارد و درثانی در آینده یاد خودتان به اینترنت مبتلا می‌شوید و یا از نزدیکان‌تان.

و ثالثا این که اگر حتی هیچ درگیری با اینترنت برای‌تان پیش نیاید، مطالعه این کتاب ذهن شما را باز خواهد کرد، البته به شرط آنکه مطالعه با تفکر داشته باشید؛ چراکه فلسفه‌وار مباحث را مطرح می‌کند.


دلیل خاصی برای انتخاب این ترجمه ندارم، اتفاقا این ترجمه را خریدم، ولی اگر خواستم دوباره بخوانمش با ترجمه‌ی دیگر آن، همراه می‌شوم.


در پایان این را بگویم که از آن دسته کتاب‌هایی نیست که کلیشه‌ای بگوید فلان کن ... حتی تا آخرین کلمه هیچ تصمیمی برای تو نمی‌گیرد و تو اگر هم بخواهی تصمیمی اتخاذ کنی، باید بسیار اندیشیدن کنی!


از کسانی که کتاب را خوانده‌اند تقاضا دارم به عنوان جواب بدهند؟

قبلا گفته بودم که مهاجرتی در زندگی‌ام رقم خورده است؟ حال امّا تقریبا بعد از گذشت چند ماه با این شهر جدید اخت گرفته‌ام و هنگامی که از آن دور می‌شویم و برای دیدار خانواده به زادگاه خویش بازمی‌گردیم، برای این شهر نازنین دلتنگ می‌شوم و آرزوی تمام شدن سفر را می‌کنم!

چرا بوی کربلا گرفته؟ 
چون در این ایّام در اطراف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، موکب‌های برپا شده است که زحمت همه‌ی آن‌های دوستان و برادران عزیز عراقی قبول کرده‌اند و مانند ایّام اربعین حسینی از زوار حضرت معصومه پذیرایی می‌کنند ... وقتی در صف نذری می‌ایستی حس‌ و حال عجیبی پیدا می‌کنی ... عجیب!  برای من که خیلی خوشایند و خاطر انگیز است، مخصوصا برای من بی‌توفیق که امسال اربعین نتوانستم به زیارت بروم. خیلی دلم تنگ غذای عراقی شده بود!  تنگ جمله‌ی حلبِ الزوار !
و با آن مداحی‌هایی که هر موکب پخش می‌کند حس پیاده روی بر تو غالب می‌شود و دلت می‌خواهد حرم تا حرمی را پیاده بروی؛ اینجا هم حرم تا حرم داریم؛ جمکران را می‌گویم. و مخصوصا چای‌های عراقی که آدمی را سر مست می‌کند، آنقدر انرژی می‌دهد که حرم تا جمکران را پیاده بروی و برگردی دو باره یک چای بنوشی.

خلاصه اینکه جای همه‌ شما دوستان خالی است؛ اینجا حسی زیبا در جریان است که من قبلا نمی‌دانستم و تجربه‌اش نکرده بودم؛ اینکه در غیر از اربعین و کربلا هم حس اربعین و کربلا برایت زنده شود. امیدوارم روزی‌تان شود.

طبیعی است که هر انسانی دوست دارد از داشته‌‌هایش بهترین بهره را ببرد، و من هم به همین دلیل جذب عنوان این کتاب شدم؛ درک می‌کنید که هیچ دارایی مهمتر و با ارزش‌تر از زمان نیست (یکم کلیشه‌ای شد؟!)

             به خصوص برای من این یک فقره خیلی با اهمیت است، چرا که دائما احساس می‌کنم که کمبود زمان دارم!


به هرحال این کتابچه کوچک را خواندم و همچنین جلد دوم آن را هم خواندم، ولی آنچه می‌خواستم را نیافتم !!

یکی از دلایلی که این کتاب را در میان انبوهی از کتب مدیریت زمان انتخاب کردم، حوزوی بودن نویسنده آن بود؛ که به خاطر همین از نویسنده توقع داشتم که نظرات اسلام و دین را در این زمینه بیان کند، نه اینکه همان حرف‌های دیگران (به خصوص غربی‌ها) را بازگو کند و مانند برخی دیگر از آخوند‌ها چند روایت و آیه هم برای تایید آن‌ها بیاورد!!


خلاصه ما به دنبال چیزی دیگر در این کتاب می‌گشتیم که نیافتیم؛ ولی در کل کتاب آنچنان بدی هم نبود، اصولی را که البته ممکن است ۹۵ درصد آن‌ها را از قبل می‌دانستید و یا بدهی بوده است در کنار هم و در یک مجموعه آورده است.

در مورد جلد دوم این کتابچه بگویم که مانند جلد اول است و در تکمیل و ادامه‌ی آن آمده است، و البته اگر هم جداگانه خوانده شود مشکلی پیش نمی‌آید؛ یعنی می‌توانید بدون خواندن جلد اول، جلد دوم را بخوانید.


این مجموعه جلد سومی هم دارد، که البته هنوز موفق به خواندنش نشده‌ام، البته این جلد سوم که کمی مطالبش بیشتر است، ویژه شب‌های قدر است، یعنی مدیریت زمان در شب‌های قدر را بیان می‌کند که منتظر ماه مبارک هستم که فرا برسد و من بتوانم در حوالی شب با برکت قدر این کتاب را بخوانم.



کتاب مدیریت زمان ویژه شب‌های قدر 


مجموعه داستانی از تولستوی عزیز، فک کنم لازم نباشه معرفی‌اش کنم، همه اسم جنگ و صلح و یا آناکارنینا رو شنیدیم، البته اگر باز هم می‌خواهید در مورد او بدانید مقدمه کتاب می‌تواند کمک‌تون کنه!

هر چند ترجمه بد نبود، ولی از لحاظ ویراستاری مشکل داشت.

این 100 صفحه که مجموعه‌ای از داستان است؛ و همه‌ی داستان‌ها خواندنی هستند؛ ولی اگر تنها به خاطر داستان آخر همه این 100 صفحه را بخوانید ارزشش را دارد!
داستان سه پیرمرد

اصلا چشمی که برای کتاب خرج نشود، چشم نیست! بگذارید نور چشم‌هایتان به خاطر مطالعه کتاب کم شود؛بخواهی نخواهی دید چشم کم می‌شود، و با وجود این گوشی‌ها و شبکه‌های اجتماعی خیلی زودتر از این‌ها چشمان از کار می‌افتد و به قول خودمان عینکی می‌شویم ... و چه بهتر که در عوض این بینایی که از دست می‌دهیم، متاعی با ارزش به دست آوریم ! و چه چیزی بهتر از نتیجه زحمات علما و دانشمندان و محققان که در کتاب‌هایشان گردآوری کرده اند؟؟

خلاصه آنکه کتاب بخوانید.


به مناسبت هفته کتابخوانی می‌خواستم ابراز فضلی کرده باشم که نتیجه‌اش شد این پست و البته در ادامه می‌خواهم برای کتابخوان‌ها شبکه‌ای اجتماعی معرفی کنم!!!! که البته احتمالا خیلی‌ها عضو آن باشند و اطلاع از آن داشته باشند؛ منظورم Goodread's است.


یک شبکه اجتماعی کتاب دوستان و کتابخوانان به خصوص کتاب‌باز‌ها؛ اگرچه معتاد شبکه‌های اجتماعی هستیم و قصد ترک آن را نداریم بهتر نیست که در شبکه‌ای بگردیم که سود فراوانی برای ما دارد؟ در حالی که به اندازه‌ی اینستا حجم مصرف نمی‌کند!

و شما هم با دوستان کتابخوانی بشتری آشنا می‌شوید و در مورد کتاب‌ها گفتگو می‌کنید، و همچنین می‌توانید از کسانی که کتابی را خوانده‌اند مشورت بگیرید.

و این نکته را بگم که هم نسخه تحت وب داره و هم اندروید !

 و توضیحات ویکی‌پدیا 


این هم اکانت من، منتظرتون هستم؛

یه کتابخونه مجازی برا خودت درست کن،

و با ۲۵ میلیون عضو آن به اشتراک بگذار!


این کتاب به اندازه‌ی یک کودک شیرین زبان، خوردنی است !
چگونه وقتی با یک بچه شیرین زبان حرف می زنید و بازی می‌کنید خسته نمی‌شوید؟  با خواندن این کتاب هم همین حس به شما دست می‌دهد و نمی‌خواهید تمام شود ولی تمام می‌شود ...

هر چند با شاملو و افکار و نظراتش زاویه شدید دارم، ولی چون در این ترجمه به متن وفادار نبود، ترجیح دادم که این ترجمه را بخوانم و حتما ترجمه‌های دیگر را هم امتحان می‌کنم(شما بگید کدام ترجمه بهتر است؟)

اما یک نکته عالی کتاب این‌که با وجود اینکه مخاطب کتاب بزرگ‌سالان هستند (فکر می‌کنم که نوجوانان به راحتی با آن انس نگیرند)؛ ولی تصاویر یا بهتر بگویم نقاشی‌های کودکانه در کنار نوشته‌ها محشر است.

