فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر» ثبت شده است


یک سوال عجیب و غریب: «تاریخ چگونه می تواند عبرت بیافریند؟»


این پرسش هر چند عجیب و غریب باشد ولی بسیار مهم است؛ به این معنا که علیرغم اینکه همگی میدانیم تاریخ امری عبرت آموز است اما به دلیل بدیهی فرض گرفتن آن به فرآیند عبرت آموزی آن دقت نمیکنیم و در نتیجه معمولا از تاریخ درس و عبرت نمی‌گیریم.


خیلی دوست دارم تاملات‌تان در خصوص این سوال را بدانم.


باید به این برسیم که ما در بن‌بست عقلی قرار داریم.
     قبول است آدمِ خوب بسیار داریم ولی این بحث جداگانه‌ای است.

اگر بناست انقلاب اسلامی به جاهایی برسد، با برگشت تفکر به جامعه ممکن است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۲ فروردین روز امامت امت مبارک

وزیر بهداشت از رهبری معظم انقلاب مثالی را نقل کردند که:«مثل اینکه مثلا چیزی به مانند گروه های سرود در معابر راه بیاندازند» منبع

تلقی غلطی که از جایگاه فقیه و ولایت در جامعه هست، این احتمال را به ذهن می‌آورد که: مثال ها را اصالت دهند و غیر آن را نتوانند بفهمند و یا خلاقیت ایجاد آن را نداشته باشند!
رهبری انقلاب در همان نقل وزیر بهداشت که در چند خط بالا آدرس آن لینک شده است؛ فرموده اند: «بروید طرحی نو دراندازید که هم آسیب به کسی نرسد و هم یاد کربلا و مصائبش بشود». عمق سخن ایشان در همین قسمت است: بروید طرحی نو در اندازید!

در سال های قبل از کرونا نسبت به عزاداری دوگانگی و اختلاف بوده است. اینکه عده ای متعصبانه به عزاداری نگاه کنند و حتی موجب وهن مذهب بشوند و عده ای دیگر برای نشان دادن اوج روشنفکری و فرهیختگی خود بگویند چرا این همه سرمایه هزینه می کنید و چرا به فکر فقرا نیستید و خرافات را کنار بگذارید و این دل است که باید پاک باشد. امّا امسال به خاطر کرونا قطعا این دوگانگی شدیدت تر خواهد شد چنانچه می بینید در فضای مجازی و حتی رسانه های تصویری چه اینور آب و چه آن طرفش از چندی قبل شروع کرده اند در این باب سخن بگویند. و خیلی از معاندین قصد دارند با دامن زدن به این دوگانگی، تقابل دین و عقل و یا دین و علم ایجاد کنند. و در به وجود آمدن این تقابل سرمایه آمریکایی ها برای به اصطلاح فرهیختگان و روشنفکران است و انگلیسی ها هم زحمت آن دسته دیگر را متقبل می شوند. چرا که تقابل و دوگانگی جامعه برایشان منفعت دارد؛ همانطور که در تاریخ خوانده ایم که برای استمرار استعمارشان از این تقابل ها ایجاد می کردند و حال هم ایجاد می کنند تا آیندگان و فرزندان ما کتاب تاریخ برای امتحان دادن داشته باشند.

امّا راه چاره چیست؟  باید به سخن حکیمانه رهبر انقلاب رجوع کنیم! باید طرحی نو در انداخت و نباید در مثال ها خلاصه شویم و ذهن را منحصر در آن کنیم.

مجالس محرم تعطیلی بردار نیست؛ من به این باور و اعتقاد دارم. امّا جمع بین شکوه و تعظیم شعائر حسینی با تضمین سلامت مردم باید به چه شکلی باشد؟  در جواب باید گفت نه الزامی دارد که مثل سالهای قبل مجالس پرازدحام باشد؛ ونه فقط یک مثال دارد که گروه سرود در معابر یا عزاداری مجازی باشد و یا توزیع پرچم و...

محسن قنبریان در کانال ایتا می گوید : خلق این ابتکارات، کار «مهندسان فرهنگی» است؛ که بین دو ضرورت(شکوه محرم/تضمین سلامت) طراحی اش کنند. ابتکارات و این طرح نو درانداختن ها بالذات نه کار فقیه است نه کارشناس بهداشت. اما این طرح ها حتما باید مجوز فقهی و کارشناسی بهداشت را بگیرند تا آن دو ضرورت را تامین کنند. یعنی با یک سه ضلعی مواجه ایم: فقیه - مهندس فرهنگی - کارشناس بهداشت؛ نه دوضلع ایندو.(دقت شود). منبع

یکی از طرح های جالب و خلاقانه را یکی از بلاگران بیان ارائه کردند و حتی به خوبی هم از آن دفاع کردند. من به شخصی از این دفاع لذت بردم. بروید اینجا را بخوانید! همچنین آقای قنبریان در ادامه همان یادداشتی که در بالا لینک شده بود مثال خوبی از هماهنگی و تعامل فقیهان با نقاشان و معماران در تاریخ گذشته ما به عنوان نمونه ای از کار خلاقانه و تعامل که قرار است بین مهندسان فرهنگی و فقیهان باشد، می آورد که خواندنش خالی از لطف نیست. 

