▫️ گودال قتلگاه
┄┄┅••=✧؛◾️؛✧=••┅┄┄
دارد دلم بهانه گودال قتلگاه،
داغ دلم نشانهٔ گودال قتلگاه.
بیبال و پر دوباره به معراج میرود،
تا عرش بیکرانهٔ گودال قتلگاه.
دلتنگ حال روضهٔ گودال گشته باز،
سر مینهد به شانهٔ گودال قتلگاه.
گشته به پا، به شور و نوا، مجلس عزا،
در بزم عاشقانهٔ گودال قتلگاه.
زینب به نوحه خوانی و زهراست سینه زن،
با دختری، میانهٔ گودال قتلگاه.
میخواند او به ناله که: خنجر به دست، شد
آن بیحیا روانهٔ گودال قتلگاه.
آتش به جان عالم و آدم فتاده از
غمهای نازدانهٔ گودال قتلگاه.
آورده در خروش همه کائنات را
این «روضهٔ زنانه»ی گودال قتلگاه.
حالا دگر زمین و زمان گریه میکند،
در محفل شبانهٔ گودال قتلگاه.
شد شعله ور دل و خاکسترش نماند،
از سوز مادرانهٔ گودال قتلگاه.
ذکر «غریب مادر» زهرا هنوز هست،
محزونترین ترانهٔ گودال قتلگاه.
رضا فراهانی
┄┅••؛••┅┄
عزا و مصیبت از عصر عاشورا شروع میشود و ما عصر را به خاطر گرمی هوا به خانه برمیگردیم و شب را که یتیمی و اسارت شروع میشود ما به استراحت میپردازیم.