از جمله کتاب‌های غیر داستانی و ادبیاتی بود که مدام در دستانم بود و می‌خواندمش.
نمی‌دانم شاید هم به خاطر این بود که سخنرانی آقای پناهیان را پیاده کرده بود اینقدر جذابیت داشت و شاید این که با متن  احساس خویشاوندی می‌کردم؟
این کتاب از کتاب‌هایی است که بعد از خواندن نمی‌توانی بگویی چه  می‌گفت، ولی اثر آن را در خود احساس می‌کنی!
    چرا که چیزی به تو یاد نمی‌دهد که بخواهی آن را در ذهن بسپاری، بلکه با تو چنان حرف می‌زند که در ناخودآگاه تو اثر می‌گذارد و بعد از تمام کردن کتاب احساس می‌کنی که آدمی دیگر هستی !

و در پایان اینکه من انتظار داشتم این کتاب بیشتر طول بکشد !

«عالَم انسان دینی» که در این کتاب مورد بحث قرار می‌گیرد، عالَمی است که ما را متوجه اُنس با حقیقت می‌کند و زیباهایی را که در به‌سربردن با آن عالَم ظاهر می‌شود، می‌نمایاند، و نه‌تنها ریشه‌ی بحران بی‌هویتی بشر مدرن را می‌شناساند، بلکه راهِ برون‌رفت از آن را نیز متذکر می‌شود، تا هرکس عزم عزیمت داشت بتواند قدمی جلو بگذارد.

دانلود و فهرست کتاب در اینجا

ثبت احوال از این همه تغییر فامیل‌ها شاکی شده است!!!
     من که احساس می‌کنم این تغییر فامیل‌های متعدد و کثیر در این شرایط کثرت اختلاص به خاطر این است که مشخص نشود چقدر از دزدی‌ها کار آقازاده‌ها است. نظر شما چیه؟؟؟


پی‌نوشت: 
یه‌ آقایی فامیل خودش با برادرش فرق می‌کنه که هیچی، پسرش‌ هم فامیلیِ سومی داره که با هر دو فرق داره؛ اصلا منظورم آقایان : عمرانی، فریدون و روحانی نیست !

رازی که زهیر بن قین از حضور تاریخی کربلا متوجه شد

کیفیت متوسط (حجم : 6.7 مگابایت)

کیفیت خوب ( حجم : 13.4 مگابایت)

اراده

هر انسانی دوست دارد که به خواسته‌هایش برسد، و جمله‌ی خواستن، توانستن است را به حقیقت پیوند بزند. امّا گاهی انسان به آنچه می‌خواهد نمی‌رسد، البته اکثرا اینگونه است.
همین که آدمی دوست دارد به خواسته‌هایش برسد و گاه موفق نیست؛ باعث می‌شود که کتاب‌هایی تحت عنوان اراده، تقویت اراده، درمان ضعف اراده و ... برایش جذاب باشد. و همچنین جدای از این، وقتی نام نویسنده کتاب به گوش می‌خورد کمی بیشتر آدم را ترغیب می‌کند که دستش به خواندن کتاب برود.
البته با توجه به اینکه این نوشته، مقاله‌ای علمی است جذابیت قلمی ندارد. و همچنین به مباحث نظری و کلی بیشتر پرداخته است در صورتی که مخاطب توقع ندارد که آمپول اراده به او تزریق شود ولی توقع دارد توصیه‌های کاربردی بیشتری ببیند.
 
دومین سایتی که می‌خوام خدمت‌تون معرفی کنم، سایتی است که حداقل روزانه یک بار به آن سر می‌زنم! (اینجا اولین معرفی)
 
قصد معرفی سایت لب المیزان را دارم، سایتی که  توسط گروه فرهنگی المیزان، سلسله مباحث معرفت دینی را ارائه می‌دهد. 
اگر بخواهم خلاصه بگویم سایت استاد اصغر طاهرزاده است. مایه تعجب است اگر کسی اهل کتاب باشد و ایشان را نشناسد! آدمی که بیش از ۵۰ عنوان کتاب چاپ کرده و در بازار این کتاب‌ها موجود است.
 
بیشتر دوست داشتم اندیشه این استاد را معرفی کنم تا سایت، ولی خوب با معرفی سایت شاید توانسته باشم کمی هم اندیشه این استاد را به شما معرفی کنم، چرا که در سایت تمامیِ کتاب‌ها و یاداشت‌ها و جزوات استاد در دو فرمت ورد و پی‌دی‌اف به صورت رایگان وجود دارد و همچنین اکثر سخنرانی‌ها و صوت‌های تدریس ایشان نیز موجود می باشد که شما به راحتی می‌توانید دانلود کنید.
 
علاوه بر تمام این موارد، یکی از مهمترین ویژگی‌های این سایت که آثار استاد را نشر می‌دهند این است که قسمتی تحت عنوان پرسش و پاسخ تعبیه شده است که خود استاد سوالات را در کمترین زمان پاسخ می‌دهند، و یک فرصت است که با یک متفکر و نویسنده و اندیشمند بدون واسطه در ارتباط باشیم.
 

عنوان کتاب خود نمایانگر تام این کتاب نازنین است. وقتی یک عالم دینی جایگاه عقل در شناخت دین را مشخص می‌کند و نظریه‌ای درخور بیان می‌کند دیگر چون و چرا باقی نمی‌ماند.
شاید نتوان کتاب را به همه توصیه کرد ولی بر دو قشر ضرورت خواندنش واضح است؛ یکی دانشجویان، به خصوص دانشجویان فلسفه و دیگری طلاب علوم دینی.  اگر شما جزء این دو دسته نیستید باز هم بخوانید و برای فهمش  کمی حوصله به خرج دهید.

باید این کتاب به صورت دقیق فهم شود تا متوجه بشویم که آیت الله جوادی چه شاهکاری در این کتاب کرده اند!

کتابی نبود که قلی جذاب داشته باشد، بلکه شخصیت محوری آن یعنی ابراهیم بسیار بسیار جذاب است. این شخصیت جذاب است که آدم را تا آخرین کلمه کتاب پیش می‌برد.
البته اینکه قلم کتاب جذاب نیست، نظر من است، اما جذاب بودن شخصیت اصلی کتاب عیان است و بی‌حاجت به بیان! وقتی کتابی را می‌خوانی که به راحتی از دستت نمی‌افتد و هنگامی که به انتها می‌رسد؛ نه تنها خوش‌حال نمی‌شوی که بلاخره ته‌کار را فهمیدی، بلکه ناراحتی که چرا تمام شد؛ این نشانه جذابیت محتوا و یا شخصیت کتاب است. 

همیشه کتاب که می‌خوانیم به صفحات باقی مانده نگاه می‌کنیم، در این کتاب هم به صفحات باقی مانده نگاه می‌شود منتهی با حسرت که چرا این کتاب هزاران هزار برگ ندارد تا هر روز با ان زندگی کنیم؟!!
و جلد دوم هم مانند جلد اول جذابیت دارد، و باز هم فقط به خاطر شخصیت جذاب ابراهیم.

واقعا این جمله که «آدم به راحتی دلش از این کتاب کنده نمی‌شود» حق است. 

برای نمازی که ما امسال به جای چهار بار فرصت، ۵ بار فرصت‌ خوندنش رو داریم، عرفا و بزرگان یک سال انتظار می‌کشیدند!

اگه این آخرین فرصت که امروز داریم رو از دست بدیم باید تا یک سال دیگه صبر کنیم! یک سالی که معلوم نیست زنده هستیم یا نه؟؟!!

توبه از گناهان با عملی ساده و راحت


البته غلط به معنای اشتباه !

یعنی اشتباه که می‌گید پا تو کفش ۷ میلیونی کرده؛ بلکه قیمتش : ۷ میلیون و ۳۰۰ هزار تومن بوده... بله که ۳۰۰ تومن مهمه؛ اینی که شما گردش می‌کنی و قیمت رو رند میکنید، توی زندگی ما نقش مهمی داره!

وقتی از ۷۰۰ تومن حقوق و یارانه یک ماه‌مون، اجاره خونه و اقسات وام کم میشه، این ۳۰۰ تومن باقی می‌مونه که باهاش هزینه‌های زندگی رو می‌دیم. یعنی اگه نباشه دیگه هیچی ... البته توی این اوضاع اقتصادی خوب و درج یک، هیچ قست وامی نمیدیم و منتظریم بریم زندان؛ میگن غذا‌هاش خوبِ.


آقا چرا وبلاگ‌نویس‌ها جدای از اینکه سکولار شدن و کاری به دین ندارن، سیاست رو هم کنار گذاشتن؟ قبلن‌ها وقتی اینجوری میشد توی بلاگستان غوغا بود.

یه رئیس جمهور میاد کلی شاد و خوش‌حال توی این اوضاع و همه‌چی رو میندازه گردن مردم؛ اون وقت توی بلاگستان اتفاقی نمی‌افته؟


ای شهید تو شهادت را در دل‌های ما زنده کردی ... همانگونه که دوست داشتی، خونت جریان‌ساز شد. شهادت تو چراغی شد برای روشن کردن مسیر .

بعد از تو عشق به شهادتم مضاعف شد و عشق به اردوهای جهادی! تو چه کردی با جانم که هرگاه نیاز به آرام شدن دارم، خودم را در کنار مزار تو می‌بینم ... و چه آرامشی دارد حرم امن کنار مزارت... و چه لذتی دارد بوسیدن قبرت  ... و چه عطری به مغزم می‌رساند بوییدن سنگ قبر معطرت !


تو که شهید شدی برای ما هم دعا کن که شهید بشویم، وگرنه به قول استاد و معلم و شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی، اگر شهید نشویم، میمیریم ... ای که دستت می‌رسد کاری بکن.

طبیعی است که برای رسیدن به موفقیت در هر زمینه‌ای باید به الگو‌ها چشم دوخت. ویکی از جاهایی که این الگو‌ها اسرار خود را فاش می‌کنند مصاحبه‌ها است.

این کتاب ۵ مصاحبه از رمان‌نویس‌های بزرگ دنیا را ترجمه کرده است؛ در این گفتگو‌ها فورستر، فاکنر، همینگوی، هاکسلی و سیمنون اسرار و فنون کار‌شان را به صورت صمیمی و ساده بیان می‌کنند.

و البته که حدود یک پنجم از سوالات مربوط به رمان‌‌های این نویسندگان است و نیاز به خوانش این رمان‌ها دارد، ولی آن‌قدر هم تخصصی نیست که بدون خواندن آن رمان‌ها نتوان از پاسخ‌ها سر درآورد.

از نکات قابل توجه این کتاب؛ برخورداری از دو فهرست کتاب‌ها و اشخاص به صورت جداگانه و به ترتیب حروف الفبا، می‌باشد.


یکی از نوه‌های پدر بزرگم، خود مادربزرگ است!

 به این می‌گن گوش به فرمان بودن ... کاش مسئولین هم کمی نسبت به فرمایشات و منویات حضرت آقا داشتند.


عید نوروز امسال، چون عید اول نوهِ نوهِ پدربزرگ بود، به او عیدی داد؛ چرا این عیدی مهم است؟ چون پدربزرگ گرامی تا به آن سال به احدی عیدی نداده بود. (تا آنجایی که ما نوه‌ها می‌دانیم.)


آخرین فرزند پدربزرگم امسال چهارده ساله می‌شود!

این‌چنین خانوانده پیچیده‌ای داریم .

توی یه کتابی خوندم که یکی از ایده‌های خوب برای وبلاگ‌نویسی، معرفی سایت و وبلاگ‌هایی هست که می‌خونید، و می‌گفت سردبیر اینترنت بشید!

توی همین راستا تصمیم گرفتم چند‌تایی از اونچه تو فضای مجازی می‌خونم، به شما هم معرفی کنم؛ مثل بخش کتاب‌ها که معرفی میشه؛ اگه کارم گرفت و خوشتون اومد و حال کردید ادامه می‌دم.

***************************

و امّا اولین سایتی که معرفی می‌کنم، سایت دفتر حفظ و نشر آثار آقا هست. KHAMENEI.IR 

نکته اول اینکه این سایت با leader.ir (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری) فرق دارد. من به شخصه به دومی کمتر سرک می‌کشم، شاید در کل عمر مجازی گردیم، به تعداد انگشتان دو دستم نشود، ولی مورد اول فرق می‌کند، اگر هر روز سر به این سایت نزنم، حداقل یک روز در میان سایت KHAMENEI.IR را باز می‌کنم و اگر باز هم نشد، حداقل دو روز یک‌بار تیتر‌های سایت را نگاهی می‌اندازم!

 

اما معرفی کامل این سایت که حکم یک منبع پژوهشی بزرگ و جامع را دارد، کار آسانی نیست و باید خودتان کلیک رنجه کنید و تشریف ببرید و سرک بکشید تا سر در بیاورید. ولی من هم از بعضی قسمت‌های جالب آن، چشم پوشی نمی‌کنم و خدمتتان معرفی می‌کنم؛

مثلا قسمت کتاب سایت، که خود شامل تلمیحات و اشارات، کتابخانه و در نهایت انتشارات می‌شود؛ از قسمت‌های فوق العاده‌ای است که من همیشه به آن سر می‌زنم، و جالب است بدانید که رهبر انقلاب با تمام مشغله‌هایی که دارند،‌کتاب از دست‌شان نمی‌افتد. و یادداشت‌هایی که بر کتاب‌ها دارند فوق العاده است.

و یا قسمت دیگر رسانه‌ها اخبار جالبی را به سمع و بصرتان می‌رساند.

و از قسمت عکس و فیلم و صوت و متن سخنرانی و خاطرات دیگر نگویم، ولی شما اگر شده حتی یک‌بار هم کلیکی در این قسمت داشته باشید. ضرر ندارد؛ این همه حجم اینترنت در جاهای دیگر مصرف کردید، این یکی هم به حساب ما خرج کنید! 

 

و یا مثلا قسمت چندرسانی انتهای سایت؛ که خود شامل بخش‌های جذابی است، ازجمله : مروری بر زندگی‌نامه پدر رهبر، عبد صالح، درس عبرت، افطاری ساده، اگر در فلسطین بودم و ...
 

قسمت مهم دیگر سایت شبکه تحلیلی نخبگان، تحت عنوان دیگران است که مطالب مفید و مقالات درج۱ را به خود اختصاص داده است؛ این قسمت هم مانند بخش کتاب‌ها از قسمت‌های مورد علاقه‌ی من است.شما هم اگر می‌خواهید از مسائل روز تحلیلی دقیق و ریزبین داشته باشید به این قسمت سری بزنید!

 

و اما قسمت پایانی و مهم که این سایت را به یک مرجع جامع پژوهشی تبدیل کرده است؛ بخش جستار سایت است. در این قسمت شما با انبوهی از فیش‌ها و مقالات موضوعی در دسته بندی به ترتیب حروف الفبا برخورد می‌کنید که شما را از هر منبع دیگری برای پژوهش در سخنان آقا بی‌نیاز می‌کند. (این قسمت رو حداقل کلیک کنید)

 

بعد از این همه معرفی و تمجید و تعریف یک نقدی که دارم این است که در نسخه زبان فارسی سایت اصلا خلاقیت وجود ندارد، منظورم در طراحی سایت است، ولی در زبان‌های انگلیسی و عربی تا حدودی خلاقیت به خرج داده اند و نسخه نو+جوان هم کمی بهتر است ولی واقعا یک تیم طراح خلّاق لازم است که سایت را باز طراحی کنند.

یک سوالی که برای من هست اینکه؛ آقا خودشان چقدر روی این سایت نظارت دارند؟ و چه مقدار از عمل کرد سایت راضی هستند؟ به نظر من که فک نکنم آن چنان راضیِ راضی باشند، کسی در این مورد چیزی می‌داند؟

 

و نکته آخر اینکه یک کلیکی هم در این راه بکنید و ببنید چه خبر است و بگذارید سابقه‌‌تان زیاد شود :))

سیّد ابن طاووس روایتی نقل کرده که ذو القعده به هنگام سختی شدید گاه استجابت دعاست؛ 

و برای روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روایت کرده، مختصر آن فضیلت این است که،هرکه آن را بجا آورد، توبهاش پذیرفته حق و گناهش آمرزیده می شود، و طلبکاران او در قیامت از وی راضی گردند،و با ایمان از دنیا برود، وایمانش از او گرفته نشود، وقبرش وسیع و نورانی گردد، وپدر و مادرش از او راضی شوند، وآمرزش حق نصیب پدر و مادر وفرزندان و نژاد او گردد، و روزی او توسعه یابد، و فرشته مرگ در وقت مردن با او مدارا کند ، و جانش را به آسانی بستاند.


و کیفیت آن نماز چنین است: 

برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبه‌های ماه ذی القعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرد (یا قبل از غسل وضو بگیرد) و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذی القعده به جای آورد که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده می‌شود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یک‌بار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگوید و در پایان چنین دعا کند: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»


منبع: مفاتیح 


باورتان می‌شود کسی هم بوده است که در عاشورا در انتهای کار فرار کرده است؟!؟
وقتی عبدالله پسر امام حسن علیه‌السلام در آغوش عمویش حضرت سیدالشهداء شهید شد، دید که وقت تنگ است و با وقاحت تمام و پررویی نزد امام می‌رود و می‌گوید که اجازه فرار به من می‌دهید؟

اسبش را هی میکند و با خود می‌گوید: برو! مگر همه باید شهید بشوند؟ من می‌خواهم زندگی کنم. مثلا اگر من نباشم چه اتفاقی می‌افتد؟ با یک گل که بهار نمی‌شود!

