فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینستا» ثبت شده است

همان ابتدای ظهور شبکه‌های اچتماعی و پیامرسان‌ها کسی به راحتی نمی‌توانست بفهمد که حیات وبلاگ‌ها و حتی سایت‌ها با این پدیده به خطر می‌افتد و به تعبیری «جوانمرگ» می‌شود! والّا مانند چند صباح پیش که احساس خطر شد، اعتراضات و کنش‌هایی هر چند ناکام و ناچیز می‌شد و ممانعت‌ها و تحریم‌ها شکل می‌گرفت.

به هر حال با گسترش گوشی‌های هوشمند، دیگر قدرتی که وب ۲ پیدا کرده است، قابل مقایسه با قبل نیست و دیگر با وب ۱ نمی‌توان به جنگ آن رفت و عمده کسانی را هم که می‌بینید در وبلاگ مانده‌اند؛ البته اگر این حضور‌های نیم‌بند را ماندن بحساب بیاوریم، بیشتر دلی و یا احتراما ماندند؛ هر چند در همین ماندن‌ها هم هزاران نماندن است وقتی که بیشتر حضور مجازی در شبکه‌های اجتماعی و یا پیامرسان‌ها است و سهم وبلاگ شاید بسیار ناچیز باشد.

بگذریم.

به نظر می‌رسد با وجود تغییرات وب۲ که فضای متن محور وب ۱ را که محل تامل و تفکر بود به یک فضای مدیا محور برده است ولی با این وجود هم هنوز هستند کسانی که در تلاش هستند همان حالت تامل را در شبکه‌های مجازی و پیامرسان‌ها حفظ کنند ولو به هزینه ریزش مخاطب و تعداد کم فالور؛ بعضی از این افراد هم از وبلاگنویسان هستند.


تصمیم گرفتم کانال‌های ایتایی وبلاگنویس‌ها را فهرست کنم؛ و از شما در تهیه این سیاه درخواست کمک دارم؛ هر یک از وبلاگنویسان را که در پیامرسان «ایتا» کانال دارند در نظرات معرفی کنید تا به امید خدا یک فهرست تهیه شود و در راستای نشر خوبی‌ها و توصیه به آن، این فهرست را بازنشر کنیم.

پی‌نوشت:
مواردی را که خودم هم می‌شناسم در نظرات می‌آورم.


دیروز در پیاده‌رو می‌رفتم که دیدم کارگر یکی از مغازه‌ها در حینی که موتور برق را جابجا می‌کرد تا مشکل برق مغازه صاحب‌کارش را حل کند و در حین این کار غرغرکنان می‌گفت: برق ما را می‌دزدند و به افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق می‌دهند!


نظر شما چیست؟ این همه کمبود برق و قطعی برق از چه روست؟ و چرا؟


قبل از نظر دادن پیشنهاد می‌کنم نگاهی هم به لینک زیر داشته باشید؛

سید یاسر جبرائیلی (@syjebraily2) • Instagram photos and videos

آیا تا به حال در مورد «متدلوژی شکنجه خاموش» چیزی شنیده‌اید؟ و یا تا به حال اسم «ژنرال ویلیام مایر» به گوش‌تان خورده است؟

بعداز جنگ آمریکا با کره، حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان از همه‌ی امکانات رفاهی طبق قوانین بین الملل برخوردار بود. و تا حدودی محصور هم نبود و امکان فرار نیز تاحدی فراهم بود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد. و از هیچ یک از تاکتیک‌های شکنجه استفاده نمی‌شد.

اما با وجود این همه امکانات فراوان، بیشترین آمار مرگ زندانیان از این اردوگاه گزارش شده بود؛ عجیب هم اینکه با وجود راه‌های فرار، زندانیان به مرگ طبیعی می‌مردند. اکثر آن‌ها شب می‌خوابیدند و صبح بیدر نمی‌‌شدند.

دلیل این رویداد، سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه‌ی تحقیقات خود را به شرح زیر ارائه کرد:

‏۱. در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان می‌رسید و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل داده نمی‌شد.
۲. هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده‌اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند را تعریف کنند.
۳. هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستان‌شان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده می‌شود.

 

این روزها همه فقط خبر‌های بد را به گوش‌مان می‌رسانند و همگی در فکر زیرآبزنی هستیم. نقل و نبات محافل‌مان ـ چه خانوادگی و چه دوستانه ـ صحبت از خبر‌های بد و بدبختی و نا‌امیدی است. البته من منکر مشکلات نیستم، اما تا این حد فقط مشکلات را دیدن و اصلا از اتفاقات خوب خبری نداشتن، نشانه سندرم « شکنجه خاموش » است؛ اگر دوباره به ما نمی‌گویید توهم توطئه دارید.

خبر‌هایی که از درستی آن مطمئن هم نیستیم را به راحتی برای دیگران می‌فرستیم و نقل می‌کنیم و حتی احساس تکلیف می‌کنیم که باید این اخبار را به گوش هم وطنانمان برسانیم؛ امّا از اثرات آن اصلا آگاه نیستیم.

