فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

به عنوان آنچه‌گذشت قبل از خوندن این پست اینجا را بخونید. و اینجا اگر حوصله اجازه داد.
می‌دونم بین پست قبلی و این پست که قرار بود سلسله‌وار باشه فاصله زیادی افتاد، ولی شما با بزرگواریتون  این کاهلی‌ منو ببخشید!


این یک قاعده است که هرگاه انسان به «خود»ش رجوع ‌کند، اگر احساس کند زندگی و کارهایش بیهوده و بی‌فایده است، دچار پوچی می‌شود؛ و همین که این احساس به او دست دهد، اضطرابی نیز در او به‌وجود می‌آید که باعث تشویش و سرگردانی و «چه کنم؟ چه کنمِ؟» او می‌شود، هر وقت انسان اضطرابی را در «خود» حس می‌کند اگر خط آن را بگیرد و ادامه دهد، به پوچی یا ضرر می‌رسد. اگر عمیقاً ارزیابی کنیم؛ ریشه احساس پوچی‌برمی‌گردد به این‌که انسان فکر کند خودش برای رسیدن به مقصد و هدفش کافی است و لذا با تکیه بر خود و نظر استقلالی به «خود»، می‌خواهد امورات خود را ادامه دهد.

خداوند می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ ای مردم شما ذاتاً فقیرید و هیچ چیزی از خود ندارید و تنها خدا غنی و ستوده است.

پس وقتی به «خود»مان نظر کنیم، می‌‌بینیم از «خود» هیچ چیز نداریم؛ حال اگر در همین هیچ‌بودن خود متوقف شویم به پوچی می‌رسیم، و پوچی هم در نهایت موجب اضطراب است.
اما اگر در عین توجه به هیچ‌بودنِ خود، به حق نظر شود و از پرتو نور او بهره بگیریم، می‌‌یابیم همه چیز از خدای «غنیِِ حمید» است و می‌توانیم به نور غنیِ حمید متصل شویم و در نتیجه به غنا و کمال برسد؛ یعنی به آرامش و اعتماد دست یابیم و از پوچی و اضطراب رهایی.

نظرات  (۶)

گاهی وقت‌ها دیدن یک وبلاگنویس یکباره تعطیل می‌کنه و بدونِ اینکه چیزی بگه کرکره رو پایین می‌کشه و میره؟

 

برا شما هم پیش اومده که یکباره از فضای مجازی دل‌زده بشید و بخوایید همه‌چی رو ببندید و برید؟ بخصوص بخوایید صفحه اینستا رو ببنید؟

 

مدتی وبلاگ‌رو تعطیل کنید و بعد از سر‌بی‌حوصلگی برگردید؟

پاسخ:
می‌تونید بین این‌کار‌ها و متن بالا رابطه برقرار کنید؟

ذات وبلاگ‌نویسی هم فناپذیره.

اگه خیلی به این وبلاگ ها دلبسته بشیم و یکی از وبلاگ های محبوب مون ناپدید بشه، 

اونوقته که افسرده میشیم.

در صورتی که از همون اول، نباید از وبلاگ‌نویسی چنین توقعی میداشتیم‌.

آدم باید فقط به خدا دلبسته باشه :)

پاسخ:
کاش تنها محبوبمون خدا باشه 

البته این دلبستگی به خدا هم ظاهراً کار راحتی نیست.

پاسخ:
باید دل‌بستگی‌های غیر الهی رو از دل بیرون کرد تا دل به خدا بسته بشه... که سختی توی این دل‌کندن است

بنظرم هدف خیلی مهمه، حالا توی هر کاری! وقتی آدم بتونه هدفمند تلاش کنه امّا این رو هم بدونه که خودش تنها بدون حمایت خدا هیچی نیست خیلی باارزش هست.

یه مشکل هم که وجود داره اینه که خیلی از افراد وقتی سری تو سرا در میارن، دیگه خودشون رو غنی می دونن و خدا رو بنده نیستن.

مثلا همین وبلاگ نویسی که اشاره بهش کردید، دلیل خیلی از این دلسردی ها هدفمند نبودن و شور استفاده رو درآوردن هست. قطعا نوشتن باارزش هست وگرنه خدا بهش قسم نمی خورد. امّا همین نوشتن که اینجا منظور وبلاگ نویسی هست، اگه درست براش وقت نذاریم و تبدیل بشه به زندگیمون منجر می شه به دلسردی و زدن به سیم آخر که یهو کل اکانت و وبلاگ و هرچی حساب های دیگه هم داریم پاک می کنیم.

ادامه این دیدگاه هم پاراگراف آخر خود شما باشه که در عین کوتاه بودن، دنیایی حرف داره :)

پاسخ:
من چی بگم وقتی اینقدر کامل نوشتی...
  • آفتابگردون ...
  • اشکال از هدف، مقصور و نیت نوشتن ماست. اگه همه‌ی تو مسیر برای خدا بودن بره کمتر غصه میخوریم. دل میبندیم ولی اگه رشته پاره بشه اونقدرها زمین نمیخوریم. میدونی یه جورایی انگار خیالت راحته که همه چیو حواسش هست و این از دست دادن‌ها هم اون وقت قابل تحمل میشه و می‌تونی دوباره یا بهترشو شروع کنی. اصلا اونجوری همه چی یه لذت وصف نشدنی داره... بودن، نبودن، از دست دادن، به دست آوردن، موفقیت و خیلی چیزای دیگه معنیشون عوض میشه. جنس اونطوری لذت برن از زندگی یه چیز دیگه‌ست. بدجوریم پابند میکنه آدمیزاد رو. ولی خب تعمیمش به همه ابعاد زندگی کار آسونی نیست. به قول دکتر غلامی عزیزم اگه موفق بشیم میشه سیب زمینی سرخ کردن هم عبادت محسوب بشه :)

    پاسخ:
    کار آسونی نیست ولی شدنی هست ...

    اگر انسان همیشه متوجه فقر ذاتی خودش باشه، نیاز می بینه که دائماً وصل به خدا باشه. کسی که همیشه وصل به خدا باشه اشتباه نمی کنه و یا اگر اشتباه کرد فوری از خطایی که مرتکب شده پشیمون میشه

     

    این فرمول ساده میشه مسیر بندگی

    نهایتش میشه عاقبت بخیری...

     

     

    پست خیلی خوبی بود.

    متشکر

    پاسخ:
    توجه به فقر ذاتی و باور قلبی بهش پیدا کردن مهمه و تا حدودی سخت