شخصیت اول داستان که وقایع را نقل می‌کند احساس همزاد پنداری عجیبی در تو ایجاد می‌کند که اصلا دوست نداری مانند او باشی ولی در عمل که به خودت نگاه می‌کنی، حتی بدتر از او هستی ... 

و این جمله چقدر آشنا است که من می‌خواهم زندگی‌ام را بکنم ... 

همه نوکرها روایت مظلومیت است، به سبک خاطره‌ای و البته چون روایات تاریخی چون انتهایش مشخص است برای جذابیت آن نویسنده باید خودش را به آب و آتش بزند.

کتاب همه نوکر‌ها را با کمی چاشنی سیاسی از حدادپور جهرمی بخوانید!
استعمار کهنه، استعمار نظامی است، استعمار نو چه استعماری است؟ 
استعمار یعنی تعطیل فکر. نه به آن معنا که اجازه ندهد شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهد شما فکر کنید. 
آن هم نه به این صورت که اگر فکر کردید شما را بزند؛ نه، بلکه اجازه ندهد نیازها، شما را به فکر وادارد. می خواهد به مجرد اینکه نیازی پیدا کنید از شما رفع نیاز کند. این یعنی تعطیل فکر.
استعمار می خواهد به جای شما فکر کند، شما را آماده خور خودش قرار بدهد.
 
به جای شما در قضیه فکر کند و محصولات فکرش را به صورت ۳۰۰ کتاب یا ۴۰۰ کتاب در اختیار شما بگذارد و بعد هم هر کسی این مطالب را قبول و باور داشته باشد و به کار ببندد به او لقب کارشناس، توانمند، مدیر، مدبر و فرهیخته بدهد. یک امر ضد ارزشی را ارزش جلوه می دهد.
 
استعمار نو، استعمار رسیدن به جواب قبل از رسیدن به سوال است. آنها مرتباً کتاب حل المسائل برای شما فرستادند.
 
منبع: تفکر / آیت‌الله حائری شیراز
اینجا می‌توانید متن کاملش را ببنید و همچنین pdf آن را دانلود کنید.

روحانی قول داده بود آب بیاره به زاینده رود، اون پیش‌کش چرا برق رو بردی؟

توی این حال و هوای خنک تابستان، دیگر برق خودش نمی‌رود، بلکه میبرنِش.

الان دیگه نباید پرسید برق کجا رفت؟ باید پرسید کجا بردنش؟

نون‌مونو کمتر ببرن صلوات 

دخیل عشق


یک قطره خون کافی است تا اثر هنری خلق شود، حال این طبیعی است که هنوز هم که هنوز است از ۸ سال جنگ ما آثار هنری بیرون می‌ریزد که بعضی از آن‌ها رکورد نشر کتاب در ایران را شکسته است. و این از خاصیت خون است، اگر هم خونی مقدس به ناحق ریخته شود که دیگر غوغا است.


دخیل عشق هم یک عاشقانه‌ای است که در امتداد این جنگ در جریان است. وقتی عشق با عقیده درهم تنیده می‌شود، عاشق حق دارد برای رسیدن به معشوقش دخیل ببندد به حضرت خورشید، امام رضا علیه‌ السلام که دعا نکرده حاجت می‌دهد.


امّا از این‌ها که بگذریم؛ صبر، تحمل، تلاش، اخلاق و رفتار حوریه ستودنی است. و این کتاب هوس همجواری با امام را دل می‌کارد.


و البته چون رمانی عاشقانه است نیاز به تشبیه‌های ادبی دارد ولی به نظرم در ابتدا کتاب این پیچ و تاب‌های ادبی زیاد بود و خواننده را خسته می‌کند، ولی هرچه به انتها نزدیک‌تر می‌شود ساده‌تر و خوانا تر می‌شود، و شاید هم من به قلمش عادت کردم ... و شاید هم من آدم خواندن رمان‌های عاشقانه نیستم و از همان ابتدا کار را درست پیش برده است.

مشکل بعدی این است که طول می‌کشد تا سر از جریان حوریه در بیاوری ... اطرافیان که شخصیت اول نیستند که بماند.

لذا دو پیشنهاد دارم:

اولا؛ به عنوان اولین کتاب و یا اولین رمان و یا حتی اولین رمان عاشقانه لای این کتاب را باز نکنید! بگذارید برای سوم یا چهارم به بعد.

دوما؛ از ابتدای کتاب خسته نشوید بگذارید حداقل ۱۵۰ صفحه از این دخیل بگذرد بعد اگر خوش‌تان نیامد کنارش بگذارید.




امروز ۱۴ تیرماه روز بزرگداشت قلم است!

نیت کرده بودم پستی آتشین و جانانه بنویسم که خودم هم حظش را ببرم ولی وقتی این پست را خواندم نظرم عوض شد و شما را به آن ارجاع می‌دهم.

برای آن‌که حالم بهتر شود امروز را به کتاب‌فروشی می‌روم!

روزنامه گاردین در گزارشی با اشاره به بحران مسکن در انگلیس، از رواج معضل اجتماعی جدیدی در این کشور به نام «رابطه جنسی به جای اجاره‌بها» خبر داد.


 در گزارش گاردین آمده است: 

با شدت گرفتن بحران مسکن در انگلیس، استفاده از برخی واژ‌ه‌های جدید در آگهی‌های تبلیغاتی مسکن رواج یافته است. واژه‌هایی از جمله «صمیمیت بیشتر» یا «معاشرت با من» به جای اجاره‌بها که شاید برای افراد ناآگاه بی‌معنا باشد. اما به دلیل گسترش بحران مسکن در انگلیس، بسیاری از دختران و زنان جوان که قادر به پرداخت اجاره‌خانه‌های سنگین و هزینه‌های زندگی خود نیستند، هدف سوء استفاده جنسی صاحبخانه‌ها قرار می‌گیرند و به انجام اقداماتی ناخواسته تن می‌دهند.

بحران «رابطه جنسی به جای اجاره‌بها» در شهرهای دانشگاهی انگلیس - که زنان جوان مورد طمع صاحبخانه‌های عیاش قرار می‌گیرند - بیشتر به چشم می‌خورد.

 این آگهی‌های آزاردهنده به صورت علنی یا تلویحی، خانه یا اتاق رایگان را در ازای برقراری رابطه جنسی به مخاطب پیشنهاد می‌دهند. در حالی که آگهی‌های زیادی در این رابطه در سطح لندن به چشم می‌خورد، بیشتر این آگهی‌های غیراخلاقی در وبسایت‌ها دیده می‌شود. 

به عنوان مثال، در یکی از این آگهی‌ها آمده است: «اجاره‌بهای رایگان برای زنان جذاب در مرکز لندن». 

در آگهی دیگری آمده است: «خانه‌هایی برای زنان بی‌خانمان در شمال لندن». 

در یک آگهی دیگر نیز نوشته شده است: «اسکان رایگان برای خانم‌ها در صورت انجام امور خانه و غیره».

 به نوشته گاردین، با وجود اینکه بیشتر قربانیان اینگونه تبلیغات مسکن، دختران و زنان جوان هستند، پسران‌جوان بی‌خانمان هم گاهی هدف قرار می‌گیرند.

نقل قول از yjc.ir

.............................................

پی‌نوشت: ایناوکیل مدافع حقوق بشر و حقوق زنان هستن؟ داریم به کجا میریم؟

وقتی آقا می‌گه ما در مورد حقوق زنان دفاعی نداریم، بلکه حمله داریم؛ یه چیزی رو میبینن و میگن.


قبل از آنکه حرفی از فیلترینگ تلگرام باشد سروش را داشتم هر چند در بین همه‌ی مشابه‌های ایرانی‌اش یک سر و کله بالا‌تر بود، ولی زورش به تلگرام نمی‌رسید!

اینکه بدون قدرتمند کردن تولید داخل دست به فیلتر تلگرام بزنیم خطا اندر خطا است و جای انکار ندارد.


امّا داستان حضور در سروش وقتی جدی شد که تلگرام فیلتر شد و سروش رایگان!

اینکه کسی بزند زیر حرف و وعده‌ای که داده در ایران چیزی طبیعی است، شما کافیست که سخنان پرزیدنت رو قبل از رای آوردن‌ش گوش بدید :)


اما اینکه از قبل خبر بدی می‌خوای زیر حرفت بزنی حق هرکس و ناکس می‌باشد.

پس به چه حقی سروش بدون گفتن؛ رایگان بودنش را منتفی کرد؟

هنوز هم کانال رسمی سروش این خبر را نگفته؛ بابا سروش جان نترس صداقت ارزشش بیش‌از جذب اعضا است.

نکته امتحانی:

مواظب باشید گرفتار آروغ نشوید!