این روزها نه تنها هیچ کس به فکر عزت نفس جامعه نیست، بلکه مدام تخریب هم می‌شود؛ که ما ایرانی ها زیرکار دررو هستیم، کارگر می‌خوایی فقط افغانی. ایرانی‌ها هیچ هنری ندارند. ما دانشمند و آدم حسابی نداریم و ...
در همین محیط مجازی چقدر به هخودمان بد می‌گوییم و با مسخره کردن اقوام لذت می‌بریم. به خودمان فحش می‌دهیم و  صغیر و کبیر ایرانی را مسخره می‌کنیم.

بیایید کمی از اخبار منفی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، فاصله بگیریم و تا می‌توانیم به خود و اطرافیان‌مان امید بدهیم، به یک دیگر احترام بگذاریم، تواصی به صبر داشته باشیم و مدام آیه یأس نخوانیم. البته پر واضح است که این رفتار به معنای گول‌زدن خود و ندیدن مشکلات و عدم برنامه‌ریزی برای رفع آن‌ها نیست.

در کنار این‌ها باید اخبار خوب را هم بشنویم، از موفقیت‌ها با خبر بشویم. برای این خصوص یک صفحه در اینستاگرام به شما معرفی می‌کنم. در این مدتی که من پی‌گیر مطالب آن بودم، اخبار موفقیت‌ها و امیدبخش را منتشر کرده است. صفحه‌ی خبر خوب؛ برای ایران ما به این آدرس : khabar khoub (@khabar_khoub) • Instagram photos and videos

با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان/هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان

زد خنده که: من بعکس خوبان جهان/در پرده عیان باشم و بی پرده نهان

فکر نمی‌کردم به این زودی فصل بعدی زندگانی این وبلاگ فرابرسد. چرا که زمان زیادی طول کشید تا وارد فصل نوجوانی بشود و امیدوار بودم بیشتر از این‌ها نوجوان بماند ولی از حال و هوای نوجوانی در آمده است و اگر نگوییم میان سال شده است دیگر اواخر عمر جوانی را سپری می‌کند. 

در این فصل از فانوس، رنگ و بوی نوشته‌ها تغییر می‌کند و همانطور که از لحاظ کمیتی کم می‌شود، بر کیفیت آن افزوده می‌شود؛ البته امیدوارم اینگونه باشد. به‌هر حال کم نوشتن بهتر از حذف کردن و رها کردن است؟ از باب قاعده دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن.
خودمانی‌تر بگویم؛ دلم نمی‌آمد اینجا را رها کنم.

در جاهای دیگر مشغول نوشتن هستم یک نمونه آن کانال ایتا فانوس است که دوست دارم مخاطبین اینجا را آنجا داشته باشم. البته آنجا معمولا کوتاه می‌نویسیم و یا فوروارد از جاهای دیگر است و البته موارد خیلی زیادی هم مدیا با شما به اشتراک می‌گذارم. و خیلی خوشحال می‌شود که در ایتا در ارتباط باشیم.

اما علاوه بر آن در اینستا هم اکانتی به نام این وبلاگ دارم که کمتر در آنجا فعالیت دارم، بیشتر برای در ارتباط بودن با دوستان است. اگر اینستا دارید و می‌خواهید هنوز هم ارتباط مجازی با نویسنده این وبلاگ داشته باشید، پیج اینستا را دنبال کنید و البته اگر بگویید وبلاگ‌نویس هستید و اینکه در کجا می‌نویسید، خوش‌حالم می‌کنید.

مورد سوم یک وبلاگ در همین بیان است که در آن با شخصیت حقیقی می‌نویسم؛ با عرض معذرت آدرس این وبلاگ را به صورت عمومی و همگانی منتشر نمی‌کنم، و قصد ندارم آدرس آن را به همه بگویم؛ امّا مخاطبانی از این وبلاگ هستند که دوست‌دارم یادداشت‌هایم را بخوانند، شما هم اگر احساس می‌کنید از آن دست مخاطبان هستید،در قسمت تماس با نویسنده یک نظر بگذارید؛ اگر جزء آن دسته بودید که آدرس را خدمت‌تان تقدیم می‌کنم و اگر هم نه، که دیگر هیچ؛ گنجیشک مفت و سنگ هم مفت. و اگر به صورت اتفاقی آن وبلاگ را پیدا کردید لطفا به روی من نیارید و بگذارید من در خیال خود خوش باشم :)

*تا چند روز دیگر به طور کامل نظرات این وبلاگ بسته می‌شود، البته به غیر از نظرات این پست که آن هم تا آخر باز نیست بلکه بعد از چند صباحی بسته خواهد شد. و نظرات پست‌های جدید که قرار است تعدادشان کم و با فاصله باشد، آن هم به صورت خصوصی است. و اگر بخواهم در وبلاگی نظر بگذارم که نیاز است پاسخ را بشنوم، با همین اکانت نظر می‌گذارم و اینکه با همین اکانت می‌خوانم‌تان.

امیدوارم دوستان وقت‌هایی که از عمر با ارزش‌شان در این وبلاگ تلف شده را، حلال کنند.

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود