فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فکر» ثبت شده است

 

امام على «علیه السلام» : صوَابُ‏ الرَّأْیِ بِإِجَالَةِ الْأَفْکَار 
ترجمه: درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است. 

 

توضیح و بیان استاد فلاح شیروانی:

      فکرها را جَوَلان بدهید.

جولان افکار یعنی چه؟ -یعنی میدان را به دست افکار بدهید، مثل اینکه چه چیزی در زندگی شما بیشتر دارد کار می کند؟

می گوییم هیجان. این درست نیست و صواب الرأی اینگونه به دست نمی آید.

باید میدان بدهید تا افکار در ذهن شما جولان بدهد.

 

یک برداشت دیگر این است که یک نگاه اجتماعی داشته باشیم، اگر افکار جولان بدهند، یتولَّد منه الصواب. این می شود آزاد اندیشی.

آقا امام باقر علیه السلام می فرماید: بِإِجَالَةِ الْفِکْرِ یُسَدَّدُ الرَّأْیُ الْمُعْشَب‏  

اندیشهای که یک جورهایی شاخ و برگ دارد و یک بسطی دارد، این اندیشه را اگر بخواهید خوش تراش بکنید، باجالة الفکر تسدید می شود. یسدد. 

این قرائت فردی می شود. یعنی شما یک اندیشه‌ای دارید که خیلی شاخه دارد، می خواهید این را استوار بکنید، باید مدام فکر را از روی این رد بدهید و به فکر جولان بدهید. 

نکته‌ی خیلی مهمی که اینجا اشاره می شود این است که اگر صواب رأی می خواهی راهش این است. می‌گوید که نمی‌شود من یک خواب ببینم و ...! نه نمی شود؛ باجالة الافکار می شود.

 

منبع: کانال ایتا موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی

دانلود صوت این نکته اخلاقی

در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که  آهسته‌تر از ما می‌راند، می‌گوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی!  و آن که پشت سرمان چراغ و بوق می‌زند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، می‌گوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک و کاف دار استفاده نمی‌کنیم).

این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونه‌های زیادی از این حق به جانبی پیدا می‌کنیم. نمی‌دانم چرا همیشه خودمان را حق و درست می‌دانیم؟ چرا همیشه باید حق با ما باشد؟

آن‌قدر خودمان را حق می‌دانیم، که تحمل شنیدن حرف مخالفمان را هم نداریم. چه برسد به پذیرفتنش! حتی محیط اطرافمان را هم به نحوی محیا می‌کنیم که بروفق حق‌مداری من و نظر من باشد! چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی. تنها با کسانی معاشرت می‌کنیم که موافق ما باشند و ما را تایید کنند و یا حتی در انتخاب روزنامه هم اول به دیدگاه خود نگاه می‌کنیم بعد روزنامه می‌خوانیم. با کسانی که نظری مخالف ما دارند، اصلا باب گفتگو را باز نمی‌کنیم که حداقل حرف‌شان به گوشمان خورده باشد. مخالفانمان را برچسب می‌زنیم و با کلماتی چون بی‌سواد، مرتد، متحجّر، کافر و ... از خود می‌رانیم و حتی حوصله شنیدن حرف‌های‌شان را هم نداریم! در فضای مجازی تنها افراد و کانال‌های موافق را دنبال می‌کنیم. هوش مصنوعی تکنولوژی هم که می‌فهمد از چه محتوایی خوش‌مان می‌آید و همان‌ها را برایمان ردیف می‌کند.


بیایید کمی به خود بیاییم! گاهی، احتمال اشتباه کردن هم بدهیم کمی روی حرف طرف‌مان فکر کنیم،نگفتم همیشه، فقط گاهی!!! اصلا فکر کردن هم پیش کش، گاهی اجازه بدهیم کمی حرف مخالف هم به گوش‌مان بخورد.


ـــــــــــــــــــــــــــ

* رابطه عنوان رو با مطلب فهمیدید؟! من که خودم احساس می‌کنم خیلی بی‌ربط بود. شما می‌تونید ربطش بدید؟

کتابسرا یا کبابسرا؟ 

میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه.

 افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت می دیم تو کله پاچه فروشیه، اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن!

گیله مرد


+ سلام آجی خوبی؟ خوشی؟ چی‌کار می‌کنی؟
ـ سلام آجی جون تو خوبی؟‌ کجایی دیگه به ما محل نمی‌ذاری؟ تو دیگه چرا با واحد، مگه ماشین ندارید؟
+ خوب فرهنگ وسایل عمومی که داریم!
- آجی مامانت چه‌طوره؟ حالش بهتر شده؟
+ آره خوب شده یه دعا نویس پیدا کرده، خوب خوبش کرده، تازه آجی جون نمی‌دونی چقدر این دعا نویسه خوبه؟!!
ـ چرا ؟؟ چی‌کار کرده؟
+ می‌دیدی این پیمان اصلا حرف گوش نمی‌داد؟
ـ خوب؟
+ یه دعا نوشت که پیمان حرف من رو که گوش می‌ده هیچ، قبل هر کاری اول از من اجازه می‌گیره!
ـ جدی؟ منظورت پیمان شوهرت هست دیگه؟ اون که اصلا ...  
+ آره واقعا آجی، یه دعا آسون بود، گفت کاغذ‌ها رو که دعا توش نوشته توی آب بمالید، بعد آب را به یه خر نر بدید، و شاش خره رو بدید به شوهرتنون، ما هم وقتی این‌کار‌ها رو کردیم، این پیمان شده مثل خر، اینقد حرف گوش می‌ده
ـ آجی پس لازم شد، آدرس این دعانوسه رو به من بدی !
+ اون که حتما، اصلا این دعانویس می‌تونه مشکلت رو حل کنه!
ـ آجی خر نر حالا از کجا بیارم؟
+ نگران نباش، اونش با من، مامانم سراغ داره!
ـ وای چه خوب آجی!
 
من دیگه نتونستم ادامه مکالمات‌شان را بشنوم و اتوبوس به ایستگاه رسید و من باید پیاده می‌شدم.


پی‌نوشت :
راوی جریان خاله‌ام بود که در اتوبوس واحد شنیده‌ بود، و برای خنده ما بازگو می‌کرد.
استعمار کهنه، استعمار نظامی است، استعمار نو چه استعماری است؟ 
استعمار یعنی تعطیل فکر. نه به آن معنا که اجازه ندهد شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهد شما فکر کنید. 
آن هم نه به این صورت که اگر فکر کردید شما را بزند؛ نه، بلکه اجازه ندهد نیازها، شما را به فکر وادارد. می خواهد به مجرد اینکه نیازی پیدا کنید از شما رفع نیاز کند. این یعنی تعطیل فکر.
استعمار می خواهد به جای شما فکر کند، شما را آماده خور خودش قرار بدهد.
 
به جای شما در قضیه فکر کند و محصولات فکرش را به صورت ۳۰۰ کتاب یا ۴۰۰ کتاب در اختیار شما بگذارد و بعد هم هر کسی این مطالب را قبول و باور داشته باشد و به کار ببندد به او لقب کارشناس، توانمند، مدیر، مدبر و فرهیخته بدهد. یک امر ضد ارزشی را ارزش جلوه می دهد.
 
استعمار نو، استعمار رسیدن به جواب قبل از رسیدن به سوال است. آنها مرتباً کتاب حل المسائل برای شما فرستادند.
 
منبع: تفکر / آیت‌الله حائری شیراز
اینجا می‌توانید متن کاملش را ببنید و همچنین pdf آن را دانلود کنید.