فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کرونا» ثبت شده است

در این پست می‌خواهم دو قسمت از یک برنامه تلویزیونی را پیشنهاد بدهم؛ برنامه مجازیست که گمان می‌کنم نوروز ۹۷ از شبکه افق با اجرای حامد عسکری پخش می‌شد.

یک قسمت که خیلی برای وبلاگ‌نویسان و بلاگرا جذاب خواهد بود؛ قسمت ۶ از فصل دو با موضوع وبلاگ تا اینستاگرام و میهمان این قسمت آقای حسن صنوبری است که ایشان از وبلاگنویسان است و وبلاگ ایشان در بیان هم تا حدودی فعال است؛
      لینک این قسمت در آپارات: https://www.aparat.com/v/ahVqr


قسمت دیگر که به عنوان پیشنهاد برای دوستان به ارمغان آورده‌ام؛ قسمت ۱۲ این برنامه است با موضوع مادرانگی و فضای مجازی و میهمان هم یک مادر فعال فضای مجازی، منصوره مصطفی‌زاده می‌باشد.
       لینک این قسمت در آپارات: https://www.aparat.com/v/CW7as



پی‌نوشت:
      ابتدا قسمتی که مربوط به مادرانگی و فضای مجازی است را ببینید و بعد به این فکر کنید که کرونا و بیشتر ترس برساخته از رسانه کرونا، چقدر در این موضوع بلا بر سر ما آورد؛ آموزش و پرورش به راحتی همه‌ی بچه‌های ما را گوشی به دست و کاربر اینترنت و فضای مجازی کرد؛ بله تا حدی این بود؛ ولی به این گستردگی از بلاهایی بود که کرونا و اشتباه و نفهمی آموزش و پرورش بود.

27فروردین
هتل+✈️ترک
آنتالیا5660
بدروم9570
تستPCRرایگان
گل***

42***021

__________________

مثلا کرونا تموم شده و وزیر بهداشت نگفته : ترکیه علاوه بر کرونای انگلیسی، کرونای آفریقایی و برزیلی هم پیدا شده. و همین چند روز پیش هم در مورد تک صدایی کسی حرف نزده ... کسی هم نگفته که ما بین عراق و ترکیه در بستن مرز‌ها فرق نمی‌گذاریم...

هشدار مهم آقای میرباقری :
خطرناک ترین پدیده ای که میتونه اتفاق بیفته در پساکرونا این است که.....

بزرگترین مزاحم طرح آندلس سازی...

توطئه است....

شدیدا توصیه به تماشای کلیپ.

خیلی دوست‌دارم بعد از تماشای این کلیپ، نظرتان را بدانم.


ای حسین؛

حال که در سفر اربعینی جا مانده‌ایم،
بالی به ما بده، به هوای تو پر زنیم
حالی به ما بده، که صمیمانه در زنیم
هر سال اربعین دلِ ما رو به «راه» بود
ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود


این روزها حالم دست خودم نیست، دل و دماغ هیچ کاری را ندارم. هوای سفر دارم و ره بسته است. مدام با خود می‌گفتم دقیقه ۹۰ اعلام می‌کنند که راه باز است و باید آماده باشم ... امّا ...

 یادش بخیر سال‌های قبل وقتی بر می‌گشتم تا مدت‌ها خاطره برای گفتن داشتم و نقل مجلس‌هایم اربعین، پیاده‌روی، موکب، مبیت، عراق، کربلا، نجف، چای عراقی، قهوه، کباب ترکی، فلافل و ...
****
دوستی پرسید: امسال که راه بسته شده چی‌کار می‌کنی؟
 آهی کشیدم و گفتم : هییییچ  ... مگه دلشکسته جز حصرت و گریه کاری می‌تونه بکنه؟
دیدم بی تفاوت نگاه میکند ..
پرسیدم: شما اربعین  کربلا رفتی؟
گفت : نه
   با خود گفتم پس همین است که آرامی!