#حلزون

..................................

پی‌نوشت اول: سروش قول رایگان بودن برای همراه اول و ایرانسل تا آخر سال را داد ولی سه ماه ببشتر دوام نیاورد.

پی‌نوشت دوم: حمایت از تولید ایرانی فراموش نشود.

پی‌نوشت عکسی: تصویر هیچ‌گونه ربطی به متن ندارد!!

 

یکی بود یکی نبود!

در زمان‌های خیلی دور یک پادشاهی بود که به تازگی کشور همسایه‌ را فتح کرده بود.

با وزیر به مشورت نشستند که چی کار کنیم و چی کار نکنیم .

وزیر لیست قوانین جدید را برای حاکم خواند:

 

۱. اعتقاد به دین قبلی و سواد آموزی ممنوع است.

۲. مالیات‌ها سه برابر افزایش می‌یابد.

۳. حقوق‌ها نصف می‌شود.

۴. شب زفاف عروس از حاکم است

۵. هرگونه مخالفت با این قوانین مجازاتش مرگ است

۶. آروغ زدن ممنوع است حتی در خلوت، و مجازات آن اعدام است!

 

حاکم به وزیر گفت : می‌خواهی انقلاب کنند ؟؟ هنوز میخ‌مان را در این مملکت محکم نکرده‌ایم!

وزیر گفت : نگران نباشید قربان، این مورد آخر سوپاپ اطمینان است و معجزه‌ آن را خواهید دید.

 

وقتی جارچیان قوانین جدید را اعلام کردند، مردم شروع به اعتراض کردند.

لبان مردمان به اعتراض گشوده شده بود و دائم می‌شنیدی که می گفتند این ظلمی آشکار است؛

این طبیعی است که حاکم بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب حاکمان بوده و کاهش حقوق هم به خاطر نداری است. و شب زفاف هم رسمی قدیمی است؛ اما دیگر منع آروغ زدن خیلی زور است.  تازه مگر حاکم میتواند در تمام خانه و اتاق ها نگهبان بگمارد.

 

و آنان که کمی سواد داشتند مقاله نوشتند و وبلاگ براه انداختند و کمپین گرفتند که اصلا آروغ یا خالی نمودن باد معده برای سلامتی مفید است و این حاکمان متحجر هستند . و کلی از حرف‌های روشنفکرانه خودشان به‌به و چَه‌چَه راه‌انداخته بودند. این روشنفکران می‌گفتند: مگر خود حاکم آروغ نمی‌زند؟؟!

 

و لطیفه‌های زیادی در تلگرام برای قانون آروغ زدن ساخته شد! مثلا:

 

پادشاه به خاطر جلوگیری از آروغ‌هایش ترکید !

یا اینکه حاکم برای جلوگیری از آروغ‌هایش چوب پنبه در گلویش فروکرده است.  و ...

 

سربازان هم گه‌گداری آروغ‌زن‌ها را می‌گرفتند و به زندان می‌انداختند ولی فایده‌ای نداشت مردم دور هم جمع می‌شدند و آروغ می‌زدند و آروغ زدن‌های یواشکی اصلا قابل کنترل نبود و مردم سرمست از خوش‌حالی که با حاکم مخالفت می‌کنند.

 

اما آن‌طرف ماجرا حاکم و وزیر به ریش مردم می‌خندیدند و حاکم برای تشکر از وزیر نه‌تنها شب‌های زفاف را با او تقسیم کرده بلکه نیمی‌از مالیات‌ها را هم به او بذل کرده بود.

و بعد‌ها دیگر کسی اعتراض به قوانین اول را یادش نبود و همه به فکر این حق واقعی خود یعنی آروغ زدن بودند و قوانین جزء لاینفک زندگی‌شان شده بود.

 

 

قصه ما به سر رسید باز هم کلاغ بی‌چاره به خونش نرسید !

 

پند‌اخلاقی‌ قصه:

این آروغ‌ها در همه‌ی روزگارها بوده است؛ مشق شب شما نام بردن آروغ‌های زمانه‌ خودتان است ؟

به عنوان راهنما و مثال یکی از آروغ‌های زمان ما : تلگرام

 

       البته من از نام بردن خیلی از آروغ‌ها می‌ترسم، امید‌وارم شما شجاع باشید و در نظرات بگید :)

اولین پستی که از وبلاگ‌ش خواندم در مورد فیلم‌برداری و دوربین و مجلس عروسی بود، من هم آن موقع‌ها به دوربین حساس و به او توپیدم که هنر را نباید در هر‌جایی .... و فلان و بهمان ...

ولی او محترمانه جواب داد من پشیمان از قضاوت زود هنگامم شدم ... ولی خوب آبی که ریخته بود را نمی‌شد جمع کرد ...

شاید خودش هم این جریان را یادش نباشد...


از آن زمان تا به حال پست‌هایش را می خواندم و گاها نظری هم ابراز می‌کردم و وقتی فهمیدم که او هم مطالب مرا می‌خواند خوش‌حال شدم.

مدتی هم به کل وبلاگش را تعطیل کرده بود وخبری از دست به تایپ‌هایش نبود، و شاید هم من نداشتم. تازه بازگشته بود که این‌بار برای همه و تا ابد خداحافظی کرد !!!


این وبلاگ تعطیل کردن‌ها، اگر اغراق نکنم، قلب مرا به درد می‌آورد ... حال فرض کنید وبلاگ‌نویس خوبی چون میرزا مهدی فعله گری وبلاگ‌ش را تعطیل کند.


امیدوارم که هرچه زود‌تر دست به وبلاگ شوی تا گسلی در پیوند رفاقت مجازی حاصل نشود.


در حال مطالعه کتابی در باب حدود الهی بودم (شرح لمعه شهید ثانی) که در قسمت مربوط به حدود دزدان محترم به نکته ای برخوردم که بیانش برای‌شما خالی از لطف نیست:


می‌دونستید که حکم سارق، اختلاس کننده، کلاهبردار، و رباینده با هم متفاوت است؟؟!!!

عجب دین کاملی داریم؛ 

ولی حیف که کامل اجراش نمی‌کنیم!


.............................................

کلاهبردار: با نوشته‌های دروغین و مانند آن به حیله و نیرنگ اموال مردم را تصاحب کند

رباینده : کسی که مال دیگران را آشکارا، بدون محاربه، ربوده باشد

اختلاس هم که به همت مسئولان مردم عزیز با آن آشنایی کامل دارند!!!

             اختلاس: مالی را پنهانی از غیر حرز برداشتن

آیت‌الله حسن‌زاده می‌فرمایند:

آقای من! در نزد اولیاء‌الله، مجرّب است که اِکثار ذکر شریف 《 یاحىّ  یاقیّوم یا من لا اله الّا أنت 》 موجب حیات عقل است.

...............................................................

کتاب؛ فرزندم این چنین باید بود / استاد طاهرزاده / ج۱ / ص۵۲


خداحافظ ای همه قرار 

خداحافظ ای همنشین ۳۰ شب پیش


من مانده‌ام مهجور از تو 

           در مانده‌ام و رنجور 

                بی‌چاره‌شدم از رفتنت

                  گویی که ز دوریت قرار است؛ 

                               نیشی در استخانم رود ...


اما نه تو نرفتی .... 

این من بودم که بعد از این ۳۰ شب رفاقتت و محبتت در حق من،  تو را ترک کردم و دیشب وقتی صدایم می‌زدی تنها پهلو عوض کردم ... 

و ای کاش کوفتم می‌شد این خواب تا این درد صبح را نداشته باشم... همه، صبح عید خوش‌حال هستند و اما من چی؟؟

به خاطر ناراحت کردنت بی‌چاره شدم ... 

هرچند می‌دانم که تو ناز آن‌چنانی نداری و دوباره خودت مرا می‌خوانی ... 

اما من به این‌ها راضی نمی‌شوم دلم می‌خواست بعد از این ۳۰ سحر انس با تو تنها با یک بار صدا زدن،  لبیکت را بگویم ... 

پیراهن سفید پوشیدن این را هم دارد ... لکه که بردارد حتی اگر کامل هم پاکش کنی دیگر خراب شده ...


۳۰ شبانه‌روز همه با دقت تمام حواس‌شان به تو بود؛ که قرار است ساعت چند بیایی ... اما از امروز کسی دیگر نمی‌داند تو چه ساعتی قرار است بانگ سر بدهی و عبد را به سوی مولا بخوانی و شاید اصلا دیگر برای‌شان چندان مهم نیست!!

شاید هم آن ۳۰ شبانه‌روز تنها به خاطر فرصت غذا خوردن بود که با تو رفاقت داشتم و این روز‌ها دیگر رهایت کردم ...

خداحافظ ای اذان

.......................................................................

