بر هیچ کس پوشیده نیست که قلم به دستان باید سلامت و بالندگی زبان فارسی را با راه ندادن به واژههای بیگانه، حفظ کنند. امّا این پرهیز از واژههای غیرفارسی تا چه حد مجار و ممکن است؟ آیا میتوان به بهانهی فارسینویسی به جای «کتاب» از «نسک» استفاده کرد؟ و یا «دُشماد» را در معنای «تصادف» به کار برد؟ و یا اینکه کلمهی «زاب» را در معنای «صفت» نشاند؟
آیا کسی به خود جرئت میدهد که ادعا کند برای کلماتی از قبیل «دین»،«انسان»،«شهادت»،«کلاس»،«سینما»،«قانون»،«لنگر» و ... معادل فارسی میآورد که با جای گذاری آنها، همان معانی و بارمعنایی فهمیده شود؟
این پرهیز از واژههای بیگانه نباید دچار افراط شود که به نامانوسی بینجامد؛ بلکه جایگزینی واژگان فارسی باید طبیعی و بدون تکلّف باشد.
در جایگزینی باید دقت کنیم که کلمهی جایگزین تمام معنای کلمهی بیگانه را داشته باشد که البته گاهی دچار تکلفی میشویم که استفاده از همان واژهی بیگانه بهتر است.
و این نکته را هم باید مدنظر داشت که بسیاری از واژههای بیگانه، امروزه آنقدر مانوس هستند که استفادهی از آنها بهتر از به کار بردن خودیهای نامانوس است. به طور مثال چگونه کلمهی «قفس» که ریشه رونانی دارد، را میتوان بیگانه شمرد؟
نکتهی دیگر اینکه برخی از کلمات، وجههی بین المللی پیدا کردهاند و معادل فارسی ندارند؛ مانند : رادیو، ویتامین، فیلم، موتور، و ... که استعمال آنها مانند حضور ماشینهای خارجی در خیابانها است.
و از طرفی شمار کلمات بیگانه در فارسی به قدری زیاد است که حذف همهی آنها ناممکن است. به طور مثال کلمات زیر همه از فرانسه به فارسی آمدهاند:
کت، کتلت، کراوات، لامپ، لاستیک، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماشین، مانتو، مدال، مرسی، موزه، نمره، هال، ویرگول، سرویس، سالاد، دکتر، سانسور، آسانسور، سیمان، تابلو، املت، بلیت، پالتو، خاویار، سلول، فامیل، فلش، کپسول، کلاس، کوپن، کادر، کابل، فیش، فیبر، شانس، رفوزه، دیکته، دوش، دلیجان، پوتین، پلاک، سری، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کنتور، کنسرو، کنکور،بیسکویت و ... این فهرست بسیار طولانی است و طولانیتر از آن فهرست کلمات انگلیسی وارداتی به زبان فارسی است. فقط من نمیدانم چرا بعضی از با بدخواهی تنها به واژههای عربی بخصوص کلماتی که مرتبط به دین باشد، گیر میدهند. و البته گاهی هم از روی نادانی است.
افزون بر این واژههای غیرفارسی در زبان فارسی استفاده میشوند که معنای دیگری یافتهاند که در زبان مبدا چنین معنایی نمیدهند و به نحوی خودی حساب میشوند و به راحتی نمیتوان به آنها گفت بیگانه. مثلا به جای کلمهی انقلاب در زبان مبدا، از کلمهی ثور استفاده میشود.
به هر حال در نثر معیار، جایی برای کلمات نامانوس نیست، حتی اگر فارسی باشد. و در فارسی کردن نوشتار خود و پرهیز از بیگانهها کمال دقت را به کار برد تا دچار کج روی و افراط نشویم.
پیشنهاد جالب یکی از هموندان به فرهنگستان زبان و ادب فارسی
آسانسور
بیایید به جای این کلمه، واژه جدیدی نسازیم . میتوانیم از بالابر هم استفاده نکنیم ! چرا؟
چون میتوانیم فرض کنیم که این کلمه ( انگلیسی / فرانسوی) از اول هم فارسی بوده است !
زیرا میتوانیم آن را به صورت آسان سُر بنویسیم و چنین ترجمه کنیم :
وسیلهای که به آسانی سر می خورد
یا سرخوردنش آسان است
یا سرخوردن آسان یا آسان سرنده
(صفت فاعلی مرکب مرخم)