*****
امروز در خانه ماندن برایم خیلی سخت است؛‌ مگر می‌شود اربعین در خانه ماند؟  ... اما کجا را دارم برای رفتن؟ نمی‌دانم باید بیرون رفت تا دلم به سمتی کشیده شود؛ کوهی، دشتی، صحرایی و ...

گفتم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که بیایی برود غم ز  دل ما 


من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی


من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی

****

دوری و دوستی سرم نمیشه
هیچ کجا واسم حرم نمیشه
از تو دورم باورم نمیشه 
دارم میمیرم

****

کربلا واسم ضروریه حسین
اربعین اوضاع چجوریه حسین
کار من امسال صبوریه حسین
دارم میمیرم

****

من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی
جوونیم فدا سر ساقی چه فراقی چه فراقی

****

آرزومه راهی مشایه شم
کربلایی شم باهات همسایه شم
پرچم سرخت باشه آسایشم آروم جونم

****

این روزا عطر اقاقیا میخوام
تلخی چای عراقی رو میخوام
گریه تو صحن ساقی و میخوام آروم جونم

****

من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی
رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی


تماشا و دانلود نماهنگ در کیفیت‌های دیگر در آپارات

ظاهر بدنم نشان از پیروزی در مقابل کرونا دارد ؛ البته کرونای خفیف را شکست دادم. وقتی نظرات پر انرژی شما در پست قبل را دیدم شرمنده شدم که چرا زودتر نیامدم تا از آنها انرژی بگیرم . البته بعضی از دوستان محبت داشتند و درایتا و بعضی دوستان دیگر در اینستا احوالم را پرسیدند و خیلی احساس خوبی داشتم وقتی میدیدم کسانی هستند که سراغى از من میگیرند. و در واقع به تاثیر سنت حسنه‌ى عیادت بیمار پی‌بردم. واقعاً شریعت اسلام شریعت کاملی است؛ احوال‌پرسی‌های مجازی دوستان این‌همه در من تاثیر داشته پس فکر کنید وقتی کسی برای عیادت طی مسافت می کند چقدر میتواند روحیه بیمار را تغییر دهد؟
از کرونا نمی‌خواهم اینجا حرف بزنم؛ در کانال ایتا کوتاه نوشته‌هایی هر روز داشته‌ام و فکر می‌کنم اگر کسی بخواهد بخواند همان‌ها کافیست و بیشتر وقت عزیزان را نمی‌گیرم؛ فقط در خصوص یک نکته کمی حرف بزنم؛ اینکه کتاب خواندن و اصلا خواندن خیلی نعمت بزرگی است تا از دست ندهیم، نمی‌فهمیم. چند روز ابتدایی کرونا که شدیدا بی‌حال بودم و درد داشتم این را با تماموجود درک کردم. این فراغ برای من که روزانه ۱۰ تا ۱۲ ساعت با کتاب سروکار دارم خیلی سخت بود. شرایط طوری بود که توان و حوصله فیلم و موسیقی هم نبود چه برسد به کتاب صوتی و پادکست و سخنرانی. و از دیگر نعمت‌ها که در این مدت نمی‌توانستم از آن بهره‌بگیرم نوشتن بود. امیدوارم هیچ‌گاه چنین رنجی نکشید.

در اینجا از همه‌ی دوستانی که ابراز محبت کردند و با نظرات‌شان انرژی دادند، تشکر می‌کنم.

کرونا محرم امسال را خاص کرده است و به تبع آن تبلیغ دین. چرا که یکی از مهمترین عرصه ها و فرصت ها برای تبلیغ دین همین محرم و صفر و مجلس عزای سید الشهداء علیه السلام است که امسال شرایط آن تغییر کرده است. 