پی‌نوشت شعری از سعدی :

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود ☆☆☆ وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او ☆☆☆ گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


پی‌نوشت دوم: الهام گرفته از پست مهرجان


آه که چه خوب همنشینی بود ! و چه‌ها که برایم به ارمقان نیاورد!

امّا امان از آهنگ جدایی !!!!

همان ابتدای وصال هم از این جدایی بیم‌ناک بودم و این آهنگ گوش‌هایم را خراش می‌داد مانند ناخن بلندی که روی تخت سیاه کشیده شود.


هرچند دست‌تکان می‌دهم و خداحافظی می‌کنم؛ اما این جدایی سخت ناگوار است.

خداحافظ ای بهترین همدمم! چه غم‌انگیز است فراقت ... دلم را از جا می‌کند.


با آمدند دل ما را شاد کردی، و اکنون که می‌روی؛ رفتنت سخت دلخراش است.

قبل از آمدنت در آرزوی وصالت زندگی می‌کردم، 

و تو خود شاهدی که قبل از رفتنت در اندوه فراقت می‌میرم.


عید آمده و من نمی‌دانم خوش‌حال باشم از آمدنش یا ناراحت از رفتن تو ؟؟

« روز عید است و من امروز در آن تدبیرم☆☆☆که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم »



ای ماه عزیزم به امید وصال دوباره‌ات در سال دیگر زنده‌ام.

خدایا توفیق وصال او را از من نگیر !

.....................................................................

پی‌نوشت: الهام گرفته از دعای وداع امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه

وقتی شب‌های قدر تمام می‌شود و کم‌کم این ماه، رو به اتمام است، احساس خستگی‌ می‌کنیم و دل‌مان می‌خواهد زود از دست این گرسنگی راحت شویم؛

اما به برکت این کتابی که امروز می‌خواهم خدمت‌تان معرفی کنم دیگر این نظر را ندارم و دلم می‌خواهد تمام طول سال ماه رمضان باشد، احساس می‌کنم باید به نحوی جلو تمام شدن این ماه و گذر زمان را بگیرم.

با تذکر‌های این کتاب حسی در من زنده شده است که احساس می‌کنم برای دوباره نمردنم باید ماه رمضان را برای خودم حفظ کنم.

با مطالعه این کتاب نسبت به ماه رمضان حس کسی را دارم که سفر زیارتی‌اش در حال اتمام است و باید با حرم خداحافظی کند.

با خواندن این ۳۰۰ صفحه فلسفه روزه و رمضان به نحو ححضوری و وجودی برای‌تان حل می‌شود و دیگر غم ندارید که ماه رمضان آمد و باید گرسنگی کشید، بلکه غصه می‌خورید که چرا تمام سال ماه رمضان نیست و هر  سال به امید آمدن دوباره ماه رمضان زندگی می‌کنید.

به نظرم هرسال به مناسبت ماه رمضان باید با این کتاب تجدید عهد کرد.

دانلود کتاب و معرفی بیشتر


شعر زیبای آقای پورعباس را از دست ندید، واقعا می‌ارزد وقت بگذاری و چند بار بخوانی!

فیلم آن هم در انتهای پست است و هم در آپارات


بعضی‌ها با کم لطفی نسبت به این کتاب جفا کردند؛ به دور از انصاف است که در مورد این کتاب بگویی برای رنگ و لعاب دادن به داستان‌ش جریان عاشقانه‌ای به آن افزوده است و این کتاب را با سریال‌های تلویزیونی مقایسه کنی!


باید گفت جذابیت قلم نویسنده آن به قدری است که این کتاب شما را با خود می‌کشد و به راحتی کتاب را زمین نخواهید گذاشت. هنر نویسنده در خلق صحنه‌های غیر قابل پیش بینی خود را نشان می‌دهد ... که تو اصلا توقع این اتفاق را نداشتی، ولی این اتفاق با رابطه‌ای منطقی رخ می‌دهد و هیجان تو را زیاد می‌کند.


این داستان به سبک داستان اصیل وسنتی خودمان است؛ یعنی فرا زمان و فرامکان است و گرفتار داستان‌سرایی به سبک غربی نشده است که همه‌ نتوانند آن را لمس کنند و خود را در جریان داستان احساس نکنند،‌ هرچند این داستان در شهر بصر و در قرن ۹ یا ۸ سپری می‌شود، ولی به نحوی بیان شده است که شما خود را در آن احساس می‌کنید و ملال آور نیست، به خلاف برخی از رمان‌های مشهور که اگر تهرانی نباشی اصلا نمی‌توانی با آن پیوند برقرار کنی.


تیزر سینمایی این کتاب ساخته شده است که اگر هنوز راضی نشده‌اید به خواندنش این فیلم را ببینید و بعد تصمیم بگیرید!

گزیده کتاب :

«پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هر چند بعید می دیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود.گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
• طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد.
• قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم.
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
• از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.»


به نظرم هیچ کتاب تحلیلی به گرد پای تحلیل‌های آقا از تاریخ اهل بیت علیهم السلام نمی‌رسد.

اصلا این نام کتاب؛ انسان ۲۵۰ ساله؛ خود یک دنیا حرف دارد. و این تعبیر خود حضرت آقا است.

اگر کتاب را خود ایشان به صورت کامل نوشته بودند قطعا خیلی بهتر می‌شد، ولی بازهم ارزش خواندن این کتاب زیاد است.

این نگاه متفاوت به سیره و تارخ امامان علیهم السلام دید تازه‌ای به دین و رابطه آن با حکومت به شما می‌دهد.

این کتاب را باید یک دور کامل و با دقت خواند وپس از آن در هر مناسبتی که به معصومین مربوط است، قسمت همان معصوم را خواند، تا ملکه شد.

نکته قابل توجه در برخورد با این کتاب این است که چینش مطالب کمی نامناسب است و درر برخورد‌های اولیه احساس می‌شود که نمی‌توان با آن رابطه برقرار کرد، ولی شما کوتاه نیایید و آنقدر بخوانید و بخوانید تا خود چینش جدید برای مطالب بسازید.

     ارزشش را دارد.

دانلود کتاب با ذکر صلوات


کتابچه روزه، دریچه‌ای به عالم معنا رویکرد متفاوتی به روزه دارد و بینش انسان را نسبت به این ماه مبارک نشان می‌دهد...

سه یا چهار سال پیش بود در جمعی بودم که یکی از آن‌ها گفت که می‌گن روزه بگیرید تا فقرا را درک کنید، مگه فقرا آب هم نمی‌خورن ؟

       چون زیاد اهل حرف زدن در جمع نیستم چیزی نگفتم ... ولی اگر آن روز این کتاب را خوانده بودم به او می‌گفتم، که ......

شما هم اگر می‌خواهید بدانید به او چه می‌گفتم می‌توانید این کتابچه کوچک را که حدودا ۴۵ صفحه ‌a6 است، بخوانید.

من به شخصه هر سال قبل از ماه مبارک رمضان این کتاب را می‌خوانم ... و امسال هشتمین بار است که آن را خواندم.

به هرکسی هم معرفی کردم،‌ می‌گوید من هر سال می‌خوانمش.

دانلود این کتاب


این کتاب که خاطرات آقای علی خوش لفظ می‌باشد از جمله کتاب‌هایی است که وقتی آدمی پای خواندش نشست دیگر  دست‌شویی هم  نمی‌تواند او را از سر کتاب بلند کند، چه برسد به گرسنگی و تشنگی و خواب و ...

واقعا کتابی است که از خواندنش لذت می‌برید، چرا که هم خاطراتی دارد بسیار زیبا و شنیدنی و قلم نویسنده هم که عالی هم خاطرات و وقایع را بدونه اقراق می‌گوید و هم با مخاطب چنان انسی می‌گیرد که احساس خستگی نمی‌کند ... 

این کتاب نازنین آن‌قدر تاثیرات روحی و روانی عالی در انسان می‌گذارد که دلم می‌خواهد چندین بار بخوانمش.

دوستان اگر کسی این کتاب را خوانده مشتاقانه منتظر نظرش در مورد آن هستم.

معرفی اجمالی کتاب و یاداشت رهبری بر کتاب در ادامه

وقتی مهتاب گم شد: خاطرات علی خوش لفظ

مولف: حمید حسام
ویراستار: سپیده شاهی
ناشر کتاب : سوره مهر
نوع جلد: جلد سخت
قطع: رقعی
سال نشر: 1395
شمارگان: 2500
چاپ جاری: 20
تعداد صفحات: 651
وزن(گرم): 636

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» :

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم


بچّه‌های همدان؛ بچّه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادّعا؛ یاران حسین (علیه‌السّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکش‌تر میسازد.
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزرده‌ی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان‌شاء‌الله. ۹۵/۱۰/۱۸
درباره‌ی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ی کتاب یک غزل به تمام معنی است. ۹۵/۱۰/۱۸

اندکی هم در مورد علی خوش‌لفظ :

علی خوش لفظ در جنگ تحمیلی حدود یازده مرتبه مجروح شده و حتی برادرش نیز در این جنگ شهید می شود و اکنون وی یکی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس به شمار می رود.