خلاصه کلام این که بیایید خودمان را گرفتار هیچ کدام از این دوگانگی نکنیم. و عوامانه همراه با عجله زود تصمیم نگیریم که باید مجالس عزا تعطیل شود و در خانه با تلویزون عزاداری کنیم یا اینکه حتما باید مانند سال های قبل و با همان تراکم جمعیت مجالس برگذار شود. بیایید کمی هم فکر کنیم و با تامل و درنگ طرحی نو در اندازیم. باید تفکر به جامعه برگردد البته اگر دنیای رسانه ها به خصوص از نوع شبکه های اجتماعی امان بدهد.


وقتی می‌نویسید، مخصوصا با قلم، ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان کاغذ و قلم را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد. پیشنهاد می‌کنم امتحانش کنید، من که هرگاه می‌خواهم روی موضوعی متمرکز شوم، حتما قلم دست می‌گیرم. به هنگام اندیشیدن نباید قلم را فراموش کرد!

 

امام على «علیه السلام» : صوَابُ‏ الرَّأْیِ بِإِجَالَةِ الْأَفْکَار 
ترجمه: درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است. 

 

توضیح و بیان استاد فلاح شیروانی:

      فکرها را جَوَلان بدهید.

جولان افکار یعنی چه؟ -یعنی میدان را به دست افکار بدهید، مثل اینکه چه چیزی در زندگی شما بیشتر دارد کار می کند؟

می گوییم هیجان. این درست نیست و صواب الرأی اینگونه به دست نمی آید.

باید میدان بدهید تا افکار در ذهن شما جولان بدهد.

 

یک برداشت دیگر این است که یک نگاه اجتماعی داشته باشیم، اگر افکار جولان بدهند، یتولَّد منه الصواب. این می شود آزاد اندیشی.

آقا امام باقر علیه السلام می فرماید: بِإِجَالَةِ الْفِکْرِ یُسَدَّدُ الرَّأْیُ الْمُعْشَب‏  

اندیشهای که یک جورهایی شاخ و برگ دارد و یک بسطی دارد، این اندیشه را اگر بخواهید خوش تراش بکنید، باجالة الفکر تسدید می شود. یسدد. 

این قرائت فردی می شود. یعنی شما یک اندیشه‌ای دارید که خیلی شاخه دارد، می خواهید این را استوار بکنید، باید مدام فکر را از روی این رد بدهید و به فکر جولان بدهید. 

نکته‌ی خیلی مهمی که اینجا اشاره می شود این است که اگر صواب رأی می خواهی راهش این است. می‌گوید که نمی‌شود من یک خواب ببینم و ...! نه نمی شود؛ باجالة الافکار می شود.

 

منبع: کانال ایتا موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی

دانلود صوت این نکته اخلاقی

واضح است که قلم نماد نویسندگی و نوشتن است، همانگونه که قلم سه حرف دارد، نویسندگی هم سه بخش دارد؛ بخش تئوری، بخش تمرین و عمل، بخش مطالعه و تفکر.

و کسی که می‌خواهد اهل قلم باشد چاره‌ای ندارد جز اینکه به این سه بخش مشغول باشد!

در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که  آهسته‌تر از ما می‌راند، می‌گوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی!  و آن که پشت سرمان چراغ و بوق می‌زند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، می‌گوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک و کاف دار استفاده نمی‌کنیم).

این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونه‌های زیادی از این حق به جانبی پیدا می‌کنیم. نمی‌دانم چرا همیشه خودمان را حق و درست می‌دانیم؟ چرا همیشه باید حق با ما باشد؟

آن‌قدر خودمان را حق می‌دانیم، که تحمل شنیدن حرف مخالفمان را هم نداریم. چه برسد به پذیرفتنش! حتی محیط اطرافمان را هم به نحوی محیا می‌کنیم که بروفق حق‌مداری من و نظر من باشد! چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی. تنها با کسانی معاشرت می‌کنیم که موافق ما باشند و ما را تایید کنند و یا حتی در انتخاب روزنامه هم اول به دیدگاه خود نگاه می‌کنیم بعد روزنامه می‌خوانیم. با کسانی که نظری مخالف ما دارند، اصلا باب گفتگو را باز نمی‌کنیم که حداقل حرف‌شان به گوشمان خورده باشد. مخالفانمان را برچسب می‌زنیم و با کلماتی چون بی‌سواد، مرتد، متحجّر، کافر و ... از خود می‌رانیم و حتی حوصله شنیدن حرف‌های‌شان را هم نداریم! در فضای مجازی تنها افراد و کانال‌های موافق را دنبال می‌کنیم. هوش مصنوعی تکنولوژی هم که می‌فهمد از چه محتوایی خوش‌مان می‌آید و همان‌ها را برایمان ردیف می‌کند.