نمی گویم باید مجالس و عزاداری تعطیل شود و تنها در فضای مجازی عزاداری کنیم؛ ولی در کنار برپایی مجالس باید فضایی هم فراهم شود برای کسانی که امکان حضور در مجالس را ندارند. افرادی هستند که به هر دلیلی امکان حضور در مجالس را ندارند؛ ممکن است شخصی بیمار و مبتلا باشد و نمی تواند به مجلس عزا برود، ولی خوب این شخص هم دل دارد و حق دارد که برای اربابش گریه کند و معارفی از دین را بشنود. و یا گروه پرخطر که سیستم ایمنی بدنشان ضعیف است و یا بعضی افراد مسن و پیرغلامان حضرت که اصلا نباید در معرض ابتلا قرار گیرند و یا حتی پزشکان و پرستاران و دیگر زحمت کشان جبهه سلامت.  و چه خوب که این افراد بتوانند در فضای مجازی از معارف دین و جلسات عزا بهره ببرند. البته خوب واضح است که هیچگاه فضای مجازی مثل حضور در مجلس عزا نمی‌شود و تاثیری که فضای حقیقی دارد، فضای مجازی ذره‌ای از آن را ندارد؛ اما چه می‌شود کرد؟ ما هم از باب اکل میت از آن استفاده می‌کنیم. در شریعت اسلامی وقتی به اضطرار برسیم، خوردن گوشت گربه مرده هم جایز است بلکه اگر به مرحله‌ای برسیم که تنها راه حفظ جان خوردن آن گربه مرده است، خوردنش واجب می شود و اگر آن را نخوردیم و به خاطر نخوردن آن مُردیم، بعید نیست که حکم خودکشی داشته باشد.


☆ مشورتی که با شما دارم:

این مقدمه را گفتم تا با شما یک مشورتی داشته باشم؛ اگر قرار باشد یک کانال در شبکه‌های اجتماعی هوا کنم و در این ایام سوگواری به نحوی عزاداری مجازی داشته باشیم، پیشنهاد شما کدام یک از پیامرسان ها است؟؟   ایتا، سروش، روبیکا، بله، گپ، آی گپ، تلگرام‌ملعون؟

البته واتساپ هم هست ولی در آن نمی توان کانال تشکیل داد و به خاطر ابری نبودن این پیام رسان محتوا ماندگاری برای بعد ندارد، لذا از گردونه خارج شده است.  

و اینکه گزینه ها محدود به این موارد نیست، اگر شما جای دیگری را هم سراغ دارید بگوید.


لطفا در این امر مرا راهنمایی کنید و به راحتی از کنار این مشورتی که با شما دوستان عزیز کردم نگذرید. 

☆ البته در هنگام پاسخ گویی این را هم مدنظر داشته باشید که بعد از تشکیل کانال وقتی به شما گفتم عضو شوید، نگویید که من این پیام رسان را ندارم و اصلا و ابدا هم قصد نصب و استفاده از آن را ندارم :)


بعدا‌نوشت:

کانال فاتح کربلا:

خیلی ممنون از عزیزانی که منو راهنمایی کردند! در نهایت با جمع‌بندی مشورت‌ها و نظرات اینجا و غیر اینجا به این نتیجه رسیدم که توی ایتا و تلگرام کانال هوا کنم. آی‌دی هر دو کانال @fateh_karbala  هست. البته اگه به فارسی هم سرچ بزنید فاتح کربلا پیدا می‌کنید؛ ولی به هر حال لینک‌شون را هم اینجا قرار می‌دم. و البته توی واتساپ هم یه گروه تشکیل دادم برای خانواده و فامیل و دوستان بیرون از مجازی.

تلگرام: t.me/fateh_karbala

ایتا: eitaa.com/fateh_karbala

داشتم کمکش میکردم غذا بخورد. قبلش هم کیسه ادرارش را خالى کرده بودم. بنده خدا شرمنده شده بود. نمیتوانست مدام به چشمم نگاه کند. میدانست نیروی داوطلب هستم. آرام جملاتی بر زبان جاری میکرد. یک دفعه نیرویش را جمع کرد و گفت: دردت بخوره تو سر هرچی آخونده!
از پشت ماسک لبخند زدم. نمیدانستم چه بگویم. خانم پرستار از آن طرف صدا زد: اینهایی که ده روز است اینجا کمکتون میکنند همه شان آخوند هستند!  دلم برایش سوخت که در این شرایط قرار گرفت. گفت: حاجآقا ببخشید منظورم آخوندهای بد هستند!