علی خوش لفظ، قصه های پرفراز و نشیبی از آغاز جنگ تحمیلی دارد، وقتی پیش حاج احمد متوسلیان در مریوان می رود، تنها یک نوجوان 15 ساله بوده است و در فتح خرمشهر همراه حاج احمد به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات برای شناسایی جاده اهواز _ خرمشهر بوده است.

علی خوش لفظ در عملیات های دیگر نظیر عملیات رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته است که نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح می شود که الان هم بعد از 25 سال از این واقعه، از این مجروحیت رنج برده و مکرراً در بیمارستان است.

شخصیت علی خوش لفظ، بسیار ویژه است که به نوعی بار عاطفی و انسانی خاطراتش خیلی زیاد است چراکه وی با حدود 90 نفر از کسانی که در هشت سال دفاع مقدس شهید شده اند، عهد اخوت می بندد و شاهد شهادت بیشتر آنها نیز در عملیات ها بوده است


مِلُودی ایمان و عشق روایتی شورانگیز از زندگی جوانی که به مقام مردان الهی نائل شده است.

مطالعه‌ای از پشت حاله‌ای از اشک را تجربه کنید...

کتاب‌های خاطرات شهدا‌ی زیادی در بازار کتاب می‌توانید پیدا کنید امّا این مورد متفاوت است ... یک عاشقانه است،‌عاشقانه‌ای آرام از زبان همسر شهید و خاطراتی که با سطر،سطر آن می‌شود زندگی کرد.

زهرا پناهی روا زندگی خود با شهید چیت‌سازیان را بدون اغراق و اسطوره سازی نقل می‌کند و قلم زیبای خانم ضرابی زاده رنگ و لعاب زیبایی به این خاطرات حقیقی دارد.

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب "گلستان یازدهم" :

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له.
راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه‌ی خود بروشنی نشان داده است.
در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده‌ی کتاب.
۹۵/۱۰/۲۱

توصیه:

    اگر خودتان هم حوصله این کتاب را ندارید، برای همسر خود آن را تهیه کنید و هدیه بدهید .

اینجا می‌توانید نسخه الکترونیک این کتاب را تهیه کنید.

کتابی که تا تمام نشود از دست‌تان نمی‌افتد


اطلاعات شناسی کتاب :

✒نویسنده : سید مهدی شجاعی

📄تعداد صفحات : ۱۶۰

سال نشر : ۱۳۸۹

چاپ جاری :۴۶

✳توضیحات کتاب کشتی پهلو گرفته✳

کشتی پهلو گرفته  کتابی است که سیدمهدی شجاعی نویسنده ایرانی آن را نوشته است.
این کتاب، روایتگر زندگی حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها با زبان ادبی و داستانی است و مصائب ایشان را از زبان اطرافیان بازگو  می‌کند.
از زبان حضرت خدیجه
از زبان پیامبر
از زبان امیرالمؤمنین
از زبان حسنین
از زبان زینب کبری
از زبان فضه
و....


این اثر از پرتیراژترین کتاب‌های ادبیات داستانی ایران است. طبق آمار وزرات ارشاد ایران بیشتر از ششصد هزار نسخه از این کتاب منتشر شده است.

👇 برشی از کتاب 👇

روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی‌آورد؟ این چه روزگاری است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمی‌کند؟ این چه عالمی است که دردانۀ خدا را از خویش می‌راند؟ روزگار غریبی است دخترم. دنیا از آن غریب تر. آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی.


کشتی پهلو گرفته از کتاب‌هایی است که می‌توان هر فاطمیه خواند ...

یعنی سالی دوبار ....


وضعیت سرانه مطالعه ایران را که دوستان مستحضر هستند ؟!! 

         البته نکته‌ای هم باید تذکر داد، اینکه سرانه مطالعه در دنیا بر اساس مطالعات غیر درسی و دانشگاهی حساب می‌شود اما این سرانه مطالعه که معمولا در ایران اعلام می‌شود با احتساب مطالعات درسی است.

خوب با این وضعیت نمی‌شود از همه توقع داشت که اهل کتاب و مطالعه باشند، اما کتاب‌هایی هم هست که باید حتما خوانده شود.

به نظر من کتابی که باید حتما خوانده شود، این کتاب است! حتی اگر قرار باشد در عمر‌تان تنها یک کتاب بخوانید. ( دانلود و توضیحات بیشتر )

اگر شخصی بگوید من می‌خواهم در تمام عمرم یک کتاب بخوانم، چه کتابی به او معرفی می‌کنی؟


هو السلام

یک کتاب در قطعه جیبی، که البته من فرصت در جیب ماندنش را ندادم، از بس زیبا بود به یک‌باره خواندمش، البته حجم آنچنانی ندارد ولی تو به کمیّت نگاه نکن و کیفیّت آن را در نظر بگیر.

قسمت اول کتاب که یک یادداشت در مورد اعتکاف است که اول مخاطب آن معتکف است، که در فضای اعتکاف او را به فکر وا می‌دارد، اگر یکبار آن را در اعتکاف خواندید دیگر هرساله دوباره آن را در اعتکاف می‌خوانید حتی اگر اعتکاف نروید، دلتان می‌خواهد که آن را بخوانید.

البته مخاطب اول آن معتکفین هستند، پس شما هم می‌توانید آن را بخوانید که شاید حال و هوای اعتکاف برای‌تان فراهم شود؛ کسانی که قبلا اعتکاف رفته‌اند و دوباره توفیق شرکت در اعتکاف را پیدا نکرده‌اند می‌فهمند حس و حال اعتکاف یعنی چه ...

و اما قسمت فوق العاده کتاب بخش دوم آن که با عنوان شکوه امر الهی است، از آن قسمت‌های خواندنی و ناب است، الآن که دارم برای شما در مورد آن می‌نویسم، هوس کردم دوباره این قسمت‌ از این کتاب را بخوانم، اما حیف که کتابم در حال حاضر در دسترسم نیست ...

در بخش دوم استاد با رویکردی تربیتی و اخلاقی و با شاکله اعتقادی به این سوال پاسخ می‌دهند که چرا خداوند به ما امر می‌کند؟

اگر امر نمی‌کرد و ما خود فعل را انجام می‌دادیم بهتر نبود؟

و حتی از این بالاتر مگر خداوند متعال می‌ترسید که پیامبر نماز شب را نخواند که بر او واجب کرده و بر او امر به خواندن کرده ؟؟؟ که نویسنده به این نتیجه می‌رسد که این یک نعمت ویژه است که خداوند به پیامبر ارزانی داشته است.

حتما می‌پرسید چطور این ممکن است؟

     خوب کتاب را بخوانید، من که نباید تمام کتاب را برای‌تان تایپ کنم.

 

 

این کتابی که تصویرش را مشاهده می‌کنید، مستند داستانی است جذاب که از خواندنش سیر نمی‌شوید.

معلولا هر کتابی را نمی‌گویم حتما بخونید اما؛

          این کتاب را از دست ندهید مخصوصا که نویسنده آن قلمی خاص و زیبا دارد، حداقل که قلمش به دل من که خیلی نشسته، و کاری هم به این ندارم که نویسنده آن یک روحانی و آخوند هست ولی این کتاب را فوق‌العاده نوشته است علاوه بر این موضوع داستان که یک داستان واقعی است و داستان امنیتی و به روز است و به ادعای نویسنده در مقدمه کتاب ۵۰ درصد از مطالب واقعی می‌باشد.

 

موضوع داستان از این قرار است که دختری از موساد به نام حیفا مأمور می‌شود تا به مخوف ترین زندان خاورمیانه بیاید و با نام مستعاری حفصه روی ابوبکرالبغدادی و عدنانی (از سرکرده‌های داعش) کار کند و آن‌ها را ترقیب و تشویق کند و باعث ایجاد شدن گروهی به نام داعش به آن همه جنایت در خاورمیانه شود.

 

خلاصه آن که اگر می‌خواهد بفهمید چه شد که به یک باره گروهی به نام داعش قد علم کرد و ادعای حکومت کرد و چه جنایت‌ها که نکرد سر در بیاورید این کتاب را از دست ندهید ....

علاوه برآن که رمان جذابی است اطلاعاتی دست‌گیرتان می‌شود که ....

 

خرید کتاب از اینجا


اهل رمان بودم، ولی کمتر رمان‌های ایرانی چشمم را می‌گرفت، تا آن‌که رمان نامیرا را برای اولین بار که چاپ شده بود در دست یکی از دوستانم دیدم، قسمتی از آن را خواندم و نفهمیدم چگونه زمان گذشت، که دوست مهربان من کتاب خود را از من گرفت، و من هم در خماری آن ماندم ... البته به هر نحوی بود کتاب را گیر‌ آوردم و به انتها رساندم، این که می‌گوییم گیر آوردم نه این که پیدا کردنش سخت بود، آخر قیمت‌ش بسیار زیاد بود... من هم به دنبال آن بودم که به رایگان بخوانمش‌؛ 

       البته بعدا که تحت پویش مطالعاتی روشنا شد و قمت آن تقریبا نسبت به چاپ اول‌ش رایگان و مجانی بود برای خودم خریدمش ... و خیلی‌ها از من آن را امانت گرفتند ...