بیایید کمی به خود بیاییم! گاهی، احتمال اشتباه کردن هم بدهیم کمی روی حرف طرف‌مان فکر کنیم،نگفتم همیشه، فقط گاهی!!! اصلا فکر کردن هم پیش کش، گاهی اجازه بدهیم کمی حرف مخالف هم به گوش‌مان بخورد.


ـــــــــــــــــــــــــــ

* رابطه عنوان رو با مطلب فهمیدید؟! من که خودم احساس می‌کنم خیلی بی‌ربط بود. شما می‌تونید ربطش بدید؟

کتابسرا یا کبابسرا؟ 

میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه.

 افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت می دیم تو کله پاچه فروشیه، اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن!

گیله مرد

یک شخص محترمی که پیج چند میلیونی داره و یا اصلا نه؛ شخص محترم دیگری که در چند سریال بازی کرده و حدود ۸۰ میلیون آدم او را می‌شناسند و کافی است که در خیابان ظاهر شود تا محل آماج سلفی‌ها و امضاها بشود مهم‌تر است و کار خیلی مهمی انجام داده است؟ یا آن خوش‌نویسی که تاریخ خوش نویسی ایران را به قبل از خود و بعد از خود تقسیم کرده است و تنها دو یا سه نفر او را می‌شناسند که یکی از همین دو یا سه نفر هم همسر او است؟ و یا مثلا فیلسوفی که انقلاب فلسفی ایجاد کرد ولی تنها چند فلسفه‌خوان  او را می‌شناسند؟


چرا ما این گونه هستیم؟ ظاهرا ایرانی و غیر ایرانی ندارد! مدتی به این فکر می‌کردم که این مسئله در گذشته هم بوده یا نه؟ به نتیجه خاصی نرسیدم ولی همین قدر می‌دانم که اگر هم بود، به شدت حالا نبوده؛ چرا که رسانه‌ها به خصوص شبکه‌های اجتماعی در گذشته نبوده که این خوی و خصلت را در مردم نهادینه کند!

بله خیلی از این‌ها مقصرش رسانه است!  و البته قسمتی از آن هم تقصیر خودمان است که در بُلد کردن اشتباه می‌کنیم! اصلا یه چیز دیگه؛ بُلد کردن و مهم و معروف و به عبارت دیگه گولاخ شدن چقدر اهمیت دارد؟

فک می‌کنم در گذشته کسی به معروف شدن فکر نمی‌کرد، بلکه سعی می‌کرده وظیفه‌اش را به نحو احسن انجام دهد؛ مثلا حضرت حافظ؛ آیا نعوذ بالله به فکر شهرت بوده که این همه شعر گفته؟

این شهوت شهرت که باعث شهرت پرستی ما شده، را باید چی کارش کنیم؟ شما با این شهوت چه می‌کنید؟ جوابش را میدید یا سرکوبش می‌کنید؟ از چه راهی برای جواب دادن به آن یا سرکوب کردنش استفاده می‌کنید؟

بارها به من گفته اند که حرف هایت خریدار ندارد پس چرا وقت خود را بیهوده تلف می کنی ولی من مثل آنها فکر نمی کنم از جهت اخلاقی هم معتقدم که اگر کسی چیزی می داند و حرفی دارد با این عذر و بهانه که کسی به حرفم گوش نمی دهد نمی تواند و نباید سکوت کند.



برای آشنایی با عدل و رسیدن به دیار یاران و زندگی کردن در سایه آنان باید علم سماوات آموخت و راهی به خرابات یافت. آن علم را در مدرسه نمی آموزند و این راه را اهل دانش رسمی نمی شناسند و وقتی این راه پیدا نشود چه بسا که عدل با ظلم اشتباه شود


جالب است؛ مردم برای نان اعتراض می‌کنند برای قیام خود سرپوشی به اسم عدالت می‌گذارند، تا برای امری والا قیام کرده باشند، و همه‌ی انقلاب‌ها نیز به نام  اعدالت صورت گرفته است!

______________________

پی‌نوشت:

این سه پاراگراف را از یکی از پست‌های وبلاگی(+) که به تازگی با آن برخورد داشتم برای شما دوستان گلچین کرده‌ام؛ البته آخری  با کمی دخل و تصرف !

آن پست با عنوان «فکری برای عدالت»؛ به آقای عبدالجواد موسوی به دکتر داوری و پاسخ دکتر داوری و همچنین نظرات اقای طاهرزاده ذیل این نامه پرداخته است، درست است که مربوط به چندسال قبل است ولی تفکر که تاریخ انقضا ندارد!  و از کار‌های خوب این وبلاگ این است که قسمت‌های مهم را بلد کرده است تا اگر حوصله خواندن تمام آن را نداری، به یک خوانش فست‌فودی اکتفا کنی!