پی نوشت اول: این خاطره نقل قول است؛ وگرنه ما از این لیاقت ها نداریم.
پی نوشت دوم: به خاطر فاصله کم بین این پست و پست قبلی، پست قبلی از دیدگانتان مخفی نماند!
پی نوشت سوم : گاهی با تبلت پست میذارم و امکان رعایت نیم فاصله ها نیست؛ مثل همین پست؛ شما بزرگواری کنید و ببخشید!

از دور که به چهارراه نزدیک می‌شدم جمعیتی که جمع شده بودند مشخص بود. کمی که نزدیک‌تر شدم، دیدم خانمی که ماسک زده بود داد میزد و میگفت : مگه خیابون مال باباته؟ ماسکی که البته کمی هم خونی بود، را با دست بدون دستکش پایین آورد و همین که خواست دوباره فریاد بزند جمعیت دو یا سه متر از او فاصله گرفتند. همین فاصله گرفتن باعث شد که حرفش را بخورد و راهش را کج کند و فرار را بر قرار ترجیح دهد.

اما جریان از چه قرار بود؟ دختری جوان به این خانم تذکر داده بود که شما که بیمار هستید و ناقل کرونا، نباید از خانه بیرون بیایید! و آن خانم قصد داشته که با داد و بی‌داد جمعیت را دور خود جمع کند تا با حمایت مردم بتواند جواب آن دختر را بدهد. مثل وقتی که در مورد حجاب به این خانم‌ها تذکر داده می‌شود. اما اینجا دیگر این ترفند جوابگو نبوده است و بیشتر مایه خجالت و شرمساری خودش را فراهم کرد.

اما چرا در جایی که تذکر مربوط به پوشش نامتعارف باشد مردم پشت خطاکار می‌ایستند و از او حمایت می‌کنند ولی در این مورد از خطاکار حمایت نکردند؟

در هر دو مورد شخص تذکر دهنده به خاطر جامعه و مردم وارد عمل می شود. در یکی مشکل جسمی برای جامعه به وجود می‌‌آید و در دیگری روح و روان جامعه خراب می‌شود. چه فرقی دارد جامعه از کرونا رنج ببرد یا از مریض بودنِ روان و روح؟ 
شاید خیلی‌ها خطرات پوشش‌های نامتعارف را احساس نکنند، ولی این ندیدن و احساس نکردنِ ما دلیل نمی‌شود که تاثر نگذارد. وقتی می‌گویم پوشش نامتعارف منظورم اعم است از مرد و زن. همچنین پوشش نامتعارف، چادری و غیرچادری نمی‌شناسد.

چه کسی باورش می‌شد که از بوسه زدن بر در و دیوار تو مَنع شویم ای حَرَم؟ به ذهن چه کسی خطور می‌کرد که ممکن است این فاصله بین ما و ضریح ایجاد شود؟ ای حرم تو بگو چگونه زندگی کنیم وقتی که حق زیارت نداریم؟ زیارت با فاصله کجا؟ در آغوش ضریح زیارت کردن کجا؟
اصلا لعنت به هرچه تکنولوژی پیشرفته اگر قرار باشد فاصله ایجاد کند!

شما اینجا تصویر را می‌بینید، اما من وقتی این فاصله را می‌بینم، وقتی می‌بینم زائری دور ضریح طواف نمی‌کند، آنچنان بغض گلویم را می‌فشارد که توان ایستادن را از پاهایم می‌گیرد. اگر بتوانم اندکی می‌نشینم که اقلا کمی هوای صحن به مشامم بخورد، هر چند هوا گرم است ولی ای حرم! این گرما در نزدیکی تو همان نسیم خنکای وعده داده شده است. نسیمی که اگر پیش‌رویش قرار بگیریم، به عالم ملکوت می‌بردمان. و چه خوش سفری است.
ای حرم گوشه چشمی هم به حال زار ما داشته باش؛ ما آخر از این دوری دق می‌کنیم! 