این بود خلاصه‌ای از  من و نامیرا

اما کتاب :

     رمانی تاریخی و مستند به مقاتل، که قلم نویسنده عزیز آن بر جذابیت آن افزوده است؛

           شاید برای خیلی از ما سوال شده است که چرا به ناگهان امام حسین علیه السلام در صحنه کربلا تنها می‌مانند ؟ چرا آنانی که نامه التماس گونه خود را برای دعوت به ایشان فرستاده بودند، به‌جای بیعت دست به شمشیر شدند ؟

پاسخ این سوالات و بسیاری از معما‌های عاشورا و کربلا را می‌توانید در رمان تاریخی و تحلیلی نامیرا پیدا کنید، اگر اهل مطالعه هم نیستید و زیاد با کتاب رفاقت ندارید این کتاب را به عنوان شروع دوستی ورق بزنید .

           اثری عمیق و تکان دهنده از صادق کرم‌یار

رهبر انقلاب هم در مورد این کتاب سخنانی دارند من جمله این که : ... می‌خواهید فتنه 88 را بشناسید، نامیرا را بخوانید ...

البته این عکسی که ابتدا پست دید، مال چاپ اولش‌ هست، این روز‌ها با جلدی متفاوت‌تر به چاپ می‌رسد :


مستند داستان را که دوستان می‌دانند چیست ؟

            یعنی مستندی علمی و با پشتوانه مدارک و سند منتهی برای جذابیت آن به غالب رمان درآمده تا هم از خواندنش لذت ببریم و هم پی‌حقیقت ببریم.

به مناسبت حماسه‌ی ۹ دی کتاب کف خیابون را بخرید ... بخونید ... هدیه بدهید ... و مسابقه کتاب‌خوانی برگزار کنید .

البته امیدوارم که بتونید بخریدش، آخر در کانال نویسنده محترم‌اش، نویسنده ادعا کرده بود که گفته‌اند باید کتاب سانسور شود، چرا که خیلی از اسم‌ها و وقایع را به صورت مکشوف آورده است، و نویسنده اعلام کرده است که به جای سانسور و ممیزی کردن ترجیح می‌دهد چاپ نشود !

هشدار :

    به خاطر این‌که قسمت‌هایی از این کتاب مسائل جنسی دارد و ۱۸+ است به همه توصیه نمی‌کنم که بخوانند.


شما هم از اعتیاد رنج می‌برید ؟

       از اعتیاد به تلویزیون رنج می‌برید؟    

برای ترک تلویزیون و رو آوردن به کتاب و جلا بخشی به روح شاید فیلم‌نامه‌ها بهترین گزینه جایگزین باشد.

یکم شبیه تبیلیغات تلویزیونی شد :)

 

خلاصه اینکه این کتاب نازنین که در غالب فیلم‌نامه‌ است خواندنی است.

 فیلمنامه روح ریحانی، اولین بار، تحت عنوان ” روح الله، پسر ایران ” در سال ۱۳۷۸ نوشته شد و در سال ۱۳۸۸ پس از باز نویسی به ” روح ریحانی ” تغییر نام داد.

برشی از این کتاب :

…در بوته زاری سرسبز چند کودک، دام نهاده اند برای صید کبوتر. روح الله بساطشان را به هم می زند؛ اما در این گیرو دار، کبوتری زخمی می شود. کودکان برای تصاحب کبوتر با روح الله درگیر می شوند؛ با دخالت”خدامراد”، روح الله موفق می شود کبوتر را برای تیمار به خانه ببرد . خدامراد که شاگرد ” سید جمال” کوزه گر است، به همراه روح الله به کار گاه سید جمال می روند. روح الله با سید جمال نیز از دریا سخن می گوید. …


کتاب رمانی که برای نو‌جوانان نوشته‌شد ولی بزرگ‌ترها هم باید آن را بخوانند البته این حرف را قبلا می‌زدم حال نظرم کمی تغییر کرده است.

علاوه بر نوجوانان و جوانان لزوم خواندن آن برای پدر و مادر‌ها و بزرگتر‌ها می‌گویم اگر پایبند به شرع هستید واجب است

مسئولین عزیز اگر احساس مسئولیت می‌کنید باید و باید و باید این کتاب را بخوانید .

داستانی که خیلی‌ها باور نداشتند !!!!!!

قسمتی از یاداشت رهبری بر کتاب تن‌تن و سندباد :

من هم همین قصّه را همیشه تعریف می‌کردم! حیف که خیلی‌ها آن را باور نداشتند.

حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید!

راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است.

حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخه‌ی این کتاب را به همه‌ی بچه‌ها بدهم .

کلیک نوازی کنید برای اینکه کتاب بیشتر خدمتتان معرفی شود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دل‌نوشت :

    رهبر عزیزم می‌دانم که تو چه قدر در غربت هستی ....

         و چاره‌ای نداری که این کتاب را به بچه‌ها می‌دهی ... آخر مسئولین کجا سخنان چون درّ تو را گوش کردند که بخواهی این کتاب را به آن‌ها بدهی و از آن‌ها بخواهی آن را بخوانند .

  


اگر پذیرفته باشیم در زندگی و در انتخابِ ‌چیزی که باید انتخاب کنیم، دیدگاه توحیدی دارای نقشی اساسی است؛ باید از خود سؤال کرد در دوران مدرن که تکنولوژی و ابزارهای دنیای مدرن سراسر زندگی بشر را اشغال کرده، نقش دیدگاه توحیدی چگونه باید باشد؟ جواب‌دادن به این سؤال ممکن است در ابتدای امر ساده به نظر برسد ولی وقتی معتقد باشیم هر تکنیکی با فرهنگ خاصی که همراه دارد، ظاهر می‌شود و هرجا پا می‌گذارد فرهنگ خاص خود را به همراه می‌آورد، مجبور می‌شویم با تأمل بیشتر به سؤال مذکور فکر کنیم.

ابتدا باید از خود بپرسیم؛ آرمان‌های بلند فرهنگ تشیع را چگونه پاس داریم که نه دچار روزمرّگی شویم و نه گرفتار عقب‌گرد و ارتجاع.

کیا با این توضیحی که دادم تصمیم به خوندن این کتاب گرفتند ؟

دانلود این کتاب


هو العشق

این کتاب را باید ورق زد و خون گریه کرد ... به این کتاب باید به عنوان یک مقتل نگاه کرد، آری مقتلی که از زبان اسب مقتول برای مادر مقتول بازگویی و شرح واقعه می‌کند .

پیشنهاد :

     این کتاب را در ایام سوگواری یا چه بهتر که محرم باشد بخوانید !

توصیه :

     اگر حال و هوای‌تان گریه نیست، فعلا به سراغ این کتاب نروید ... این کتاب نازنین را باید با اشک ورق زد .

بریده‌ای از کتاب :

      عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نیست؛ رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه ی عاشق و معشوق است، رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می کردم رابطه ی علی اکبر با حسین، فقط رابطه ی یک پسر با پدر نیست؛ رابطه ی مأموم و امام است، رابطه ی مردید و مراد است، رابطه ی عاشق و معشوق است، رابطه ی محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود می گفتم رابطه ی عابد و معبود است.

دانلود کتاب

هو السلام : 

           می‌دانید که سلام یکی از اسم‌های خداوند متعال است .

من ادعا‌ ندارم که این تفسیر گران‌قدر را به تمامه خوانده‌ام، بلکه هنوز هم آن را می‌خوانم و عقیده دارم که این کتاب را باید درس گرفت ... باید پیش‌ استاد زانو زد تا آدمی بتواند بفهمد علامه رحمه الله چه می‌خواسته بگوید.

امّا چرا پس آن را آورده ام، در حالی که درقسمت درباره وبلاگ گفتم که کتاب‌هایی که خوانده‌ام را می‌‌آورم:
             اولاً از روی ادب که اولین کتاب که خدمت‌تان معرفی می‌کنم کتابی قرآنی باشد

              و ثانیاً این که این کتاب را حتی اگر کامل هم خوانده باشی نباید کنار گذاشته شود باید دائماً آن را ورق زد .

نویسنده علامه سید محمدحسین طباطبایی (۱۲۸۱ - ۱۳۶۰ هـ. ش)
برگرداننده سید محمد باقر موسوی همدانی
موضوع تفسیر شیعی قرآن (قرن ۱۴ هجری)
سبک تفسیر قرآن به قرآن
زبان عربی