اپیزود اول: امسال همه چیزش متفاوت بود؛ ماه مبارک هم استثنا نداشت، وقتی پای سلامتی به میان بیاید، دین‌داری هم متفاوت می‌شود. امسال ماه مبارک رمضان خیلی متفاوت بود. بدونِ مسجد گذراندیم؛ تنها زمانی که فرصت داشتیم کمی با مسجد آشتی کنیم، مسجد‌ها تعطیل بودند. شب‌های قدر را نداشتیم؛ ماه رمضان است و شب‌های قدر آن. فکر نکنم کسی باور می‌شد که روزی برسد که مساجد آن هم در شب‌های قدر تعطیل شود. سال‌های قبل به هر زحمتی بود، برای شب قدر خود را به حرم‌های مطهر می‌رساندیم، امّا امسال ...

 

اپیزود دوم: سه سالی می‌شود که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با فضای مجازی قطع می‌کنم، از تجربه سال اول فهمیدم که این حال خوش ارزش این دوری را دارد. سال‌های قبل به کل اینترنتم را قطع می‌کردم و تا جایی که امکان داشت، تماس‌های تلفنی را هم کم می‌کردم و همچنین پیامک‌ها را. امّا امسال کرونا شرایط را متفاوت کرده بود؛ زندگی در دوران قرنطینه شدیدا وابسته شده بود به اینترنت؛ مجبور بودم به بعضی از جا‌ها متصل باشم. برای تحصیل و برای کار. با این وجود تمام تلاشم را کردم که محدود باشد و قسمت‌های اختیاری را انجام ندهم و سرقرار دوری از اینترنت بمانم. ولی خوب همان اوایل ماه مبارک، شاید سه یا چهار روز گذشته بود که یک شکست خوردم، آن هم به خاطر اتصال اینترنتی که مسائل شغلی و تحصیلی به وجود آورده بود. سرکی به وبلاگ کشیدم و دیدم که دوستان لطف داشتند و نظراتی گذاشتند که سعی کردم نظرات را نخوانم و بعد از عید فطر با خواندنشان، جواب هم بدهم؛ امّا با نگاهی اجمالی متوجه شدم که حواسم نبوده لینک کتاب‌هایی که معرفی کردم را تصحیح کنم، لذا سریع آن لینک‌ها را تصحیح کردم و از فضای وبلاگ خارج شدم. و بعد از این شکست توانستم پیروزی غلبه بر اینترنت را کسب کنم :)

 

اپیزود سوم: ماه مبارک را می‌گویند بهار قرآن است؛ یعنی باید با قرآن مرتبط بود، نمی‌دانم چرا تلاوت قرآن در ماه مبارک این‌قدر دل‌چسب است؟ در این ماه باید مشغول به قرآن بود، تلاوت، قرائت، خواندن ترجمه و تفسیر، تفکر در قرآن و معانی آن و ... امسال با جمعی که خانم شیری صاحب وبلاگ بانوچه راه انداخته بودند قرآن خواندم؛ توفیق خوبی بود که توانستم با این جمع خوب باشم. شاید تقریبا هر سه روز یک ختم قرآن می‌خواندیم. اینکه با هم یک کار جمعی انجام می‌دادیم، احساس خوبی داشت. اصلا نفس کار جمعی خودش لذت‌بخش است چه برسد به اینکه با یک جمع عالی یک کار فوق‌العاده در بهترین زمان انجام شود.
از همین‌جا بر خود لازم می‌دانم که از تمام کسانی که جمع را تشکیل دادند و زحمت دورهم نگه‌داشتن را کشیدند، تشکر کنم به ویژه از کسانی که زحمتِ تقسیم ختم‌های قرآن و اطلاع رسانی را کشیدند. ان شاءالله که اجرشان را صاحب همین ماه عزیز، حضرت حق تعالی بدهد.

 

اپیزود چهارم: شب‌های قدر که بهترین شب‌ برای رهایی از مشکلات گنداب دنیا است و هنگامه اتصال به دریای رحمت‌الهی است و در این شب باید مشکلات دنیا را فراموش کنیم، مشکلی خانوادگی برایم به وجود آمده بود که البته هنوز هم حل نشده است. ولی آن‌که شب قدر ذهن و فکر آدمی را درگیر خود کرده بود، خیلی آزار دهنده بود، شبی که یک‌سال برایش انتظاری کشیده بودم نباید به این فکر‌ها می‌گذشت. هر چند تلاش کردم ذهنم را آزاد کنم و به مشکلات فکر نکنم ولی خوب اثرش را داشت و آن بهره‌ی لازم را نتوانستم ببرم.

 

اپیزود پنحم: شما تا به‌حال در ماه مبارک رمضان به دندانپزشکی رفته‌اید؟ من امسال مجبور شدم بروم و البته یکی از روزه‌هایم را هم خوردم. البته این دندان در شب عید نوروز مشکل پیدا کرده بود ولی چون کرونا دندانپزشکی‌ها را تعطیل کرده بود با آن ساختم؛ امّا در روز‌های روزه‌داری دیگر طاقت نیاوردم و وقتی فهمیدم که دندانپزشکی‌ها باز شدند سریع‌تر خودم را به اولین دندانپزشکی رساندم. و خوب نتیجه‌ آن هم این شد که مجبور شدم یکی از روز‌هایم را بخورم و بعدا قضایش را بگیرم. هرچند خیلی ناراحت بودم و نمی‌خواستم حتی یک روزه از این ماه مبارک را از دست بدهم ولی کاری بود که شده بود!

 

اپیزود ششم: قدسی که در خانه بودیم. همین یک جمله برای نشستن غمی بزرگ روی دل کافی است. اصلا وقتی با زبان روزه توی گرما، مرگ بر اسرائیل نگوییم، انگار ماه رمضان نبوده است. ماه رمضان است و روز و قدس.
پویشی راه افتاده بود که مرگ بر اسرائیل ما در امسال حذف نرم‌افزار‌ها و شبکه‌های اجتماعی اسرائیلی است؛ من که تقریبا از کمی بعد از فیلتر شدن تلگرام از آن استفاده نمی‌کردم و کانالی که داشتم غیرفعال بود، امّا خوب واتس‌اپ رو داشتم و همچنین در اینستا حساب داشتم و از طریق مرورگر گاهی سری به آن می‌کشیدم. در این روز هر سه حساب را پاک کردم. هرچند ممکن است بعدا به مشکلاتی بر بخورم ولی ارزشش را ندارد، تحمل می‌کنیم این سختی‌ها را هم.

 

اپیزود هفتم: خبری خوشحال کننده در ۳ / ۳ / ۹۹؛ همراه با خبر عید برایم آمد که حال و هوایم را عوض کرد. از آنجایی که عادت ندارم زندگی خصوصی‌ام را همه‌جا جار بزنم، این‌جا هم در موردش چیزی نمی‌گویم و تنها همین اصل بودن یک خبر خوش و حال خوش را برای ثبت شدن نوشتم.

 

اپیزود هشتم: ‌فکر می‌کردم امسال باید نماز عید فطر را هم در خانه باشیم، ولی خوب ظاهرا با فاصله‌گذاری‌ها تنواستند نماز برپا کنند، ولی من که خوب به خاطر اختلافی که در رؤیت هلال پیش‌آمده بود باعث شد توفیق نماز نداشته باشم. آخر مقلد آیت الله مکارم شیرازی هستم، و ایشان گفته بودند که یکشنبه ۳۰ ماه رمضان است و فردای آن یعنی دوشنبه عید است، و خوب من هم گفتم اشکالی ندارد فردا نماز می‌خوانم؛ که بعد از ظهر شده بود که خبری از سایت اطلاع‌رسانی دفتر ایشان خواندم که بر ایشان هلال ماه محرز شده و همان یکشنبه را عید اعلام کردند، و خوب وقت نماز گذشته بود ولی روزه را باید می‌خوردیم. چون روزه گرفتن در عید فطر حرام است.
این اختلافی هم که در بین مراجع عظام تقلید پیش آمده بود طبیعی بود، بحث علمی بود و اختلاف مبنایی است که از گذشته بین مراجع بوده، این که دیدن هلال به چشم مسلح -یعنی با تلسکپ- کفایت می‌کند یا نه؟ که دسته‌ای از مراجع می‌گفتند کفایت می‌کند یکشنبه را عید اعلام کرده بودند و دسته‌ی دیگر می‌گفتند برای اثبات اول ماه باید با چشم غیر مصلح هلال ماه دیده شود. آیت‌الله مکارم هم از قبیل دسته دوم بودند و در روز یکشنبه بر ایشان محرز شده بود که هلال ماه را با چشم عادی و غیر مسلح هم می‌شود دید.
بعضی از دوستان برای‌شان شبه پیش آمده بود که این چه وضعی است؟ خوب این اختلافات در تمام مباحث علمی وجود دارد و هرکس باید طبق فتوای مرجع خود عمل کند، همان‌طور که در اصل رجوع به مرجع کسی را ماخذه نمی‌کنند در این موارد هم اگر خلاف واقع رخ دهد کسی را ماخذه نمی‌کنند. ساده‌ترین مثال دم دستی که اکثرا آن را درک کرده‌ایم رجوع به پزشک است، یک پزشک نظری می‌دهد و پزشک دیگری نظر دیگری. و کسی به ما نمی‌گوید اشتباه کردید که از باب رجوع جاهل به عالم به پزشک مراحعه کردید و از قضا نظرش اشتباه در آمد.

 

اپیزود آخر: در این مدتی که نبودم، دوستان بلاگر پست‌های زیادی گذاشتند، به امید خدا به مرر زمان می‌خوانم‌شان. از آنجایی که با اینوریدر مطالب دوستان بلاگر رو دنبال می‌کنم، هیچ یک از مطالب رو از دست ندادم، حتی آن‌هایی را که حذف کرده‌اند. و در پایان ببخشید که سرتان را درد آوردم و طولانی شد!

 

عید‌تون مبارک

چند وقتی می‌شود که سایت و یا وبلاگی معرفی نکردم(+). البته این از نکات وبلاگ‌نویسی است که سایت یا وبلاگ معرفی کنیم که اگر عمری باقی بود در فرصتی دیگر در موردش می‌نویسم. امّا امروز می‌خواهم سایت خودنویس را معرفی کنیم که شاید برای وبلاگ‌نویس‌ها جذاب باشد. این‌بار سایت خودنویس مسابقه کلمات علیه کرونا را برگذار کرده و جوایز مالی نسبتا خوبی هم در نظر گرفته است.
می‌توانید شرکت کنید و قلم خود را محک بزنید و شاید پولی هم به جیب بزنید!

ما وقتی احتمال بدهیم کسی کرونا گرفته، اصلا نزدیکش هم نمی‌شویم؛ حتی اگر از نزدیکانمان باشد. حالا فکرش را بکنید که این افرادی که قرار است غسل داده بشوند قطعی کرونا گرفته‌اند و به همین دلیل هم فوت کرده‌اند.
شهامت و شجاعت و ایثار و از خود گذشتگیِ این افراد جهادی که مردگان کرونا را غسل می‌دهند، واقعا ستودنی است. فیلم زیر مستندی حدودا ۴ دقیقه‌ای است که از نزدیک با حال و هوای این مجاهدان سلامت آشنا شویم.

تماشا در کیفیت‌های مختلف در آپارات

با عصبانیت آمد؛ مردی مسن بود. از دست یک‌گروه جوان شکایت داشت؛ می‌گفت: یا آهنگ گوش میدن، یا بلند بلند می خندن؛ اینجا حُرمَت داره، جای آهنگ‌گوش‌ دادن نیس.

رفتم کنارشان نشستم. بعد از احوال پرسی و کمی گرم گرفتن، به آرامی گفتم: رفقا! اینجا حسینیه‌ست و بقیه از آهنگ گذاشتن‌تون، ناراحت شدن ...
جوانی که گردنبندی به گردن داشت و زیر ابرو برداشته بود، گفت: رو چِشَم حاجی و آهنگ را، قطع کرد.
و ادامه داد: آقای اعلایی اینجا هم، مثه جبهه اخراجی می‌خواد بالاخره! و همه زدند زیر خنده!
دلم نیامد از جمعشان جدا شوم. با وجود اینکه به قسمت‌های دیگر هم باید سرکشی می‌کردم، کمی دیگر در کنارشان ماندم. فهمیدم اصلا اهل نماز خواندن نیستند و تقریبا، بقیه چیزهایشان هم، در همین حدود است.

سوالی مثل خوره مغزم را می‌خورد؛ آخر هم دوام نیاوردم و از آن‌ها پرسیدم: چی شد اومدین اینجا؟ کارگاه تولید ماسک ... هرشب، ساعت ۱۰ شب میاین، تا ۴ صُب کار می کنین، پولم هم که نمی گیرید!!
یکی از آن‌ جمع، که بزرگتر از بقیه بود، گفت: ما هر شب دور هم جمع میشدیم ... باغ، سینما، یا هرجای دیگه ... خلاصه، دور هم، خوشیم! و هر جوری هم بشه، خوش میگذرونیم!
یه روز دیدم یکی از رفقای دبیرستان، که بسیجی بود، استوری کرده، برای تولید ماسک، نیروی جهادی نیاز داریم؛ ساعت ۱۰ شب، تا ۴ صبح. شب که بچه‌ها زنگ زدن بیا بیرون، ما دم دریم، گفتم شما برید؛ من امشب نمیام ... بعدِ کلی اصرار، قضیه را گفتم. دیدم اونا هم گفتن ما هم میایم. نتیجه‌ش شد، این جمعی که اینجا می بینین ...

شاید ادامه داشته باشد ...

خاطره‌ی یکی از رفقای جهادی

پنج‌شنبه ۲۹ اسفند، آخرین روز سال، توفیقی دست داد که همراه گروهی جهادی باشم. حافظان سلامت از بچه‌های بسیج، ایستگاه سلامت در بیرون از شهر  برپا کرده بودند. یک ساعت مانده به ظهر بود که همراه با دو تن از دوستان به آن‌ها پیوستیم.
در این ایستگاه سلامت؛ اول از همه با تلمبه سم‌پاشی ضد عفونی بدنه ماشین‌ها انجام می‌شد و بعد از آن قسمت‌هایی از ماشین که تماس بیشتری با بدن داشت ضد عفونی می‌شد؛ مثل دست‌گیره در، ستون ماشین و ... و بعد از آن تب سنجی سرنشینان ماشین انجام می‌شد. و این کار آخر بر عهده من بود.

از آن‌جایی که ایستگاه سلامت در ورودی بخش بود، اگر افرادی مشکوک به ویروس کرونا بودند به بهداری ارجاع داده می‌شدند، ولی خوشبختانه از ظهر که من آنجا بودم این‌چنین موردی نداشتیم و از دوستان که پرسیدم قبل از ظهر هم چنین مورد را نداشتند. تنها چند مورد انگشت شمار تب ۳۸ درجه که محدوده خطر محسوب می‌شود، داشتیم که از آن موارد هم پس از استراحت کوتاهی در سایه دمای بدنشان پایین آمد.

از این‌ها که بگذریم نکته‌ی اصلی این کار جایی بود که مردم احساس خوبی داشتند که کسانی هستند که به فکر سلامتی آن‌ها هستند و تشکر‌هایی که می‌کرند به ما حس خوبی می‌داد و باعث انرژی گرفتن ما می‌شد. هر چند بودند کسانی که ناراضی بودند و اعتراض داشتند که این چه وضعی است چرا راه را بندآورده‌اید و فلان و بیسار . که وقتی روی خوش و خندان ما را می‌دیدند کوتاه می‌آمدند و مخصوصا وقتی می‌شنیدند که ما به آن‌ها می‌گفتیم که : فقط به خاطر سلامتی خودتان و عزیزان‌تان این کار‌ها انجام می‌شود.

البته بماند که بعضی‌ها از لاین خلاف فرار می‌کردند.